قسمت چهل و پنجم جومونگ

قسمت چهل و پنجم : پرواز پرنده سه پا

 


 

جومونگ با سربازهای گارد در اردوگاه که افراد خودشن نقشه رو هماهنگ میکنه و قرار میشه پیر پاتولها و بچه رو از یه میسر دیگه ببرن و خودشو و رفقاش با بقیه برن چون باید تا میتون دور شن و برای اینکه نقشه لو نره به پناهنده ها میگه قراره خارج از برنامه و سریع بریم چانگ ان وای به حال کسی که حرکتو کند کنه یا فرار کنه

خلاصه تمام پناهنده ها رو با سربازها بر میداره و راه میوفتن سونگ جو هم از دور حرکتشون رو میبنه

و میره به گوموا خبر میده اونهم میگه یه روز طول میکشه تا خبر به قصر برسه ولی باید نارو رو دور کنیم  برنگرد قصر بره دنبالشون و میگه نارو بیاد

نارو هم میاد و گوموا میگه میخوایم بریم یه چشمه آب گرم خوب اون دور دورها ناور هم میگه قربان بی خیال شین خودم همین اطراف یه چشمه خوب پیدا میکنم میرین اونجا خطرناکه یه اتفاقی میوفته گوموا هم برای اینکه جلوی یوهوا کم نیاره و بگه حرفش برو داره شمشیرو میزاره روی گردن نارو میگه نبینم تو دیگه برامون تعیین تکلیف کنی که سرتو میدم دستت نارو هم میگه به قبر بابام خندیدم قریان (تا نباشد چوب تر فرمان نبرد گاو خر )

در قصر هم سویا بی عرضه که همت به خرج داده بارو بندیلو جمع کرده و میخواد فرار کنه (انگار قصر بی صاحبه) که سر راه هائوچن خفتش میکنه و سویا هم هر چی کلاس و مقام میزار فایده نداره و هائوچن میبردش پیش سولان

موسونگ و موپالمو هم بیرون منتظرن که سویا بیاد موسونگ که از ترس داره سکته رو میزنه میگه گرفتنش تمام بیا بریم تا بابای ما رو هم در نیوردن که موپالمو میگه باید بریم داخل ببینیم چی شده

سولان به سویا میگه کجا این وقت شب میرفتی اونهم بدون محافظ سویا میگه میرفتم هوا بخورم سولان میگه با بقچه لباس میرن هوا خوری سویا میگه تا چشمت کور شه کجا میرفتم اصلاً به تو چه بزارم برم یا به شاه میگم اونم میگه شاه چه کارست من خودم همه کارم اینجا و میگه سویا رو توی اتاقش زندانی کنن و به تسو هم چیزی نگن

سویا رو مینداز توی اتاقش و هائوچن هم خودش در اتاق نگهبانی میده .  شمشیر هائوچنو داشته باشین که مثل شمشیر تسو و جومونگ فولادیه

موسونگ هم از دو سرک میکشه و میره به موپالمو میگه بیاد نگفتم گرفتنش تو هی بگو نه حالا چه خاکی تو سرمون کنیم که موپالمو میگه بدون سویا نمیریم

تسو هم که نقدینگیش ته کشیده دوباره با مقامات میزگرد گرفته تا در این مورد هم اندیشی بشه چون چند روزه دیگه قبیله های اطراف ازشون حساب نمی برن ژنرال هوک چی هم طبق معمول میگه باید بریم جنگ تا حساب کار دستشون بیاد تسو میگه تو هم کشتیمون تا اومدیم دو کلام حرف بزنیم تو هی جنگ جنگ میکنی خیر سرمون جلسه گرفتیم تا بدون خرج پولی بدست بیاریم وزیر بو میگه باید مثل جولبون ازشون مالیات بگیریم تا وقتی وضعمون خوب شد بریم جنگ تسو هم لایحه رو تصویب میکنه که خبر میرسه جومونگ سر از خود پناهنده رو برده هیون تو

تسو هم سریع سربازها رو به خط میکنه و میخواد بفرسته تا موضوع رو بررسی کنن که سولان جریان سویا رو بهش میگه و میگه اینها از قبل نقشه کشیدن تا خیانت کنن تسو هم میفرسته تا موپالمو رو بیارن

و همه جا رو دنبال موپالمو میگردن و اینها هم که میبینن اوضاع خیطه بدون سویا از قصر فرار میکنن

خبر فرار موپالمو به تسو میرسه اونهم چنان کفری میشه که خدا رو بنده نیست و میگه هر چی سرباز دارن و ندارن رو آماده کنن که با خودش برداره بره دنبال جومونگ

جومونگ هم یه ریز به راه ادامه میده  که یکی از  افسرها میگه به پناهنده ها رحم نمیکنی به ما رحم کن بابامون در اومد جومونگ هم میگه به راه ادامه بدین و حرف اضافه هم نباشه

تسو هم با افرادش دنبال جومونگ راه میوفته همراه با آهنگ سکانس زره پوشها که سنخیت زیادی آهنگ با این سکانس نداره اینجا

جومونگ وسط راه میگه که شمشیرها رو بزارن پس گردن سربازها تسو و بهشون میگه از اول هم راه ما از راه شما جدا بود الان هم راتون رو بکشید برین رد کارتون تا نکشتمون 

 

و میره برای پناهنده ها یه سخنرانی به حماسی میکنه و میگه من دیگه شازده بویو نیستم و جانشین زنرال هموسوام و میخوام ارتش دامول رو فرماندهی کنم و الان هم اوردمتون اینجا تا با هم یه کشور جدید بزنیم هستین که همه هورا میکشن

تسو هم توی کوه و کمره مستعدانه دنبال جومونگ گذاشته که اگه گیرش بیار تکه بزرگش گوششه

وسط راه ماری به جومونگ میگه سر راه رودخونه است قایق از کجامون بیاریم جومونگ میگه من فکر همه جاشو کردم و قایق سفارش دادم تسو میره کوهستان چون نمیدونه ما قایق داریم .خلاصه قرار میشه پناهنده ها رو بفرستن سمت رودخونه و خودشون برن کوهستان جلوی تسو در بیان تا پناهنده ها رو از رودخونه رد شن

و شب سر راه جلوی تسو در میان و جومونگ اول یه تیر میندازه سمت تسو  که تسو جا خالی میده و میوفته رو زمین و جومونگ فرار میکنه که تسو میزاره دنبالشون

خلاصه درگیری همراه با آهنگ سکانس جومونگ شروع میشه و این بزن و اون بخور و از این شلنگ تخته بازیها . صبح میشه ! و این دوتا حسابی رفتن تو حس مبارزه و اگه شمشیرهاشون فولادی نبود پودر میشد تا اینکه جومونگ که حسابی جوگیر شده با یه حرکت حساب شده و شگفت انگیز زخمی روی دست تسو میندازه و اویی بهش میگه باید در ریم . تسو هم از اینهمه تبحر و تونایی جومونگ که توی شمشیر زنی پیدا کرده و اینطور از این رو به اون رو شده در حال ترکیدنه

اون طرف هم پناهنده ها سوار قایع میشند و از رودخونه عبور میکنن جومونگ و نفرات هم میرسن که وقتی میان سوار شن تسو و افرادش هم میرسن

افراد تسو هر چی تیر میندازن به قایق جومونگ نمیرسه و اوناهم خنده شون میگیره جومونگ هم دست به کمان میشه و از اونجایی که زه کمانو تا ته میگشه تیرهاش به چند تا سربازه می خوره و یه تیر هم سمت قلب تسو حواله میکنه که سربازها به دادش میرسن و نجاتش میدن تسو هم از کار جومونگ چنان کفری میشه که اگه منفجر شه موجش تمام سربازهاشو میکشه ولی قایق گیریش نمیاد تا بره حساب جومونگو برسه

وقتی میرسن اونطرف رودخونه قرار میشه هیوبو پناهنده ها رو ببره کوه بونگه و خودش بره دنبال سویا

اما موپالمو بدون سویا میاد و به جومونگ میگه سویا گرفتار شده

جومونگ هم که مونده چه کنه و یاد حرفهای هئ موسو  و یوهوا میوفته خلاصه بعد از جمع بندی کلی افکارش با یه تصمیم گیری بشدت حماسی و فداکارانه میگه الان پناهنده ها اولویت دارن و فرصت برای دیدن سویا زیاده هر چی ماری و اویی میگم ما میرم نجاتش میدیم فایده نداره و همه توی این نوع بی غیرتی اجباری جومونگ میمونن

ملکه هم یه مأوریونگ میگه مثل اینکه اینبار حق با تو بود و جومونگ حالمون رو گرفت مأوریونگ هم که تونسته توی عمرش یه پیش بینی درست بکنه و آبروی از دسترفته اشو برگردونه میگه حقتونه حالا خودش رفته ولی اثراتش روی بویو هنوز هست و بعداً به اینجا حمله میکنه ملکه میگه خیلی خوب توهم حالا اون یه چند تا پناهنده با خودش برده انگار کجا رو میتونه بگیره که بخواد بهمون حمله کنه مأوریونگ هم  تجربه هئ موسو یادآوری میکنه که با این پناهنده ها چه دوران درخشانی داشته و چطور هانیها ازش میترسیدن

تسو هم دست از پا درازتر برمیگرد قصر و ملگه میره استقبالشو و کلی نگرانی براش در میکنه ،تسو تازه اونموقع یادش میاد قبل از رفتن سولان بهش گفته سویا رو اسیر کرده و میگه اونو براش بیارن

تسو هم به سویا میگه نگو بهم که نمیدونستی جومونگ میخواد چه کنه که همه شو میدونم حالا مثل یه دختر خوب بگو اون ناکس کجاست سویا میگه بله که میدونم ولی جاشو نمیگه تا تسو یکی میاره تو گوش سویا اونهم که دور گوشش سرخ شده همت به خرج میده و میگه منو بکش و نزدیکه که به آرزوش برسه که سولان میاید و میگه ولش کن این گروگانمونه فعلاً باهاش کار داریم وقتی جومونگ رو گرفتی دوتاشون رو باهم بکش

 

تسو هم دوباره تمام مقامات رو توی تالار برای صدور بیانیه جمع میکنه و خودش میشنه و ملکه سر رشته کلام رو دست میگیره و میگه خاک بر سر یک به یکتون کنن که جومونگ داشت توطئه میچید اونوقت شما معلوم نیست چه غلطی میکردین باید سربازهایی که نتونستن جلوی جومونگو بگیرن گردن بزنید تا همه بفهمند اینجا کجاست ژنرال هوک چی میگه اون بنده خداها از کجا میدونستن که شازده جومونگ چه نقشه ای داره تسو که ساکت بود داد میزنه و میگه دفعه دیگه کسی حق نداره بهش بگه شازده دستور مادر رو اجرا کنید و حرف اضافه نداریم خلاصه قرار میشه با کشورهای اطراف هم مکاتبه کنن تا اگه جومونگ رو دیدن دستگیر و تحویلش بدن

توی این وضعیت که تسو اعصابش خورده و قصر آشفته است فقط سولانه که متوجه نقشه گوموا و جومونگ شده و میره پیش تسو تا دوباره من باب منطق گرایی راهنماییش کنه و میگه حواست بود چرا بابات میخواست بره چشمه های آب گرم اونها با جومونگ نقشه کشیدن تا همه مون رو سیاه کنن اینطور نارو و نگهبانهای بدرد بخورو با خودشون بردن تا پناهنده ها رو نفرستی برن هان

تسو هم سریع یه نامه میفرسته برای ناور و میگه سریع بابامو بردار بگرد قصر ببینم اونهم به گوموا میگه که جومونگ پناهنده ها رو برداشته و رفته گوموا هم میزنه اون در و میگه رفته که رفته ما که داره بهمون خوش میگذره حالا که چی نارو هم میگه باید برگردین که دوباره گوموا سرش داد میزنه و میگه تو مثل اینکه زبون خوش حالیت نمیشه وقتی تسو هست من برم اونجا بگم چند منه برو پی کارت .نارو  میره و گوموا به یوهوا میگه دیدی گفتم جومونگ از پسش بر میاد

سولان هم زرتی یه نامه میفرسته برای باباش و جریانو شرح میده یانگ جو هم به دانگ سو میگه گاومون دو قلوه زاییده و فعلاً پناهنده های خودمون رو بفرستین چانگ ان تا ببینم چه خاک توی سرمون باید بکنیم و به وانگ سو وان میگه به تمام فرمانداریها نامه بده و بگو اگه دیدنش بگیرنش و تحویلش بدن

بی یورها هم دوباره پشت درگاه خداونی میشینه و در مکاشفات آسمانی میبینیه که پرنده سه پا پرواز کرده و برای تفسیر موضوع میره پیش یومی یول اونهم میگه مثل اینکه جومونگ بویو رو ترک کرده و میخواد یه جای مستقر شه کاسه کوزه رو جمع کنید که باید بریم

یومی یول میره پیش یون تابالو اونهم بهش میگه فهمیدی که جومونگ از بویو فرار کرده یومی یول میگه بله برای همین اومدم بهت بگم میخوام زحمتو کم کنم و برم پیش جومونگ تا بهش کمک کنم . یون تابال هم که ناراحت شده میگه هر طور صلاح میدونی یومی یول هم میگه ناراحت نباش یه روزی گیرو با جومونگ متحد میشه تا اون روز بدرود

چی ریونگ و رییس تاک رفتن پیش سونگ ینگ تا گزارش هفتگی کارهاشون بدن و میگن سوسونو میخواد با نمک مالیات بویو رو بده فسیل زشت هم که فکر اینجاشو نکرده بود کفرش در میاد و میگه فایده نداره باید با جنگ و جدال بریم جلو

توی چانگ ان هم یونگ پو که کم کم با اوضاع کنار اومده ، داره برای خودش حال میکنه و چینی هم یاد گرفته ،ماجین خبرو بهش میده اونهم ختده اش میگیره و میگه بالاخره این جومونگ احمق هم یه حرکت درستی از خودش نشون داد 

سوسونو هم برای دادن مالیات در راس هیئتی سه نفره همیشگی میره بویو به تسو میگه به جای مالیات میخوایم بهتون نمک بدیم چون دیگه گوسان بهتون نمک نمیده ولی به ما میده . تسو میگه بلند شین جمع کنید ببینم بابا اومدین نمک خودمونو به خودمون بفروشید سوسونو میگه گوسانیها اگه بفهمند جومونگ رفته بهتون نمک نمیدن میگی نه امتحان کن اگه میخوای به خاک سیاه نشینین حرفمو گوش کن ضرر نمیکنی

اینجاست که اوقات تسو از دیدن قیافه سوسونو تلخ میشه و محبور قبول که که خبر میرسه گوموا برگشته قصر

تسو میره استقبال باباش و میگه فکر کردین رفتین گردش من نفهمیدم با جومونگ ریختین روهم تا این طور برای من کلک سوار کنید گوموا هم میزنه کوچ علی چپ و میگه بچه تو حالت خوب نیست بیا یه گردش هم تو برو ،مگه نارو رو نفرستاده بودی منو بپاهه من چطور کمکش کردم تازه خودت نارو و اینهمه نگهبان برام فرستادی من گفتم بفرستی؟ تسو که جلوی همه کنف شده میگه صبر کنید بالاخره گیر میوفته و خویشتن سرشو جلوی چشمهاتون میزنم

 یوهوا هم تازه وارد اتاقش میشه که میفهمه سویا گیر افتاده و میره زندان ( همون زندان که اعضای خاندان سلطنتی رو توش میندازن ) و میبنه که دراز افتاده

حکیم باشی رو خبر میکنن اونهم بعد از معاینه میگه حامله است (به این زودی) و یوهوا هم نمیدونه خوشحال باشه یا ناراحت به سویا میگه به کدامین گناه این بلا رو سرت اوردن!

اونطرف جومونگ و پناهنده ها به بونگه میرسن که جومونگ میگه اینجا سرزمین ما ، ارتش داموله و لوگو پرنده سه پا هم نشونشون میده و میگه ابنهم بنرمونه و همه فریاد شادی و هورا میکشن

 

منبع :webnava.ir



برچسب ها : ,