قسمت سی و دوم جومونگ

قسمت سی و دوم : استراتژی نوین حمله غافلگیر کننده 

 

 

جومونگ که در مونده شده بود ییهو نیرویی خدادادی بهش القاع میشه و همه نفرات رو یه طرف میدون جمع میکنه و تنهایی شروع به تیر اندازی میکنه و به ماری و بقیه میگه من جلوشو رو میگیرم شما برین که اونها هم به مرامشون برمیخوره و میمونن

تا اینکه فرمانده زره پوشها هم با کمان جومونگو نشونه میگیره و جومونگ هم دوباره یکی از اون چشمه های خدادیشو رو میکنه و با تیر پر سیمرغ خودش تیر فرمانده رو میزنه و بدون اینکه از مسیر منحرف شه یه راست میره توی گلوی فرمانده و نشون میده که مرد روزهای سخته

اون طرف تو اردوگاه سونگ یانگ رییس پیل هنوز داره روی اعصاب سوسونو رژه میره و میگه تقصیر توه الا هم نه بابات میاد کمکون نه جومونگ بی کاره که بیاد

سونگ یانگ هم میخواد بده گردن سوسونو و بقیه رو بزنند که بهش میگند یومی یول امده اونهم به یومی یول میگه یون تابال ایتقدر ترسو که تو رو انداخته جلو برو یه دفعه قاطی میکنم میزنم هم تو رو میکشم هم خودمو بدبخت میکنم . یومی یول هم میگه من اومدم کمکت چون آینده تو  رو دیدم میدونم چی به چیه و میگه سوسونو رو ول کن بره الان یون تابال تونسته شمشیر فولادی بسازه و اینطور همه قبایلو میخره اونوقت فقط سر تو بی کلاه میمونه سونگ یانگ هم میگه به خاطر خودم نیست به خاطر جولبونه که یون تابال علقشو داده دست گوموا میخواد بره جنگی که شکست میخوره برو پی کارت ببینم

سونگ یانگ میگه سوسونو رو بیارن و میگه حرف آخرتو بزن سوسونو که بدجور غرور از چشماش میزنه بیرون میگه منو بکش و میخوان آرزشو براورده کنه که ییهو حومونگ مثل پیاده بابا غیبی در ادامه عملیات امداد و نجات میاد و نجاتشون میده سوسونو هم بلند میشه به جومونگ کمک کنه. سونگ یانگ هم سریع فرار میکنه

بعد از اتمام کار آهنگ عاشقانه گذاشته میشه و چون می طلبه صحنه ای بسیار رمانتیک بین جومونگ و سوسونو بوجود میاد و سوسونو میگه به خاطر من تو و بویو توی دردسر افتادین جومونگ هم میگه فدای سرت اینقدر بهم کمک کردی که این توشون گمه . و قرار میشه برن بویو  و چیزهایی که سونگ یانگ بالا کشیده رو جایگزین کنند

به تسو خبر میرسه که سوسونو اومده به قصر اونهم که فکر میکنه کار نارو بوده خوشحال میپره بیرون که وقتی میبینه با جومونگ اومده پوزش کش میاد گوموا هم از کار جومونگ قدردانی میکنه و میگه برای لشکر کشی آماده شین

 

تسو به نارو میگه خاک بر سرت پس رفتی برای چی نارو میگه من داشتم میرفتم ولی ملکه و فک فامیلها جلومو گرفتن

تسو میره پیش مامانش و میگه چرا جلوی کمک انسان دوستانه و استراتژیک منو گرفتی من به خاطر کشور این کارو کردم نه سوسونو که ملکه میگه خیلی خوب تو اگه نگران کشوری به فکر این باشه که اگه جومونگ پیروز شه ما و کشور نابود میشم در ضمن سوسونو فقط جومونگو دوست داره نه تو

یون تابال از اینکه سوسونو توی درسر افتاده و کاری نکرده معذرت میخواد که سوسونو میگه پای کشور وسط بود من میخواستم جونم هم بدم این جنگ برای تحقق اهداف کشورمون لازمه یون تابال میگه اینهمه بهت سخت گرفتم تا یه مرد بارت بیارم تا جا منو بگیری

یوهوا به جومونگ میگه درسته که خود گوموا توی جنگ باشه سربازها بهتر میجنگن و من هر چی بهش گفتم بمونه فاید نداشت ولی اگه تو با اون برین من اینجا تنها میمونم این ملکه هم معلوم نیست چه کارهایی میخواد بکنه باید کسایی رو بزاری مرافبشون .بابات رفت اسیرها رو نجات بده که دیگه رفت و نیومد تو اگه رفتی دیگه صبری برام نمونده منتظرت باشم

جومونگ هم موضوع رو به گوموا میگه اونهم میگه نترس از همه رییسهاشون یه پسر گفتم بفرستن برای جنگ چیزی نمیشه اگه خواستن مخالفت کن سر راه اول یه سری به اونجا میزنیم بعد میریم جنگ .حواست باشه این جنگ علاوه بر تحقق اهداف مشترکمون برای تثبیت قدرت من هم هست

 

تسو هم دوباره من باب مکاتبت برای دادن گزارش روزانه امور ،نامه ای برای یانگ جو مینویسه ولی ایندفعه میده یکی دیگه بره که توی راه ماری و بچه ها خفتش میکنند

 

جومونگ هم میره پیش تسو و اونهم بهش میگه خوب این چند روز حال این هانیها رو گرفتی جومونگ هم نامه رو ، رو میکنه و میگه به خاطر محبتهای تو بود که اطلاعات غلط دادی به دشمن، دیگه خجالت بکش چقدر مچتو بگیرم اگه دفعه دیگه تکرار شه به عنوان جاسوس حالتو میگیرم و حسابی میزنه تو برجک تسو

جومونگ افرادو جمع میکنه و میره حالی به دوچی و یونگ پو بده

با نفرات میریزن اونجا و به جرم قاچاق میگه همه کالاها مصادر میشه و دوچی هم اعدام که با وساطت یونگ پو جومونگ به مصادر اجناس قناعت میکنه

 

جومونگ دوباره ماری و بقیه رو جمع میکنه و دستورات لازم بهشون میده و میگه فردا شما اولین گروه هستین که برای تجسس منطقه  راه میوفتین برید آماده شین

 هیوبو هم برای احوال پرسی و خداحافظی میره پیش سایونگ و یه شمشیر بهش میده و میگه توی جنگ سعی کن دوز مردونه ات رو ببری بالا و ازا ین استفاده کنی سایونگ هم تشکر میکنه و دوباره از اون نوع نگاهه میکنه که هیوبو دوباره میترسه و سریع میره

موپالمو به جومونگ میگه که میخواد بیاد جنگ و با دست خودش شمشیرهاشو امتحان کنه جومونگ میگه همینجا بمونی بیشتر برامون نفع داره که موسونگ نفس راحتی میکشه  جومونگ بهش میگه در نبود من فرماندهی نیروهای قصر رو به تو میسپارم حواست به قصر باشه

 

ملکه به مأوریونگ میگه این گوموا حساب همه جا رو کرده و از ایل و طایفه عموم ، پسر هاشون رو برده که دستشون بسته باشه مأوریونگ میگه این که چیزی نیست جنگ به این مهمی میخواد بره اصلاً از ما مشورت نگرفته که حداقل کی بره ما هم برای بقای زندگی چیزی بهش نگفتیم

یانک جو هم برای رفتن داره زره میپوشه و آماده میشه که به سولان میگه میدونم چه احساسی داری ولی تسو دشمنونه و نمیشه کاریش کرد ولی من بویو رو فتح میکنم و آرزوتو براورده میکنم

ارتش بویو به فرماندهی گوموا به سمت ییم دون راه میوفته

 

ارتش هان هم به رهبری یانگ جو و همراه با زره پوشهاشون راه میوفتن

 

سوسونو هم با تدارکات راه میوفته

در مقرر فرماندهی هان جلسه فرماندهی برگزار شده  و یانگ جو چند تا از چینها رو دور خودش جمع کرده و میگه هر چند بویو شمشیرهای ضد زره دارن ولی مشکل اصلی ما تدارکات کمه که باید هر چی زودتر جنگ رو شروع کنیم و به درازا نکشونیم و میگه با زره پوشها حمله اول رو شروع میکنیم تا اونها بخوان تلافی کنند

 

در مقرر فرماندهی بویو همه پی به ضعف هانیها بردن و میخوان جنگ رو به درازا بکشونند که جومونگ میگه پس باید موضع دفاعی بگیرم تا سر فرصت ضد حمله درستی بزنیم  که همین موقع خبر میرسه اترش هان با زره پوشها میخواند حمله کنند

کار با نبرد تن به تن پی گیری میشه و یکی از زره پوشها که خیلی به خودش مطمئنه کلاهخود خودشو در میاره و شروع به عورد اومدن میکنه .جومونگ به حضار میگه چه کنیم کی میره جلو که تسو میگه نارو بابا برو جلو روشون کم کن ببینم

نارو هم یه نیزه سر محکم برمیداره و رگ طرفو میزنه تا دیگه یاد بگیره کلاهشو در نیاره

فرمانده که هویج شده و میبینیه اونها روحیه گرفتن دستور حمله میده که جومونگ هم یه کماندارها میگه بزنید و با تیر میزن توی ساق اسبهاشون که حمله خنثی میشه و زره پوشها عقب نشینی میکنند .یونگ پو که جو گیر شده میگه الان میرم دنبالشون که جومونگ میگه لازم نیست الکی میره خودتو افرادو به کشتن میدی

لشکر شکست خورده به اردوگاه برمیگردن یانگ جو میگه ببینید یه الف بچه چطور مو دماغمون شده همین موقع گونگ سون خبر میاره که ارتش هان توی جنگ با قبایل جنوب غربی پیروز شده و قراره نیروی کمکی برسه

 

جومونگ هم داره به نوع حمله فکر میکنه که سوسونو میاید خبر روحیه بخش رو میده و میگه بدبخت شدیم از چانگ ان خبر رسیده که ارتش هان توی جنگ قبلی پیروز شدن و ارتش یودونگ داره میاد این سمت که تمام نقشه های جومونگ روی آب اسکی میرن

جومونگ خبرو به گوموا میده و همه ماتم گرفته میشند تسو میگه ممکنه ارتش یودونگ به قصر حمله کنه باید سربازها رو بگردونیم که نخست وزیر هم تایید میکنه که گوموا میگه اصلاً حرفشو نزنید که عقب نشینی در کار نیست جومونگ هم سر رشته کلامو دست میگیره و میگه ارتش اونها دور روز دیگه میرسه ما هنوز سرباز زیادی از ساچالدو نگرفتیم نیروهای مردمی هم نرسیدن من دارم طرح یه حمله ضربتی ویران کننده رو میریزم ما پیروزیم شما صبر کنید

تسو و یونگ پو هم دارن بشکن بالا میزن که جومونگ حالا چطور میخواد این جنگو به سرانجام برسونه

ماری و هیوبو هم میگند باید تا سربازها روحیه رو ازد ست ندادن کاری کنیم که جومونگ میگه باید هر چی زودتر بهشون حمله کنیم .و شبانه روز به این موضوع فکر میکنه چه چطور حمله کنه و موفق بشه که میبینه مان هو یه چیزی میندازه توی آتیش که آتیشو بیشتر میکنه .مان هو میگه اینو وقتی توی ارتش دامول بودم با هئ موسو ساختم و روش ساختشو به جومونگ میگه

جومونگ هم به ماری و بقیه میگه از فردا چند تا ظرف میزارید و به سربازها میگید توی اینها جیش کنند و ولی به حال کسی که این کارو نکنه و اونها هم اطاعت امر میکنند

خبر به تسو هم میرسه که یونگ پو میگه  حتماً میخواد بپاشوندشون رو سر دشمن تسو غضبناک نگاهش میکنه و میگه این دوباره میخواد یه ایده تاریخی رو کنه برامون

جومونگ و برو بچ هم به پیشنهاد مان هو میرن توی جنگ و شاخ و برگ درختها رو میبرند و آتیش میزنن و خلاصه با ترکیب سوخته این مواد و بقیه یه ماده مشتعل درست میکنند

جومونگ دستاور جدیدشون رو نشون سوسونو میده و میگه بهش میگن سوتان ولی مشکل اینه که وسیله پرتابشو نداریم بریم نزدیک توی تیر راس اونها قرار میگیریم

سوسونو هم موضوع رو به سایونگ میگه  اونهم میگه برو جومونگو بگو بیاد تا بهش نشون بدم چه کار کنه

و میرن توی فضای سبز و سایونگ یه بادبادک رو نشانشون میده و میگه سوتانها رو ببندین بهش و بعد میفرستادنشون توی هوا و همه خوشحال میشند

جومونگ موضوع رو به گوموا میگه و میگه میخوام شبیخون بزنم و شما با لشکر اصلی بهشن حمله کنید که گوموا اجازه رو صادر میکنه

شب جومونگ هم با افراد دامولیش میرن سمت ارودگاه و منتظر میمون و افراد سوسونو هم پشت سر اونها بادبادکها رو میفرستن رو سر ارتش هان

گوموا هم تمام افرادشو به خط میکنه و منتظر اشاره جومونگه  تا دستور حمله رو بده

بادبادکها میرسن بالا سر ارودگاه که یانگ جو و زیر دستها میاند بیرون و همه باد دیدن صحنه یاد طیرن ابابیل میوفتن

جومونگ و نفراتش هم با تیر آتیشی میزن به بابادکها که سوتان هم آتیش میگیرن و میرزه سر هانیها، اردوگاه اتیش میگیره و هانیها حسابی دست و پاشون رو گم میکنند

گوموا هم دستور حمله رو میده و با تمامی نفرات حمله میکنند

از اون طرف جومونگ هم دستور حمله رو به افرادش میده



برچسب ها : , , , , , , , , , , , , ,

خلاصه قسمت سی و یکم سریال افسانه جومونگ (31)

جومانگ و یه عده از همراهاش از شهر خارج شدن که برن دعوا....

نارو ،برای حاکم هیون تو نامه میاره و درش نقشه حمله جومانگ رو میگه

اونم در جلسه با کله گنده ها مطرح میکنه و قرار میشه اونا هم از راه دره دم مار برن به جومانگ خوش امد بگن!البته از نوع نظامی اش

نارو نامه دائه سو رو به سولان میده و در نامه نوشته که این جنگ هرکاریش که کنی اتفاق میفته تو فقط یادت نره من چه حسی به تو دارم! دختره هم میگه بهش بگو من خبر دارم تو دلت چه خبره

اون وقت میگن قدیما از این چیزا نبوده!

جومانگ نقشه حمله رو عوض میکنه و مسیر عوض میشه و میگه چون داداشم به اوناخبر داده ما از یه راه دیگه میریم

دائه سو هم که خیلی دلش میخواد تو چشم باباش بیاد، سربازها رو مرتب میکنه و ارایش های متفاوت به اونا میده ....و به شاه اعلام میکنه که بهترین ارایش واسه ا ونا ارایش مثلثی هست.....

یونگ پو که اصولا هیچی نمیفهمه به دائه سو میگه ما نباید بریم جنگ که خوش خوشانه جومانگ بشه اما دائه سو میگه این واسه بویو هست بچه نه جومانگ

یه مدت بود که سرو کله دوچی پیدا نشده بود که بالاخره موش رو اتیش میزنن و میادسراغ پرنس و میگه یه کاری کن من بتونم تو اوضاع جنگ که مملکت رو ابه جنس از اون ور اب بیارم بفروشم یه چیزی هم گیر تو بیاد ....مسلما پرنس کسی نیست که این پیشنهاد رو رد کنه

کاروان یونتابال اماده ست که حرکت کنه....سو از باباش میخواد به خاطر کند بودن حرکت کاروان اونا قبل از عزیمت لشگر اصلی راه بیفتن

همون موقع هم دائه سو سر میرسه و به بهونه سر زدن و چک کردن اوضاع به سو میکه صبر کن حالا، بذار این جنگ تموم بشه ، یک پدری من از تویکی در بیارم .....

سویونگ که میفهمه اوضاع خطریه به سو میگه عاقلانه انتخاب کن ، حالا که تو بویو رو انتخاب کردی یه گوشه چشمی هم به این پسره دائه سوداشته باش بچه، سرنوشت کاروان دست تو هست

جومانگ و بقیه یه جای توپ مخفی میشن که حمله کنن، بالاخره نیروهای کمکی هان میرسن و جنگ شروع میشه و جومانگ پیروز میشه و غنیمت دار میشن

 

 

یوهواا ز نگهبان کارگاه میخواد که اونایی که تو شهر راه افتادن و جادوگری میکنن و میگن شاه شکست میخورن رو دستگیر کنه

همشون دستگیر میشن و اعتراف میکنن که ملکه و کاهن گولشون زدن

 

یوهوا اونا رو احظار میکنه و میگه یه بار دیگه از این کارها بکنین پیش شاه چغلی میکنم این کار الان که در جنگیم خیانت حساب میشه

سو که با کاروانش راه افتاده توی راه درگیر میشه ، خودش مثل یه شیر میجنگه و سویونگ هم زخمی میشه اما سو فراریش میده

تمام محافظها کشته میشن و اخر سر فقط .....

 همون طور که میبنین کار این رییس پررو ،رییس بیریو هست، شگل راسپوتینه!

سویونگ خودش رو به یونتابال میرسونه و میگه که چی شده، خودش هم حالش خوب میشه

یونتابال میره پیش شاه و جریان رو میگه ، هر کسی یه متلکی بارش میکنه و همه میخوان حالا که فرصت مناسبه شاه جنگ رو لغو کنه

اما شاه پوستش از این حرفها کلفت تره و میگه من منتظر جومانگ میمونم

دائه سو غیرتی میشه که سو زندانیه و میگه من خودم تنهایی مثل یه مرد نجاتش میدم....

غنیمت ها به بویو تحویل داده میشه و سربازها از اسیر شدن سو با خبر میشن

 

محدوده جومانگ محاصره میشه و جومانگ به دردسر م یفته

 

دائه سو نارو رو با یه عده سرباز میفرسته که سورونجات بدن

اما ملکه وسط راه گیرش میاره و میگه تو فقط برو و لی نرو که نجات بدی من خودم درستش میکنم

خبر پیروزی اولیه جومانگ به شاه میرسه

جومانگ دوباره مجبور به مبارزه میشه و این بار اکثر افرادش کشته میشن

حسابی کم م یاره که اویی و ماری و هیون به دادش میرسن و در ضمن خبر اسیری سو رو هم بهش میدن

از اون طرف یون تابال که نمیتونه بیکار بشینه میره گیه رو تا یه فکری بکنه

یومیول میگه تو یه بار جون منو نجات دادی منم میرم با رییس بیریو حرف میزنم

 

جومانگ که توی حلقه محاصره گیر کرده و نه راه پس داره نه پیش، دو روزه که خودش وسربازهاش گرسنه موندن ....دوباره دستور حمله میده

و شبانه به اردوکاه بیریو حمله میکنن

سربازهای اون که رمق جنگ ندارن یکی یکی میفتن میمیرن

جومانگ عصبی میشه و دستپاچه که باید چیکار کنه



برچسب ها : , , , , , , , , , , , , ,

خلاصه قسمت سی ام سریال افسانه جومونگ (30)

تسو از تالار میاد بیرون و مامانش بیرون منتظرشه میگه خدا منو مرگ بده که اذیت شدی تسو هم که اشک توی چشماش اومده میگه روم سیاه که اینطور تحقیر شدین ملکه میگه اشکال نداره به موقعه اش تلافیشو سر اون جومونگ و ننه اش در میاریم

هئ موسو+  گوموا+   بویو+ هموسو    بویو +یومی یول+
یون تابال+جومانگ+ جومونگ + سوسونو + سوسانو + عکس سوسانو+سایون+سولان+اوته
ماری+اویی +هیوب پو

جومونگ به گوموا میگه زشته که دادشهام زیر دستم باشن مردم پشت سرمون چی میگند گوموا هم همین الان جریان تشکیل جناح رو میگه که من ، تو رو فرمانده کردم تا پیروزی به نام خودمون ثبت شه تا پوز ملکه و دارو داسته اشو بزنم اگه شکست خوردیم کارمون تمامه و باید دست تو و مامانتو بگیرم و از قصر بزنیم بیرون به جای این کارها فکر پیروزی باش که کم نیاریم

جلسه هم اندیشی در اتاق ملکه برگزار شده و وزیر بالگوئه میگه خوب در رفتیم حالا که جنگ شده باید یه سودی ببریم ملکه میگه بی خود برای چی تسو به توی جنگی که همه افتخارش برای اون باشه و به تسو میگه اگه رفتی جنگ شیرمو حلالت نمیکنم تسو میگه نمیشه باید مثل مرد برم جنگ تا اعتبار از دست رفته رو برگردونم

هئ موسو+  گوموا+   بویو+ هموسو    بویو +یومی یول+
یون تابال+جومانگ+ جومونگ + سوسونو + سوسانو + عکس سوسانو+سایون+سولان+اوته
ماری+اویی +هیوب پو

وزیر بو میره پیش تسو دوباره به عنوان بزرگتر نصحیتش میکنه که نوبت ما هم میشه شاه شدن سختیهای بیشتری داره و از این حرفها

تمرین به طور مرتب زیر نظر جومونگ پیگیری میشه و اونهم یاد حرفهای گوموا میوفته که باید پیروز شن .بعد میره براشون یه کم دری قوطی تاب میده که امید شاه به ماست باید بیشتر تلاش کنیم و تمرین شبانه روزی میشه

یونگ پو هم طبق معمول رفته خونه دوچی برای مشاوره و میگه ببین چقدر بدبخت شدیم باید زیر دست جومونگ کار کنیم بابام یه طوری کرده که هر کاری کنیم به نفع جومونگ تمام میشه . دوچی هم میگه منم دیگه عقلم قد نمیده برای مشاوره

یونگ پو میره پیش تسو و میگه حالا چه خاکی توی سرمون کنیم تسو میگه تو که قبلاً برنامه داشتی بری جنگ برامون افتخار آفرینی کنی حالا چی شد که زیرش موندی یونگ پو میگه اره ولی اونموقع قرار بود به عنوان فرمانده برم نه زیر دست باید شر جومونگو کم کنیم تسو میگه بس نیست اینهمه جومونگ خار و خفیفت کرد این همه من دعوات کردم کی میخوای آدم شی تو همین که کاری نکنی خودش بهترین کمک برام

هئ موسو+  گوموا+   بویو+ هموسو    بویو +یومی یول+
یون تابال+جومانگ+ جومونگ + سوسونو + سوسانو + عکس سوسانو+سایون+سولان+اوته
ماری+اویی +هیوب پو

دو تایی بلند میکند میرن سر تمرین و تسو به جومونگ میگه خسته نباشی اومدیم کمک هر کاری گفتی هستیم و اگه میشه برامون از نقشه حمله بگو تا ببینیم چی به چیه .جومونگ هم میگه باشه جلسه شد خبرتون میکنم

ماری به جومونگ هشدار میده که نقشه شون رو برای تسو رو نکنند چون اون با یانگ جو فرماندار هیون تو بده بستون داره جومونگ میگه نترس خودم حواسم هست

اوته و باباش برمیگردن بویو و رییس پیل میگه این باید چتد روز استراحت میکرد ولی به خاطر شما اومده سوسونو میگه خوب اگه لازم برو استراحت کن چون قراره برای ارتش تدارکات ببریم

سوسونو از اوته تشکر میکنه که اون نبود الان مرده بود اوته میگه من باید تشکر کنم تا فرصتی دست داد تا وفادارمو به شما ثابت کنم

یون تابال همه رو جمع میکنه و میگه باید حواسمون به سونگ یانگ باشه الان نمیتونیم جوابشو بدیم . هم با بویو رابطه داریم هم با هان ولی چه کار کنیم که سوسونو میخواد کمک جومونگ کنه و باید دلو به دریا بزنیم .من میرم قصر رسما با گوموا در این مورد حرف بزنم

در قصر هم از همین الان همه زره پوشیدن و آماده جنگ شدن . وزیر بو در مورد وضعیت کشورهای اطراف میگه که همه شون ار ترس هانیها بهشون کمک میکنند و گوموا میگه پیک بفرستین براشون تا نظرشون عوض شه همین موقع یون تابال و سوسونو میان اونجا که جومونگ نیشش باز میشه .یون تابال میگه بزارید نیازهای ارتشو ما تامین کنیم گوموا هم یه تیکه میندازه و میگه پس رابطه تون با هان چی میشه یون تابال میگه شما نگران نباش ما فکر همه جاشون کردیم واز قبل براتون تدارکات آماده کردیم

گوموا قبول میکنه که وزیر بالگوئه برای اینکه حال جومونگ رو بگیره میپره وسط و میگه گروه یون تابال هر چی وضعش خوب باشه نمیتونه جوابگو ارتش باشه سوسونو هم جواب میده که جومونگ خیلی وقت پیش بهمون گفت که میخواد بره جنگ و ما هم از قبل همه چیو آماده کردیم و این موضوع هم به نفع جومونگ تمام میشه و دوباره تسو و دارو دسته جلوی همه کنف میشن

گوموا سری به کارگاه میزنه و در مورد کم و کیف کار میپرسه که بهش میگند اون آهنگرها که چیزی بهمون یاد ندادن رفتن .گوموا هم چپ چپ به تسو نگاه میکنه که جومونگ میگه موپالمو توی گیرو شمشیر به محکمی شمشیرهای هیون تو ساخته گوموا که خیلی خوشحال شده میگه سریع برید از گیرو بیاردش .بد بیاریهای تسو تمام نداره فعلاً

پناهنده ها هم توی قصر تمرین میکنند که گوموا سری به اونجا میزنه و میگه همه باید خوب تمرین کنند چون اراده بدون تمرین و مهارت کافی نیست و در ادامه چشمش به جون دونگ میوفته و به جومونگ میگه این بدبختو چرا اوردین برای جنگ بفرستینش بخش تدارکات که مان هو میگه سعی میکنم بفرستمش

جومونگ هم برای ژنرال هوک چی و بقیه در مورد نقشه ها و استراتزیهاش برای پیشبرد جنگ میگه . گوموا هم همین چیزها رو برای بقیه وزیرها میگه

تمرینات هم شبانه روز پیگیری میشه و موپالمو هم برمیگرده کارگاه

یوهوا هم به یاد خاطراش در اردوگاه دامول ورداشته همه ندیمه هاشو گرفته به کار ساختن تیر که جومونگ میاد اونجا

با هم میرند یه گوشه جومونگ میگه تا حالا اینقدر پر جنب و جوش ندیده بودمت یوهوا هم میگه اخه یاد اون دروان خوشم توی اردوگاه دامول میوفتم که برای بابات روز و شب کار میکردم الان تو رو میبینم یاد اون روزها میوفتم شدید

سوسونو برای دیدن جومونگ میاد به قصر که تسو میبیندش و یاد اون شب میوفته که جومونگ بغلش کرده بود و با حالت گرفته بهش میگه برو کار دارم و پیش خودش فکر میکنه که این کار اونها چه معنی میداد

سوسونو به جومونگ میگه از لحاط تدارکات و آذوغه مشکلی نیست و تمام افرادشونو بسیج کرده .جومونگ میگه برای جنگ نفرات و اسب کم دارم که اوته میگه یه قبیله صحرا نشین به نام مالگل هست که اسب سواریش در خور توجه از اونها کمک بگیر

تسو هم دوباره من باب مکاتبت دست به قلم میشه و یه نامه مینویسه برای یانگ جو که جنگ تصویب شده و داریم راه میوفتیم یانگ جو هم میگه سریع به چانگ ان خبر بدین .وانگ سو وان میگه گوموا جومونگ رو گرده فرمانده اونکه چیزی بارش نیست یانگ جو هم به طرز عجیبی جو گیر میشه و میگه برین آماده شین میخوام یه حالی از این گوموا بگیرم که دیگه از این غلطها نکنه

سولان که نگران ازدواجشه و میگه دیگه تسو دشمنمون میشه و من بدون شوهر یانگ جو میگه نترس تسو با جنگ مخالف بود و فقط برای حضور در صحنه میاد جنگ بعد از جنگ خودم دستونو میزارم تو دست هم

همین موقع خبر میرسه فسیل زشت سونگ یانگ اومده و میخواد یانگ جو رو ببینه و به یانگ جو میگه این یون تابال شماها رو دور زده و رفته کمک بویو و خائنه و آبروی جولبونو و ما هم رو برده و از این حرفها اگه بخوای من جبران میکنم و لشکرمو از بیویو بیارم کمک یانگ جو میگه اخه شما شهری دارین که لشکر داشته باشه برو هر وقت لازم شد خبرت میکنم

مأوریونگ هم اون رمالی که توی شهر معرکه گرفته بود رو میگه بیارن و به جرم وراجیها و کفرهایی که انجام داده زبونشو ببرن که طرف میوفته به التماس که من میخواستم دو زار پول در بیارم همین موقع ملکه هم مثل پیاد بابا غیبی پیداش میشه و میگه ولش کنید تا بهتون بگم

ملکه به مأوریونگ میگه همچین کسانی به کارمون میان باید از اینها استفاده کنی و نظر مردم نسبت به جنگ بدبین کنی اینطور اگه توی جنگ شکست خوردیم همه گناهان میوفته گردن گوموا

موپالمو هم داره توی کارگاه حرص میخوره و سر کارگرهاش داد میزنه .موسونگ میگه چقدر خوب شد اومدیم بویو موپالمو میگه به خاطر مودوک خوشحالی و تا موسونگ میاد جوابشو بده گوموا میاد اونجا میگه موپالمو خدا تو رو از ما نگیره که اگه نبودی کارمون توی جنگ زار بود حالا هر چی زودتر شمشیرها رو برسون دستمون

حومونگ به گوما میگه ماگا فقط بیست هزار سرباز برامون فرستاده و نیرو کم داریم (جنگ آخر الزمان میخواد بره) و برای گوموا از قوم مالگال میگه که اونها مهارت رزمیشون خوبه و میشه ازشون به عنوان سواره نظام استفاده کنیم که گوموا میگه هر کسی رو که عشقت کشید بیار کمکمون

رییس یانگ تاک بلند میکنه میاد بویو و جریان سونگ یانگ رو میگه که رفته هیون تو چی ریانگ میگه حتماً فروختمون یون تابال هم میگه الان مقابله با اون به صلاح نیست وقتی جنگ تمام شد خودم میام گیرو ببینم حرف حسابش چیه فعلاً اونجا مرافب کارهاش باش

جومونگ میاید دیدن سوسونو و میگه میخوم برم با قبله مالگال حرف بزنم و ازشون کمک بگیرم سوسونو هم میگه بیا بریم که منم هستمت .و دوتایی باهم همراه با ماری و بقیه راه میوفتن

شب اتراق میکنند و سوسونو از جومونگ میخواد که جریان سفر اکتشافیش به هیون و اطراف رو بگه که جومونگ چیزی نمیگه سوسونو هم میگه اصلاً تقصیر من که هر چی توی دلم بود بهت گفتم ، نباید میگفتم تا توی کف بمونی جومونگ هم خنده اش میگیره و جریان هئ موسو و ماموریت خطیرش در مورد نجات آواره ها و پس گرفتن سرزمین اجادیشو میگه که شروع جنگ براش حتمی و لازم الاجراست .اوته هم دورادور گوشه ای از حرفهاشون رو میشنوه

فردا صبح به محل مورد نظر میرسند و اول تمرینات چادر نشینها رو نگاه میکنند و از مهارتشون کف بر میکشند

جومونگ سر میزه مذاکره میشنیه و به رییس مالگال که اسمش بک سانه حرف میزنه و میگه شما برامون بجنگید تا بهتون زمین بدم بک سان هم میگه جمع کنیم ببینم همه زمینهای اطراف مال منه زمین میخوام تو سرم بزنم

جومونگ میاد بیرون جریانو میگه سوسونو میگه میخواستی زیره به کرمان ببری اونها زمین میخواند چه کار برای این که صحر نشین نیست بزار من باهاش حرف بزنم تو بلد نیستی

سوسونو با بک سان به توافق میرسه و اون هم قبول میکنه که بهشون نیرو و اسب بده

یومی یول هم درگاه خداوندی جدیدو توی گیرو افتتاح میکنه و بعد از مراوده با خدایان لوگوی جدید که پرنده سه پاه رو روی پارچه میکشه و میده برای جومونگ ببرن تا ازش مراقبت کنه

سوریونگ بهش میگه هنوز هم به فکر بویو هستی اونها انداخت بیرون که یومی یول میگه بویو پیروز شه بهتره تا هان .چون بویو الان داره مطابق اهداف جومونگ پیش میره از الان باید براش دعا کنیم

گونگ سون نامه یانگ جو رو برای تسو میاره که یانگ جو بهش میگه خودت هم میدونی که ما پیروز میشیم تو هم ته دلت به جنگ راضی نیست تو شاه بعد از این هستی یه کاری نکن که به ضررت تمام شه

جومونگ و سوسونو در مورد حرکت دشمن و کارهای انجام شده حرف میزند که سایونگ میگه باید جلوی رسیدن آذغوفه و نیروهای کمکی به جیم بون و ییم دون رو بگیریم تا احتمال پیروزیمون بیشتر بشه .همین موقع ماری میاید اونجا و نامه یومی یولو به جومونگ میده که نوشته این لوگو جدیده که برات کشیدیم از این به بعد برات دعا می کنیم

جومونگ میره پیش گوموا ( که معلوم نیست از الان برای چی زره پوشیده) و جریانو میگه که میخواد قبل از راه افتادن سپاه اصلی یه سپاه ببره و جلوی رسیدن تدارکات دشمن به ییم دون و جون بون رو بگیره و همون حرفهای سایونگ رو روی نقشه بهش میگه که گوموا هم قبول میکنه

جومونگ هم به رفیقهاش میگه نفرات ورزیده رو انتخاب کنید که قرار بریم یه حمله بسیار استراتژیک بزنیم

نارو هم برای تسو خبر میاره و میگه میخواند یه جایی جلوی افراد یانگ جو در بیان ولی نمیدونم کجا تسو هم میگه برو سریع هیون تو و به یانگ جو بگو .نارو که اوضاع رو جنگی میبینه غیرتی میشه و میوفته به التماس ، میگه الان این دیگه خیانت به کشور محسوب میشه منو بکشید و این کارو بهم نگید تسو هم میگه بلند شو ببینم تو هم وطن گرایت برامون گل گرده برو هیچی نمیشه ما پیروزیم خدیان با مانند

افراد برای رفتن آماده میشند و گوموا میاد بهشون روحیه میده و میگه حواستون باشه با استراتژی برین جنگ نه با تراژدی باید سالم برگردین که لازمتون دارم

جومونگ هم به همراه سپاه راه میوته که میبینه سوسونو برای بدرقه اش اومده و تا میبیندش دوباره جو میگیردش

http://peyman.parsiblog.com/



برچسب ها : , , , , , , , , , , , , , , , ,

خلاصه قسمت بیست و نهم سریال افسانه جومونگ (29)

خب در آخر قسمت 28 فرستاده ی ساچول دو سر قاصد بویو رو به پادشاه داد و گفت ساچول دو حتی یک نفر رو هم نمی فرسته.گوم وا هم خیلی عصبانی میشه و میگه قبل از اینکه به چین حمله کنم سر تمام سران ساچول دو را از گردنشون جدا می کنم.بعد هم به هیوک چی میگه ارتش رو آماده کن.وزرا هم میگن نه آروم باشید این کار رو نکنید.بویو نباید دچار جنگ داخلی بشه.درست نیست بدون حمایت ساچول دو به جین اون و ئیم دون حمله کنیم. 

 

 

 

 

PardisFun.Com

 

بعد اویی ماری و هیوپ بو پیش جومونگ میرن و بهش میگن اگه ساچول دو نیروی کمکی نفرسته یعنی در جنگ دچار مشکل میشیم؟جومونگ هم در جواب سکوت می کنه.

 PardisFun.Com

 

ندیمه ی ملکه هم به ملکه میگه با این تصمیم ساچول دو وزیر ها و افسران جرئت مخالفت با عالیجناب رو پیدا کردند.بعد تسو میاد و با ملکه کمی حرف می زنه.

 PardisFun.Com

 

PardisFun.Com

یونگ پو هم پیش جومونگ میره و بهش میگه چرا سران ساچول دو چنین کاری کردند؟حالا باید چه کار کنیم؟حمله به جین اون و ئیم دون کشک بود؟تسو از راه میرسه و میگه معلومه.جنگ تموم شد.بعد هم به یونگ پو میگه باید باهات حرف بزنم.

 PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

 

 

 

بعد تسو در اقامتگاهش بعد از اینکه کلی فحش به یونگ پو داد و تحقیرش کرد بهش میگه میتونی بری.

 

PardisFun.Com 

بعد جومونگ پیش مادرش میره و یوها جومونگ رو کمی نصیحت میکنه.

PardisFun.Com 

PardisFun.Com

PardisFun.Com

 

 

در کارگاه آهنگری رییس آهنگرها نامه ای به یکی از اونها میده و میگه این از طرف حکمران رسیده.اون طرف هم بعد از خوندن اون فورا نامه رو در آتش می اندازه.

 

PardisFun.Com 

سایونگ هم به سوسانو میگه زدن سر فرستاده ی امپراطور توسط ساچول دو علامت بزرگیه.این بحران بزرگی برای آینده ی بویو میشه.شاهزاده جومونگ و پادشاه گوم وا کار خطرناکی کردند.اگه درست تصمیم نگیرند جنگ داخلی قبل از چین بویو رو نابود میکنه.سوسانو هم میپرسه اونها باید چه کار کنند؟سایونگ هم میگه چاره ای ندارند جز اینکه یک قدم عقب بکشند.در این شرایط نمیشه تامین کننده ی تدارکات جنگی بشیم.بعد سوسانو میگه راهی هست بتونم کمک کنم؟سایونگ هم میگه میدونم نسبت به شاهزاده جومونگ چه احساسی دارید اما ما باید به اندازه ی گلیممون پامون رو دراز کنیم.

PardisFun.Com 

بعد جومونگ پیش پادشاه میره و گوم وا بهش میگه من باید چه کار کنم.جومونگ هم میگه من تجربه اش رو ندارم.من هر کاری شما گفتید می کنم.من حتی حاضرم سر سران ساچول دو را برای شما بیارم.بعد گوم وا میگه میتونم با غلبه بر سران ساچول دو مشکل رو حل کنم ولی بدون ساچول دو من هیچ قدرتی ندارم.باید حوصله به خرج بدم و سران رو متقاعد کنم.جومونگ هم میگه باید زود تصمیم بگیرید.ممکنه فرصت حمله رو از دست بدیم.

 PardisFun.Com

 

بعد جومونگ با ماری و هیوپ بو میره تا اوضاع شهر رو بررسی کنه که رییس مهاجرهایی که در سفرش به هیون تو نجاتشون داده بود رو میبینه.بعد جومونگ ازش میپرسه چرا به پایتخت اومدید؟رییس مهاجر ها هم میگه شنیدیم بویو می خواد با جین اون و ئیم دون وارد جنگ بشه.اومدیم در این جنگ شرکت کنیم.بعد اویی میاد و جومونگ رو دم در دروازه ی ورودی قصر میبره.(در اونجا عده ای جمع شدن که خواستار دیدار پادشاه اند.)بعد جومونگ پیش گوم وا میره و به اون میگه ارتش قدیمی دامول جمع شدن می خوان با شما حرف بزنند.بعد پادشاه پیش اونها میره و همه میگن ما در خط مقدم جنگ با چین می جنگیم.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

بعد پادشاه در حضور همه میگه ساچول دو از فرمان من سرپیچی کردند و فرستاده من رو کشتند.ما با ارتش مرکزی وارد جنگی میشیم.وزرا هم دوباره مخالفت می کنند.بعد پادشاه میگه این قدر بی پروا نیستم که جنگی رو شروع کنم که عاقبت می بازم.حتما پیروز میشم.از این بعد هرکسی با من مخالفت کنه از سر راه بر میدارم.بعد به ماوریونگ میگه نظر قصر پیشگویی چیه؟ماوریونگ هم میگه من به تصمیم شما اطمینان دارم و برای پیروزی شما دعا می کنم.

 PardisFun.Com

بعد ملکه هم خیلی عصبانی شده و بی پروا میگه باید دیوونه شده باشه.بعد هم به تسو میگه دیگه چاره ای نداریم.کسی که دیوونه شده صلاحیت فرمانروایی رو نداره.

PardisFun.Com 

پادشاه به جومونگ و هیوک چی میگه اگه با ارتش مرکزی وارد جنگ بشیم به رزمایش و تاکتیک خوبی احتیاج داریم.بعد به هیوک چی میگه شما برید و تجهیز ارتش رو سرعت بدید.بعد به جومونگ میگه افراد داوطلب رو جمع کنید و ارتشی رو با مهاجرین و ارتش قدیمی دامول تشکیل بدین

 PardisFun.Com

یونگ پو که پیش دوچی رفته دوچی بهش میگه بی خیال جنگ شو.یونگ پو هم میگه اشتباه می کنی.پدرم و جومونگ چرا باید وارد جنگی بشن که مطمئنا شکست می خورند.بعد هانگ دان مسئله ی قمار رو وسط میکشه و میگه بعضی اوقات نمیشه انتخاب کرد که زوجه یا فرد.در اون لحظه باید بازی رو متوقف کرد.بعد دوچی میگه حق با هان دانگه.شما باید جنگ رو متوقف کنید.

 PardisFun.Com

یون تابال به سوسانو میگه بهت اجازه دادم تدارکات جنگی رو تامین کنی ولی حالا دیگه بهت اجازه نمیدم.من نمیتونم تو رو به جنگی بفرستم که نمیدونم آخرش چی میشه.

 PardisFun.Com

شب آهنگرها مخفیانه به قصر نفوذ می کنند.جومونگ هم صدای اونها رو میشنوه.بعد پیش پادشاه میره و بهش میگه جون شما در خطره باید اینجا رو ترک کنیم.در راه با آهنگرها رو برو میشن و جومونگ با اونها درگیر میشه.بعد از اینکه جومونگ چند تا از اونها رو کشت گوم وا هم به یاد روزهای جوانیش میره و یک نفر از آهنگرها رو میکشه.بعد از اینکه همه کشته شدن پادشاه به جومونگ میگه ببین اینها کی هستند.در همین موقع تسو یونگ پو نارو اویی ماری و هیوپ بو از راه میرسن.بعد دوباره پادشاه میگه ببین اینها کی هستند.بعد از بررسی، جومونگ میگه آهنگرهای کارگاه آهنگری هستند.

PardisFun.Com

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

 PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

ملکه هم با شنیدن حمله ی آهنگرهایی که تسو آورده بود میگه مزخرفه .....وزیر دربار میگه.ممکنه جونش رو از دست بده.

PardisFun.Com 

بعد پادشاه در حضور تمامی وزیران تسو رو مورد بازپرسی قرار میده و بعد کمی درباره ی جنگ با چین حرف میزنه و بعد جومونگ رو مسئول بازجویی از تسو میکنه و دستور میده تسو رو زندانی کنید.

PardisFun.Com

 

 

 PardisFun.Com

PardisFun.Com

بعد سایونگ میاد و به یون تابال و سوسانو خبر حمله به پادشاه توسط آهنگرها رو میگه.یون تابال میگه با این اشتباه احمقانه ی یانگ جونگ، گوم وا از دوراهی خلاص داد.سایونگ میگه این باعث نمیشه ساچول دو سرباز هاش رو بفرسته؟یون تابال هم میگه نمی دونم باید صبر کنیم.بعد سوسانو میگه اگه ساچول دو سربازهاش رو بفرسته میذاری تامین کننده ی تدارکات جنگی باشم؟یون تابال هم میگه مقدمات کار رو آماده کن.

 

PardisFun.Com 

بعد سوسانو به سایونگ میگه من تنها از عهده ی اداره ی گروه تجاری بر نمیام.پیغامی به گیره بفرست و از گیه پیل و اوتائه بخواه برگردند.بعد سوسانو میگه چه بلایی سر شاهزاده تسو میاد؟سایونگ میگه .....با این اتفاق ساختار قدرت قصر زیر و رو میشه.موقعیت شاهزاده جومونگ هم بهتر میشه.سوسانو میگه حتی این قدرت هم کافی نیست.....

 

PardisFun.Com 

PardisFun.Com

در گیرو با پیغامی از طرف بویو خبر حمله ی آدمکش ها به یومی داده میشه و گیه پیل و اوتائه به بویو فرا خونده میشن.

 

PardisFun.Com 

PardisFun.Com

موپال مو هم داره سعی میکنه تا شمشیری بسازه تا از شمشیر چین محکم تر باشه.

 

PardisFun.Com 

PardisFun.Com

در بویو جومونگ داره از تسو بازجویی میکنه....بعد جومونگ به تسو میگه به اشتباهات اقرار کن و از عالیجناب طلب بخشش کن.بعد از اونجا میره.موقع خارج شدن ملکه به اونجا میاد و میگه اومدم تسو رو ببینم.جومونگ هم ممانعت میکنه.ملکه هم عصبانی میشه و سیلی محکمی به جومونگ میزنه.جومونگ هم میگه لطفا برگردید.

 PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

 

 

 

 

بعد ملکه پیش پادشاه میره ولی گوم وا اجازه ی ورود بهش نمیده.ملکه هم بدون اجازه وارد میشه.و میگه تسو هیچ ربطی با حوادث اخیر نداره.چرا اینقدر نسبت به اون بی رحم هستید؟تسو پسر شماست و اون همیشه نسبت به بی توجهی شما ناراحت بوده.هیچ دلیلی نداره زندانی باشه.لطفا آزادش کنید.پادشاه هم میگه برگرد.ملکه میگه اگه آزادش نکنید خودم این کار رو میکنم.پادشاه هم فریاد میزنه و میگه فکر می کنی نمی دونم بیگناهه.فقط بخاطر تو و سران ساچول دو بهش سخت میگیرم.حالا برو.

 

یونگ پو هم دوباره پیش دوچی رفته و کمی با دوچی حرف میزنه....

PardisFun.Com 

در هیون تو یانگ جونگ وقتی خبر کشته شدن آهنگرها و دستگیری تسو حسابی عصبانی میشه.بعد پیغامی به جین اون و ئیم دون میفرسته تا آماده ی جنگ بشن.بعد به خدمتکارش میگه نیروی کمکی جمع کن و به جین اون و ئیم دون بفرست.بعد سول لان میاد اونجا و میگه جنگ با بویو اجتناب ناپذیره؟یانگ جونگ هم میگه این طوری به نظر میاد.بعد سول لان میگه شنیدم شاهزاده تسو دستگیر شده.بخاطر نامزدیش با منه؟یانگ جونگ هم میگه نه....

 

 

 

 

یوها هم بعد از مدتی فکر کردن به دیدار ملکه میره . بهش میگه من شاهزاده تسو رو آزاد میکنم ولی باید قولی به من بدید.کاری کنید سران ساچول دو در حمله به جین اون و ئیم دون همکاری کنند.

 

PardisFun.Com 

PardisFun.Com

بعد یوها به جومونگ میگه به عالیجناب بگو تسو بی گناهه.در عوض تسو رو متقاعد کن در صف اول با چین بجنگه.

PardisFun.Com 

جومونگ هم پیش تسو میره و راضیش میکنه در جنگ شرکت کنه.

PardisFun.Com 

بعد جومونگ در حضور همه به پادشاه میگه تسو بیگناهه.بعد میگه از شما تقاضایی دارم.تسو میخواد در صف اول حمله به جین اون و ئیم دون باشه.گوم وا هم قبول میکنه.بعد گوم وا میگه من جومونگ رو به عنوان فرمانده ی محافظهای پیشاهنگ منصوب می کنم.تسو و یونگ پو هم باید به اون کمک کنند.

 

http://peyman.parsiblog.com/



برچسب ها : , , , , , , , , , , , , , , , ,

خلاصه قسمت بیست و هشتم سریال افسانه جومونگ (28)

http://peyman.parsiblog.com/

خوب در ابتدای این قسمت (آخر قسمت قبل) جومونگ پیش پادشاه رفت و بهش گفت من اطلاعاتی درباره ی جین اون و ئیم دون جمع آوری کردم.بعد از خوندن اونها پادشاه ازش می پرسه دلیل اینکه اینها رو به من میدی چیه؟جومونگ هم میگه من می خوام به جین اون و ئیم دون حمله کنم و آواره ها رو نجات بدم.
PardisFun.Com

جومونگ پیش مادرش میره و جزئیات رو بهش میگه.بعد یوها میگه یعنی تو می خوای به جین اون و ئیم دون حمله کنی؟جومونگ میگه بله اگه من پیروز بشم می تونم آواره ها رو نجات بدم.این فرصتی میشه که قدرت رو از ملکه و تسو دور کرد.یوها میگه میفهمم اما گرفتن رضایت عالیجناب به این راحتی ها نخواهد بود.این تصمیم مخالفت های زیادی رو به وجود میاره.جومونگ میگه من مطمئنم این کار راحتی نیست.اگر ایشون مخالف این جنگ باشند من هم مجبورم در دیدگاه هام نسبت به عالیجناب تجدید نظر کنم.درسته که عالیجناب از من و شما مراقبت کردند اما اگر ایشون بر خلاف هدف بزرگی که آرزوی پدرم بود تصمیم بگیرند من دیگه به ایشون خدمت نمی کنم و شما رو بر می دارم و از بویو می رم.

PardisFun.Com

تسو و وزیر اعظم دارند با هم حرف می زنند که اویی میاد و از دور اونها رو زیر نظر می گیره.هیوپ بو هم یونگ پو رو تا بیرون از قصر تعقیب می کنه.بعد اویی ماری و هیوپ بو پیش جومونگ میرن و جومونگ از اونها می پرسه چیز مشکوکی از شاهزاده تسو ندیدید؟اویی هم میگه اون دیروز با رییس ساچول دو (ماگا) ملاقات کرد و اخیرا ملاقات های زیادی با وزیر اعظم داشته.بعد هیوپ بو میگه شاهزاده یونگ پو الان پیش دوچی هستند.بعد ماری میگه چرا ما دوچی رو نمی کشیم.ما خوب می دونیم اون قاچاق می کنه و جنایت های زیادی رو هم مرتکب شده.دقت کنید چقدر شما بخاطر دوچی زجر کشیدید.من فکر کنم ما باید دوچی رو حذف کنیم.بعد جومونگ یک لحظه فکر می کنه و میگه از اونجایی که اون الان با یونگ پو رابطه داره موقعش نیست.یونگ پو دستش رو به طرف من دراز کرد و پیشنهاد کرد با هم به تسو ضربه بزنیم.بعد اویی میگه ولی اون سعی کرد شما رو بکشه.شما واقعا به اون اعتماد دارید؟جومونگ هم میگه بله من پیشنهاد اونو قبول می کنم.تا زمانی که اون بر خلاف هدف بزرگ من حرکت نکنه برای اینکه بتونم ماموریتم رو انجام بدم حاضرم به دشمنانم بپیوندم.

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

موپال مو در حضور جومونگ یون تابال سوسانو و سایونگ شمشیری به یون تابال می ده و میگه این شمشیر در کارگاه آهنگری گیرو ساخته شده.بعد از اینکه یون تابال اون شمشیر رو دید میگه این شمشیر محکم تر از شمشیری که تسو ساخته یا نه؟جومونگ هم میگه شما می تونید بگید این مثل اونه یا حتی از اون بهتره.بعد سایونگ میگه یعنی این به محکمی شمشیر فولادی کشور چین نیست؟موپال مو هم میگه از اونجایی که من راز ذوب کردن آهن رو فهمیدم به زودی شمشیری مثل اون می سازم.بعد سوسانو میگه راز ذوب کردن چی بود؟موپال مو هم میگه خاک زرد.من موپال مو ده سال در مغازه ی آهنگری بودم.من همه چیز رو در رابطه با آهن می دونم حالا که من راز ذوب کردن آهن رو دارم طولی نمی کشه که به آهنگرهایی که به کارگاه آهنگری بویو آمدن ضربه بزنم.من شمشیری می سازم که از شمشیر فولادی چین بهتر باشه.بعد یون تابال میگه این رو به پادشاه گوم وا گزارش دادید؟جومونگ هم میگه نه فعلا مسئله ی مهمی نیست چون با شمشیری که تسو ساخته زیاد فرق نداره.همین طور که موپال مو گفت من منتظر می شم موپال مو یک شمشیر بسازه که از شمشیر چینی ها بهتر باشه.بعد جومونگ و سوسانو با هم به بیرون میرن و سوسانو به جومونگ میگه حالا که شما شمشیر جدید ساخته اید باید اعتماد به نفس بیشتری برای ضربه زدن به جین اون و ئیم دون بدست آورده باشید.جومونگ هم میگه بله اطلاعاتی که شما دادید برای متقاعد کردن عالیجناب کمک بزرگی بود.بعد سوسانو میگه عالیجناب چی گفتند؟جومونگ میگه این تصمیم راحتی نیست ولی من چیزی رو که می خوام بدست میارم.بعد سوسانو می خنده.جومونگ هم بهش میگه چرا می خندی؟سوسانو هم میگه شما خیلی تغییر کردید.اعتماد به نفس شما خیلی خوبه.می خوای یک چیز جالب بشنوی؟تو می خواستی بدونی چرا شاهزاده تسو یانگ جونگ رو ملاقات می کرد .درسته؟جومونگ هم میگه فهمیدی؟سوسانو هم میگه بله.تو آهنگرهایی رو که به کارگاه آهنگری اومدند رو میشناسی؟تسو گفت که اونها رو از کارگاه آهنگری چین فرار کردند.ولی این درست نیست.اونها رو یانگ جونگ فرستاده.شاهزاده تسو و یانگ جونگ با هم معامله کردند.معامله ای که اونها کردند این بوده که شاهزاده تسو با دختر یانگ جونگ ازدواج کنه و یانگ جونگ هم راز ذوب آهن رو به اون بده.مراقب آهنگرهایی که شاهزاده تسو آورده باش.اونها حقیقتا نباید آهنگر باشند.

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

تسو پیش آهنگرها رفته و رییس اونها به تسو میگه تعدادی آهنگر برای کمک به ما به اینجا اومدند.بعد تسو به اونها میگه شما لازمه سخت کار کنید تا سلاح های بویو رو تعویض کنید.بعد از رفتن تسو یکی از آهنگرهای تازه وارد میگه حکمران به ما گفتند تولید رو کند کنیم.

PardisFun.Com

سوسانو پیش یون تابال میره و بهش میگه خوشحالی؟یون تابال هم میگه البته اگر چه کوچیکه ولی ما یک آهنگری در گیرو ساختیم و حتی شمشیری به این محکمی ساختیم.شما الان می تونید بگید گیرو قدرت برتر جول بون است.اگه سونگ یانگ این رو بشنوه جرات نمی کنه به گیرو نگاه چپ بکنه.بعد سوسانو میگه پدر شما می دونید شاهزاده جومونگ چرا این اطلاعات رو در رابطه به جین اون و ئیم دون می خواست؟اون می خواد به جین اون و ئیم دون حمله کنه و به پادشاه گوم وا هم گفته.من نمی دونم نظر پادشاه گوم وا چیه ولی اون تصمیم گرفته وارد جنگ بشه.من می خوام گروه تجاری ما تامین کننده ی تدارکات نظامی این جنگ باشه.بعد یون تابال میگه میدونی معنی این جنگ چیه؟وقتی جنگ چین با قبیله ی جنوب غربی ئی تموم بشه نیروهای پیروزش رو به بویو بر می گردونه.این میتونه یک جنگ شدید با چین باشه نه فقط جین اون و ئیم دون.بعد سوسانو میگه شما همیشه به من می گفتید سودهای بزرگ همیشه با ریسک های بزرگ بدست می آیند.تهیه کردن کالا در طول جنگ سود زیادی رو به همراه میاره.یون تابال هم میگه درسته ولی زمانی که تو مطمئن باشی در جنگ پیروز میشی.سوسانو هم میگه ما می تونیم پیروز بشیم.ما می تونیم جین اون و ئیم دون رو قبل از اینکه ارتش چین به اونجا بیایند بدست بیاریم....بعد سایونگ میگه لازمه که ما رابطمون رو با چین گسترش بدیم مثل بویو.اگه ما به بویو بپیوندیم و تهیه کننده ی کالای نظامی اونها باشیم ما دشمن چین می شویم.بعد سوسانو میگه ما تا حالا ازقبیلمون با حرکت بین کشورهای قدرتمند محافظت می کردیم.ولی نمی تونیم همیشه این کار رو بکینم.الان زمانی که ما باید یک کشور رو انتخاب کنیم و آینده ی گیرو رو به اون بسپاریم.

در صحنه ی بعد جومونگ به کارگاه آهنگری میره و به رییس اونها میگه من اینها (آهنگرهای جدید) رو قبلا ندیدم.رییس آهنگرها هم میگه اینها آهنگرهایی هستند که با اجازه ی شاهزاده تسو به اینجا اومدند.بعد جومونگ میگه اینها از کارگاه آهنگری چین فرار کردند؟رییس آهنگرها هم میگه بله.بعد جومونگ در اقامتگاهش به اویی ماری و هیوپ بو میگه تعداد زیادی آهنگر از چین اینجا هستند.از نزدیک مراقب اونها باشید.بعدماری میگه ولی مراقبت از اونها به ما کمک نمی کنه تا تکنیکشون رو یاد بگیریم.جومونگ هم میگه من بخاطر تکنیکشون نمیگم مراقب اونها باشید.ممکنه اونها کارهای دیگه ای انجام بدهند.بعد هیوپ بو میگه چه کار دیگه ای؟جومونگ هم میگه اونها آواره های که کارگاه آهنگری چین فرار کرده نیستند تسو و یانگ جونگ با هم معامله کردند.آهنگرها جزئی از معامله هستند.اونها ممکنه جاسوس باشند.

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

ملکه تسو ماوریونگ و وزیر دربار جمع شدن که ملکه میگه من نامه ای از طرف عمویم دریافت کردم که به عالیجناب گفته ساچول دو آواره ها رو قبول نخواهد کرد.....بعد ملکه به ماوریونگ میگه تو گفته دنبال کسی می گردی که نشانه های شیطانی رو به گردن اون بندازی؟ماوریونگ هم میگه بله.ملکه هم میگه به همه بگو نشانه های شیطانی بخاطر اینکه عالیجناب قصر پیشگویی رو زیر پا گذاشتن.بعد تسو میگه مادر ما مجبوریم این کار رو انجام بدیم؟ملکه هم میگه پسرم من و تو تمام عمرمون به عالیجناب خدمت کردیم ولی در عوض تحقیر شدیم.تو از عالیجناب عصبانی و ناراحت نیستی؟این تنها شانس ماست.اگه تو ولیعهد بشی قلب ساچول دو مردم و قصر پیشگویی رو بدست میاری.در بیرون از اینجا یونگ پو میاد و از ندیمه ی ملکه میپرسه مادر من در اتاق هستند؟اونم جواب میده بله ولی در یک جلسه ی مهم هستند و کسی اجازه ی ورود نداره.بعد یونگ پو میپرسه کی داخله؟ندیمه هم میگه شاهزاده تسو ماوریونگ و وزیر دربار.بعد یونگ پو کمی از اونجا دور میشه و میگه پس من رو هم بیرون کردن.بذار ببینم چی میشه.

PardisFun.Com

PardisFun.Com

پادشاه داره اطلاعاتی که جومونگ بهش داده رو مطالعه می کنه که یوها به اونجا میاد ومیگه من از جومونگ درباره ی جین اون و ئیم دون شنیدم.پادشاه هم میگه درسته جین اون و ئیم دون خیلی ضعیف تر از اونی هستند که باید باشند و چین نمی تونه نیروی کمکی بفرسته ولی این به این معنی نیست که ما مطمئنا جنگ رو می بریم.یوها میگه به نظر من شما نباید برای یک پیروزی مطمئن وارد جنگ بشید بلکه باید وارد جنگ بشید و دنبال پیروزی بگردید.پادشاه هم میگه من هم همین بخاطر آواره ها همین احساس رو می کنم .بعد یوها میگه اگر چه این جنگی که آواره ها رو میشه نجات داد ولی دلیل دیگه ای هم وجود داره.این برای کسانی که قدرت شما رو به مبارزه می طلبیدند درس خوبیه.پادشاه میگه ملکه،ساچول دو و قصر پیشگویی؟یوها هم میگه درسته در بیرون اونها مخالفت می کنند....اگر شما در جنگ پیروز بشید نه تنها آواره ها رو نجات می دهید کسانی که به مقابله با قدرت شما برخاستند رو هم سرکوب می کنید.

PardisFun.Com



جومونگ پیش پادشاه میره و میگه ساچول دو با تصمیم شما مخالفت کردند و تصمیم گرفتند آواره ها رو به سرزمینشون راه ندهند.ماگا در هر فرصتی با ملکه رابطه بر قرار می کنه و ملکه و وزیر دربار سعی می کنند به شما فشار وارد کنند.قصر پیشگویی با پراکنده کردن شایعه مردم رو گیج می کنه که نشانه های شیطانی مربوط به قوانین عالیجنابه.

PardisFun.Com



جومونگ یونگ پو رو به اقامتگاهش دعوت می کنه و بعد از اینکه مش... خوردند جومونگ میگه تو می تونی به موفقیتی بررسی که از مال تسو هم بیشتره.تو فکر میکنی عالیجناب شمشیر های فولادی رو برای چه چیزی می خواستند؟یونگ پو هم میگه ایستادن در برابر تهدید های چین.جومونگ هم میگه درسته.پس اگه تو بر چینی ها پیروز بشی فکر نمی کنی از ساخت سلاح ها مهمتر باشه؟

PardisFun.Com



جومونگ به محافظ ها طریقه ی حمله به ارتش آهنی رو یاد میده.اون به چند نفر زرهی شبیه زره چین میده و به محافظین میگه دو راه برای کشتن سربازان آهنی چین وجود داره.اول اینکه تیر رو بین گردنشان بزنید یعنی بین زره و کلاهخود.دوم اینکه با اسب به اونها حمله کنید و گردنشان را قطع کنید.بعد با سوار اسب میشن و به اونها حمله می کنند.

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

یانگ جونگ بعد از اینکه نامه ای رو می خونه به خدمتکارش میگه امپراطور دستور دادند هیون تو با بویو و کشورهای همسایه روابط دوستانه ای بر قرار کنه.می دونی معنی این چیه؟اون هم میگه امپراطور نمی خواهند در طی جنگ با قبیله ی جنوب غربی ئی با کشور های دیگر در گیر بشن.یانگ جونگ میگه به بویو برو و این پیغام رو به اونها اعلام کن.سول لان هم میگه من رو هم بفرستید.من فکر می کنم برای برقراری روابط دوستانه فرد مناسبی هستم.یانگ جونگ هم قبول می کنه.در صحنه ی بعد نارو پیش تسو میره و بهش میگه فرستاده ای از طرف شهر هیون تو در بویو هستند.تسو هم میپرسه اون کیه؟نارو هم میگه بانو سول لان.بعد ماری هم خبر رو برای جومونگ میاره و اون هم به یاد حرف سوسانو می افته( که درباره ی معامله ی بین تسو و یانگ جونگ گفته بود.)در راه تسو و سول لان همدیگر رو می بینند ولی سول لان بدون اینکه حرفی بزنه پیش پادشاه میره.و بعد میگه.....امپراطور چین خواستار گسترش تجارت بین بویو و چین هستند.بعد پادشاه به سول لان میگه تجارت چین و بویو بخاطر اینکه با هم دشمن هستیم کاهش پیدا کرده بود.چرا شما خواستار گسترش تجارت هستید؟سول لان هم میگه این در خواست شاهزاده تسو بود.وقتی که بخاطر تجارت در هیون تو بودند این در خواست رو مطرح کردند.بعد پادشاه میگه من مطمئنم یانگ جونگ دخترش رو بخاطر مسائل تجاری نفرستاده.دلیل شخصیتون برای آمدن به اینجا چیه؟سول لان هم میگه من شنیدم پدرم و شما در بچگی با هم دوست بودید.اما به دلیل اختلافات فکری با هم دشمن شدید.پدر من هنوز خواستار یک رابطه ی دوستانه به بویو هست...بعد تسو سول لان رو از اونجا میبره و در راه هم کمی با هم حرف می زنند.در راه یون تابال و سوسانو از اونجا رد میشن که تسو رو میبینند..تسو میگه چرا به قصر اومدید؟یون تابال هم میگه برای جلسه.تسو هم میگه من فکر نمی کنم بتونم در این جلسه شرکت کنم.و با سول لان میره و اونو به اقامتگاهش میبره.در جلسه وزرا به همراه یون تابال به بررسی حوادث رخ داده برای کشور های همسایه میپردازند.تسو هم منتظر سوسانو میمونه تا اینکه سوسانو با یون تابال از جلسه خارج میشن.تسو به یون تابال میگه من باید چند دقیقه با سوسانو حرف بزنم.بعد از رفتن یون تابال تسو به سوسانو میگه هنوز سر حرفت هستی؟سوسانو هم میگه بله.تسو میگه مطمئنی پشیمون نمیشی؟اگه نظرت رو تغییر بدی و من رو انتخاب کنید من راز ذوب کردن آهن رو به گیرو میگم.همچنین اجازه میدم شما یک اتحاد نظامی با بویو داشته باشید و به گیرو کمک میکنم تا با پنج قبیله ی دیگه متحد بشه و یک کشور رو ایجاد کنه.اینها برای انتخاب کردن من کافی نیست؟بعد سوسانو میگه من یک خبر جالب از هیون تو شنیدم.شایعه ای در هیون تو پخش شده.مردم میگن شما قراره با دختر یانگ جونگ سول لان ازدواج کنید.تسو هم میگه احتیاجی نیست شما به چنین شایعه هایی اهمیت بدید.سوسانو میگه به نظر من شما و سول لان زوج خوبی هستید.امیدوارم این بین شما ادامه پیدا کنه.

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

یکی ازجاسوسان کارگاه آهنگری درحال دادن اطلاعات به خدمتکار یانگ جونگه که اویی اونها رو میبینه.بعد اویی پیش جومونگ میره و خبر رو بهش میده.بعد هیوپ بو میگه ما منتظر چی هستیم؟من الان میرم و کار اونها رو تموم می کنم.جومونگ هم میگه نه اونها رو به حال خودشون بذارید.وجودشون وسیله ای که میشه موقعیت تسو رو ضعیف کرد.ما می تونیم از اونها در زمان مناسب استفاده کنیم.از نزدیک مراقب اونها باشید.

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

پادشاه مدتی درباره ی حرف های جومونگ و یوها فکر می کنه.بعد در حضور تمام وزیران اعلام میکنه که می خواد به جین اون و ئیم دون حمله کنه و آواره ها رو نجات بده.بعد وزیر دربار میگه این نا معقوله.چین مدتی کوتاهیه که یک فرستاده برای برقراری رابطه ی دوستانه به بویو فرستاده.بعد تسو میگه من میفهمم چرا شما می خواهید آواره ها رو نجات بدید.ولی جنگ با جین اون و ئیم دون غیر ممکنه.جنگ بااین دو شهر خیلی سخته ولی چطور می خواهیم با نیروی کمکی چین مقابله کنیم.بعد وزیر دربار میگه من فکر کنم عالیجناب برای گرفتن این تصمیم دلیل خوبی دارند.بعد پادشاه به جومونگ میگه بیا جلو و دلیل حمله به جین اون و ئیم دون رو به همه بگو.بعد جومونگ جلو میاد و شرایط این دو شهر رو توضیح میده.بعد وزیر دربار میگه حتی اگر اونها ضعیفتر از اونی هستند که باید باشند هنوز ارتش آهنی قوی تره.جومونگ هم میگه شما در جنگ نمی تونید فقط با اسلحه بجنگید.ارتش دامول که توسط عالیجناب و هاموسو رهبری میشد آواره ها رو با اسلحه هایی نجات داد که با اسلحه های کشور چین قابل مقایسه نبود.ارتش دامول تصمیم گرفته بود تا لحظه ی مرگ بجنگه و از سرزمینمون دفاع کنه و آواره ها رو نجات بده.اگر سرباز های بویو هم چنین تصمیمی بگیرند ما شکست نمی خوریم.مخصوصا وقتی ما شمشیر فولادی چین رو داریم.بعد یونگ پو میگه فرمانده ی محافظین درست میگن.بعد به پادشاه میگه لطفا رهبری این جنگ رو به من بدید.من رهبری رو به عهده می گیرم و ارتش آهنی رو از هم میشکافم.بعد پادشاه به هیوک چی میگه از الان ارتش بویو باید آماده ی جنگ باشه.

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com



ملکه به تسو میگه اون عقلشو از دست داده.چطور می تونه بر علیه چین بجنگه.بعد تسو میگه همه ی اینها تقصیر جومونگه.ملکه هم میگه درسته او در نهایت بویو رو ویران میکنه.ما باید چه کار کنیم.بعد تسو میگه چیزی هست که من هنوز به شما نگفتم.آهنگرهایی که من به بویو آوردم بخاطر معامله ی من و یانگ جونگ بود.ملکه میگه یعنی اونها از کارگاه آهنگری هیون تو فرار نکردند؟تسو هم میگه نه.بعد ملکه میگه تو با یانگ جونگ معامله کردی پس در عوضش چه قولی بهش دادی؟تسو هم میگه قول دادم با دختر یانگ جونگ ازدواج کنم....و این دلیلیه که ما باید جنگ رو متوقف کنیم.اگه جنگ اتفاق بیفته نقشه های من از بین میره.ملکه هم میگه نگران نباش.عالیجناب قادر نیست اون جوری که می خواد بجنگه.

PardisFun.Com

رییس آهنگرها به بقیه ی آهنگرهای قضیه ی جنگ رو میگه و یکی از اونها رو میفرسته تا خبر رو به یانگ جونگ بده.

PardisFun.Com

تسو نامه ای می نوبسه و به نارو میده و بهش میگه این رو به حکمران هیون تو بده.

PardisFun.Com

سایونگ خبر جنگ رو به یون تابال میده اون هم میگه من باید به گیرو برم.

PardisFun.Com

وقتی نامه ی جاسوسان به یانگ جونگ میرسه حسابی عصبانی میشه ولی بعد خدمتکارش نامه ی تسو رو براش میاره و با خوندن اون دوباره آروم میشه.و به خدمتکارانش میگه تسو گفته نگران نباش درسته اعلام جنگ شده ولی من جلوی گوم وا رو میگیرم.

PardisFun.Com

بیول ریه و سوریونگ به گیرو پیش یومی یول میرن و کمی در مورد پرنده ی سه پا (جومونگ)حرف می زنند.

PardisFun.Com

بعد از رسیدن یون تابال به گیرو اون پیش یومی یول میره و نقشه ی جنگ رو به اون میگه.یومی یول هم تعجب می کنه و میگه فکر نمی کردم چنین کاری بکنه.بعد سوسانو میگه شاهزاده جومونگ عالیجناب رو متقاعد کرد.بعد یون تابال میگه ما برای یک موضوع مهم به گیرو اومدیم.بعد سوسانو میگه ما شک داریم به عنوان تامین کننده ی تدارکات جنگی وارد این جنگ بشیم.یون تابال میگه گروه ما تامین کننده ی تدارکات جنگی باشه یا نه؟

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

پادشاه در حضور وزرا و افسرها میگه من می خوام این جنگ رو در کوتاه ترین زمان ممکن تموم کنم.بعد به وزیر دارایی میگه چقدر تدارکات داریم؟وزیر هم میگه ما به اندازه ای که پنجاه هزار سرباز و اسب در مدت یک ماه غذا داریم.ولی جنگ در یک ماه تموم نمیشه.ما مطمئنا تدارکات کم میاریم.بعد گوم وا از هیوک چی میپرسه جین اون و ئیم دون چقدر سرباز دارند؟هیوک چی هم میگه اونها کلا بیست هزار نفر هستند.بویو بیست هزار سرباز در ارتش مرکزی داره.اگر سربازهای ساچول دو هم اضافه شوند ما جمعا پنجاه هزار سرباز داریم.بعد وزیر اعظم میگه ولی ما نمی تونیم تمام سربازان رو به جنگ بفرستیم.در این مواقع کشورهای همسایه به ما حمله می کنند.ارتش آهنی هم مشکل بزرگیه.بعد پادشاه دستور میده به ساچول دو پیغامی بفرستند و تقاضای بیست هزار سرباز بکنند.جومونگ میگه محافظین جلوتر از همه با ارتش آهنی می جنگند.من با محافظین تمرین کردم تا به ارتش آهنی ضربه بزنند..بعد همه رو به محل تمرینشون در بیرون از قصر میبره و با تمرین هایی که قبلا کردند سربازان شبیه ارتش آهنی رو به زمین می زنند و به همه قدرت خودشون رو نشون میدهند.

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

یکی از کاهن ها به ماوریونگ میگه بیول ریه و سوریونگ ناپدید شدند و احتمالا پیش یومی یول رفتند.بعد ماوریونگ میگه اگه ملکه بفهمند مسئولیتش رو گردن من می اندازند.من دلم برای روزهایی که در ساچول دو بودم تنگ شده.کاهن اعظم بودن هیچ سودی برایم نداشت.بعد ملکه به اونجا میاد و میگه چه کار می کردید؟ماوریونگ میگه سوریونگ و بیول ریه ناپدید شدند.ملکه میگه اون دخترها مهم نیستند.کار ضروری متوقف کردن جنگه.با عالیجناب صحبت کنید و به قدرت قصر پیشگویی و مردم اعتماد کنید.بعد ماوریونگ میگه درسته من با کمک شما به اینجا رسیدم ولی هنوز من در مورد مسائل قصر پیشگویی تصمیم میگیرم.لطفا این قدر دخالت نکنید.ملکه میگه در موقعیت های خاص من به برخی از رفتارها پایان میدم.بانو ماوریونگ باید در مقابل تصمیم عالیجناب بایسته.

PardisFun.Com

PardisFun.Comhttp://peyman.parsiblog.com/

جومونگ داره با پادشاه حرف میزنه که ماوریونگ اجازه ی ورود می خواد.پادشاه هم به جومونگ میگه به ماوریونگ بگو من نمی خوام ببینمشون.وقتی جومونگ این حرف رو به ماوریونگ میزنه ماوریونگ میگه کار مهمی دارم.جومونگ میگه در مورد جنگه؟شما نمی تونید نظر ایشون رو عوض کنید.برگردید.اونها هم میرن.وقتی جومونگ می خواد پیش پادشاه بره ماری میاد و میگه ماگا به قصر اومده و در حال حاضر جلسه ای با ملکه و تسو داره.

PardisFun.Com

در جلسه ملکه به ساچول دو میگه شما باید به هر نحوی عالیجناب رو متوقف کنید.اگه عالیجناب با این جنگ قدرتمندتر بشوند بر روی آینده ی شما و تسو اثر می گذاره.بعد وزیر دربار میگه افسر ها مخالف هستند ولی این کافی نیست.ما به کمک شما احتیاج داریم.ماگا هم میگه بسیار خب.من به این موضوع رسیدگی می کنم.نگران نباشید.من از این موقعیت استفاده می کنم و کاری می کنم که ولیعهد رو انتخاب کنه.

PardisFun.Com

جومونگ داره رد میشه که سوسانو رو میبینه و پیش اون میره و بهش میگه چی باعث شده به اینجا بیای؟سوسانو هم میگه از اونجایی که شما هیچ وقت به بیرون از قصر نمی آیید هیچ راهی نداشتم جز اینکه خودم به اینجا بیام و شما رو ببینم.جومونگ هم میگه متاسفم از وقتی عالیجناب تصمیم گرفتند وارد جنگ بشوند قصر خیلی شلوغ شده....بعد سوسانو میگه نگران نباشید من طرف شما هستم.وقتی جنگ شروع بشه من گروه تجاریم رو بر میدارم و تدارکات جنگی رو تهیه می کنم.جومونگ هم میگه نه من نمی تونم بذارم شما وارد جنگ بشید.سوسانو میگه این مثل جنگیدن در صف اول جنگ نیست.هیچ خطری وجود نداره.من نمیتونم تو رو به جنگ بفرستم و خودم دلشوره بخورم.من فقط به خاطر تو نمیام.بخاطر خودمم هست.من تا حالا باید از دلتنگی مرده باشم.جومونگ هم که جنبه ی حرفهای عاشقانه رو نداره .....
سران ساچول دو جمع شدند که ماگا میگه ملکه گفتند برای اینکه این جنگ متوقف بشه ساچول دو نباید هیچ نیروی کمکی بفرسته.همه هم این موضوع رو تایید می کنند.در همین موقع قاصد بویو به اونجا میاد و پیغام پادشاه رو میرسونه.اونها هم سر اون قاصد رو به همراه فردی می فرستند و اون فرد به پادشاه گوم وا میگه ساچول دو هیچ سربازی نمیفرسته

PardisFun.Com



برچسب ها : , , , , , , , , , , , , , , , ,