قسمت پنجاه و سوم (53)جومونگ

قسمت پنجاه و سوم : من جایگاه خودمو پس گرفتم

 

جلسه ای بین سران بونگه و ژنرال هوک چی تشکیل میشه و ژنرال هوک میگه این تسو به کل عقلشو از دست داده و داره همه مون رو بدبخت میکنه من هم فرستاده تا بهتون حمله کنم ولی عالی جناب میخواد افسار تسو رو بگیره و بندازش کنار من هم وسط راه قرار شد برم سمت ساچالدو و اونجا رو بگیریم و با این پیشامدها ممکنه هانیها بهمون حمله کنن اونموقع شما کمکمون میکنید؟ جومونگ هم میگه برو علی یارت که هستمتون

 

جومونگ هم موضوع رو با یومی یول در میون میزاره و موضع خودشو اعلام میکنه

 

جلسه ای هم با افرادش میزاره میگه اول از همه یه سری افرادو رو بفرستین چانگ چون اونجا رو داشته باشن تا ببینیم چی میشه که موگول میگه قبایل اطرف بویو هم دلشو از دست تسو خونه و ضعیف شدن بریم اونجاها رو هم بگیریم که جومونگ میگه فعلاً بتونیم جلوی هانیها رو بگیریم باید کلاهمون رو بندازیم بالا

 

یومی یول هم بابت اتفاقاتی که قرار بیوفته نگرانه و به سوریونگ میگه درست که گوموا بیاد سر قدرت به نفع جومونگ میشه اما ممکنه احساس خطر کنه و بخواد جلوی ارتش دامول رو بگیره

 

تسو هم که کلید حل تمام مشکلات رو کشتن جومونگ میدونه تمام امیدش به اینه که ژنرال هوک چی سر جومونگو براش بیاره داییش میگه این بابا خیلی به گوموا وفاداره با جومونگ هم رابطه اش خوبه توی این وضعیت ارتشو دادی دستش اگه رفت و با جومونگ دست به یکی کرد چه خاکی تو سرمون کنیم  تسو هم که به خیال خودش نقشه توپی کشیده میگه نترس من میدونم که جومونگ با ژنرال هوک چی نمیجنگه برای همین براش بپا گذاشتم تا اگه خواست کلکی بزن سر اونو به جای جومونگ برام بیارن

 

ژنرال هوک چی همه فرمانده ها رو میکشه و کنترل اردوگاه و نفرات رو به دست میگیره و میره سمت ساچلدو

 

 

گوموا هم به حرفهای وزیر بو فکر میکنه که برای اینکه دوباره بیادش سر کار دو شرط براش گذاشته اول اینکه باید در رابطه با هانیها تجدید نظر کنه و دست از سر بلایی که سر هموسو اوردن برداره و دوم اینکه جومونگ دشمن بویو محسوب میشه و باید اونهم از سر راه بردارن که این همه لازمه فراموش کرده هموسو میشه .گوموا هم که میبنیه کلید قدرت دست خرزوخانه مجبوره که قبول کنه

 

 

سویا هم میره پیش یوهوا که یوهوا بهش میگه شنیدم این چند روز سولان ناکس چشم منو دور دیده گرفته ست به کلفتی نترس همین روزهاست که نوبت ما هم میرسه و تلافیشو سرشون در میاریم سویا میگه قراره خبری شه که یوهوا میگه تو فقط صبر کن و ببین

 

سویا میاد بیرون که سولان سر راه منتظرشه و میگه خوب از زیر کار درمیری اومدم بهت بگم که ارتش رفته تا جومونگ بگیره و همین روزهاست که جلوی تو و مامانش سرشو میزنن ولی من این محبت رو بهت میکنم و به جای اینکه بکشمت میزارم کلفتیمون بکنی و دستور میده ببرنش و لباس خدمتکارها رو تنش کنن

 

وزیر بو هم شبانه تو خونه خودش برای مقامات و وزرا گردهمایی میزاره و با تشریح اوضاع فعلی و آینده بویو و اعلام برنامه هاش میگه میخوایم کودتا کنیم و شاه رو برگردونیم سر کار هر کی دل شیر داره یا علی و هر کسی هم میترسه و مخالفتی داره همینجا بگه تا من خودم در خدمتش باشم و کارشو بسازم

 

 

افراد گوموا هم برای شروع کار اول میرن سونگ جو رو از تنها زندان قصر نجات میدن و میبرنش پیش گوموا که اونهم بهش میگه برو ببینم چه کار میکنی

 

 

 

سونگ جو که جو گیر شده با افرادش میرزن توی قصر و همه افراد گارد رو خلع سلاح میکنن

 

 

وزیر بالگوئه هم از ناراضیتی مردم و مقامات از تسو میگه که ملکه هم میگه بیخود نبینم کسی پشت سر بچه ام حرف بزنه همین روزها که جومونگو گرفت همه راضی میشن که همین موقع سونگ جو و افرادش میریزن اونجا و با رعایت مراتب احترام ملکه و دادششو به سمت اتاق گوموا مشایعت میکنن

 

 

در نهایت میرن سراغ تسو که اونهم اول بدون شمشیر همه رو میزنه ، سونگ جو هم که دوباره جو گیر شده و فکر کرده خبریه میخواد بره خلع سلاحش کنه که سه سوت کتکو میخوره و وقتی میببنن تا صبح هم زور بزنن حریف این دو تا بابا نمیشن متوسل به تیر و کمان میشن

 

 

 

 

 

 

یونگ پو هم که طبق معمول بی خبر از همه چیه وقتی موضوع رو میفهمه دست پاچه میره بیرون و تا میبینه تسو رو گرفته ترس ورش میداره و سریع با ماجین میزنن بیرون قصر دنبال سوراخ موش

 

 

خلاصه دستگیر شدگان رو جلوی اتاق گوموا خط نشین میکنن و تسو شروع میکنه بدو بیراه گفتن و میگه وای به حالش که این توطئه رو کرد تو پاچه ام اگه بفهمم کی بود باباشو در میارم همین موقع گوموا هم میاید اونجا و میگه صدا رو بیار پایین ببینم من جای خودمو پس گرفتم تازه ژنرال هوک چی رو هم فرستادم بره ساچلدو جویای احوالشون بشه کنترل ارتش هم دستم گرفتم و آب پاکی رو میریزه رو دستشون تسو هم به وزیر بو میگه من پدر تو یکی رو که اینطور از پشت خنجرم زدی رو چنان اختصاصی و ویژه در بیارم که رب و روبتو یاد کنی 

 

 

 

 

جلسه محاکمه اولیه برگزار میشه و گوموا میگه خودتون که میدونید چه گند زدین و کشور رو چه کردین همه شما رو مقصر میدون ولی من میخوام ببخشمتون الان هم بهتره پیشمونی رو ابراز کنید تا ببینم چی میشه تسو که ساکته و فقط ملکه زبون درازی میکنه و میگه تقصییر ما چیه ما کاری نکردیم که توبه کنیم  همه اش تقصییر اون جگر گوشه ات که مو دماغ هانیها شد تو باید همه چیو گردن بگیری که گوموا میگه این حاج خانوم ما رو بندازین توی اتاقش تا بفهمه اینجا کجاست و من کی ام

 

 

یوهوا هم برای دیدن گوموا میاد دم اتاقش و صحنه روبرو شدن سولان توی اون وضعیت با یوهوا و مخصوصاً سویا دیدنیه همین موقع ملکه رو از اونجا میخوان ببرنش که به یوهوا میگه الان خوشحال باش ولی یه روزی خودم تو رو میکشم و از اونجا میبرنش

 

گوموا هم به تسو میگه این هم از مامانت خودت بگو ببنیم باهات چه کار کنم تسو هم میگه شما به مامانم کاری نداشته باش من هر چی بگی قبول میکنم گوموا هم میگه قربون آدم چیز فهم پس تا وقتی آبها از آسیاب بیوفته چند روزی توی زندان تشریف داشته باش مردم عصبانین تا ببینیم چی میشه

 

تسو رو میبرن و بین راه نگاهش به آسمون و ماه میوفته و حالا معنی کسوف رو درک میکنه

گوموا هم از یوهوا و سویا بابت صبر و تحملی که داشتن و تنها نزاشتنش تشکر میکنه و میگه حالا میخوام جومونگو بیارم پیش خودم که دلم خیلی براش تنگ شده

 

ملکه هم انداختن توی اتاقشو که از فرط عصبانیت خدا رو بنده نیست و منتظره که عموش ماگا بیاد کمکش

 

یونگ پو هم آواره کوچه بازار شده که ماجین خبرهای قصر رو براش میاره اونهم میگه خوب من که برای تسو کاری نکردم تازه میخواست منو بکشه بریم قصر که اوضاع بر وقف مراده ماجین میگه پیاد شو با هم بریم پس عمه من استاد چین رو اورده خراج بگیره اگه بابات بفهمه کله تو میکنه و خلاصه قراره میشه چند روزی میت وار سر کنن تا ببینن چی میشه

 

گوموا دوباره بر مسند قدرت میشنه که همه وزیرها و مقامات بهش تبریک میگن اونهم میگه تسو شورش کرد و من هم مریض بودم گذاشتم چند وقتی زمام امور دست تسو باشه ولی دیدم داره کشور رو نابود میکنم تصمیم گرفتم خودم دوباره بیام سر کار و با کمک شما با قدرت هر چی تمامتر گند هایی که با تسو زدین رو جبران کنم و خلاصه ازشون بیعت میگیره

 

ژنرال هوک چی هم از ماموریت برمیگرده و سران ساچلدو رو کت بسته میاره پیش گوموا و میگه که مجبور شده ماگا رو بکشه گوموا هم که این روزها گذشت رو صدر کارش قرار داد اونها رو هم میبخشه و میگه میخوام مثل گذاشته روابط رو صمیمی کنیم حالاکه ماگا مرده و ساچلدو بی صاحب شده شما رو میزارم فرمانده اونجا بشین ولی براتون یه بپا میفرستم که اونها هم قبول میکنن

 

ملکه و وزیر بالگوئه همچنان منتظرن تا عموشون بیاد نجاتشون بده که چونگو میاد و میگه عمو جونتون رو به دیار باقی حواله کردن و ملکه سکته روحی رو میزنه

 

 

 

تسو هم تو زندان مثل همه زندانیها وقت آزاد گیر اورده و داره به کارهای که کرده و چطور این بلاها سرش اومده فکر میکنه البته حسابی به زندان رسیدن تخت گذاشتن و تشک و از این حرفها

 

استاد چین هم به وزیر بو غر میزنه و میگه این بابا رو چرا اوردی سر کار دوباره جنگو راه میندازه خرزوخان هم میگه مگه من مردم حواسم بهش هست و توجیحش کردم که اگه دوباره خواست اینکارها رو بکنه میزنم پس کله اش

 

گوموا هم یاد قولهایی که به وزیر بو داده میوفته و مونده که چه کار بکنه

 

اویی هم خبرهای قصر رو میاره تو اردوگاه و همه خوشحال میشن فقط یومی یوله که ناراحته و نگران آینده میشه

 

موپالمو هم وقتی میشنوه میگه خیالم راحت شد اگه اتفاقی برای اقوام جومونگ می افتاد همه از چشم من میدیدن مودوک هم که دلش برای یوهوا تنگ شده میگه میخوام برم پیشش که موسونگ میگه تو بیخود میکنی پاتو بزاری بیرون از اینجا

 

سوسونو هم برای دیدن اوته میره بیریو تا بهش روحیه بده اوته هم میگه نگران من نباش فکر خودت باش اگه خواستی بری سفر بدون محافط نری بچه مون چیزی نشه که سوسونو میگه حواسم هست بچه مون باید شاه آینده جولبون بشه

 

سایونگ خبرهای قصر رو به یون تابال و بقیه میرسونه سوسونو هم به باباش میگه حالا که اینطور شده سونگ ینگ قدرتش کم میشه من برم بویو از گوموا کمک بگیریم تا شاید اوته آزاد شه بنده خدا

 

چی ریانگ عمه سوسونو که احساس خطر کرده به فکر چاره میوفته و میخواد چان سو رو زدوتر از سوسونو بفرسته بره بویو و تبریک بگه که چان سو میگه من دیگه نیستم میخوام کمک سوسونو کنم و گیرو رو نجات بدنم

 

یونگ پو و ماجین هم توی یه کافه یه شکم سیر غذای مفصلی میخورن ولی چون نقدینگیشون ته کشیده یه شکم سیر هم پشتش کتک میخورن

 

 

 

که یونگ پو میگه گور بابام اگه برم قصر که سنگینترم ولی تا سربازها رو میبینه جا میزنه

 

 

 

گوموا هم به وزیر بو میگه میخوام جومونگو بر گردونم قصر اینکه برای بویو ضرری نداره وزیر بو هم میگه خودش نه ولی ارتشش چرا یادت به قولی که دادی باشه

 

در همین راستا ژنرال هوک چی و سونگ جو میان بونگه و به جومونگ میگن گوموا گفته یه سری بهش بزنی کارت داره

 

یومی یول هم به جومونگ میگه که تو دیگه شازده بویو نیستی نری اونجا دوباره حال و هوای قصر و فامیل به سرت بزنه و هدفتو فراموش کنی .مراقب گوموا هم باش

 

جومونگ هم وارد بویو میشه و مردم هم استقبال بی نظیری ازش میکنن یونگ پو هم میدوه بین جمعیت و وقتی اوضاع رو میبینه میگه خاک بر سر من که یعنی  از جومونگ کمترم که اون بره قصر و من نرم

 

 

 

جومونگ وارد قصر میشه که مادر و زنش میرن استقبالش که جومونگ هم یه احترام از نوع کاملش به یوهوا میزاره ولی چون صحنه خالی نیست بغل کردن رو بی خیال میشن به ریختن اشک قناعت میکنن

 

 

و خلاصه با همه نفرات و همه مسلح!! میرن دیدن گوموا که منتظرشونه

 

 



برچسب ها : , ,