خلاصه قسمت سی و چهارم جومونگ

قسمت سی و چهارم جومونگ

 

گوموا بی هوش توی تختخواب افتاده و  مأوریونگ هم مثلاً برای درمان اومده بالا سرش و ادا یومی یول رو در میاد ولی از اونجا که سر رشته ای نداره هر چی اجی مجی میکنه و زور میزنه به سرانجامی نمیرسه

 

میاد بیرون به ملکه میگه که نشد .یونگ پو هم میگه تو که یه کار ساده یومی یول رو نتونستی بکنی چطور میخوای برامون کاهنی کنی . پزشک گوموا هم میگه دو راه وجود داره یا همین طور میمونه یا میمیره

یوهوا هم که دوباره شکست روحی خورده به یاد گذشته زده اعتصاب غذا کرده و افتاده توی تخت که یه دفعه به ذهنش میرسه که الان فقط جسم گوموا براش مونده و میره مراقبش باشه تا ملکه بلایی سرش نیاره و همین جسم ، جسد شه براش

 

و میره بالا سر گوموا اشک میریزه و میگه زودتر بلند شید که ملکه بابای من و همه رو در میاره

ملکه که فرصت رو مناسب میبینه به دادشش میگه ما که آخر محبور بودیم این کارو بکنیم حالا برنامه هامون افتاد جلو مملکت صاحب میخواد زودتر مقدمات کارو فراهم کن تا گوموا بلند نشده قدرت بیوفته دست تسو

وزیر بالگوئه موضوع رو توی جلسه وزیران مطرح میکنه و میگه این شاه دیگه برامون شاه نمیشه که طبق معمول با ژنرال هوک چی بحثش میشه وزیر بو هم سر رشته کلام رو دست میگیره و میگه فعلاً باید تسو عده دار امور بشه تا بعداً یه فکری بکنیم تسو هم فقط به خاطر مملکت قبول میکنه!! فقط ژنرال هوک چی مخالفه و یونگ پو که چشمهاش سیاهی میره

تسو هم اول از همه میره برای افراد گارد در قوطی تاب میده و ازشون بیعت میگیره و به جای سونگ جو نارو رو  جایگزین مقام جومونگ میگنه

یونگ پو هم از دور همه چیو زیر نظر داره و میفهمه که به بمب بست خورده تصمیم میگیره چراغ خاموش بره جلو و خفت رو بپذیره

نارو به تسو میگه این پست برام زیادی یه پست دیگه بهم بده که تسو میگه ای بابا این در برابر زحمات تو هیچه بزار چند روز بگذر تو میزارم جای ژنرال هوک چی ارتش زیر دستت باشه

یونگ پو هم میاد پیش تسو زانو میزنه و تبریک بهش میگه تسو میگه نترس ما هم خونیم تو با من باش هواتو دارم اونهم دوباره احساسی میشه و میگه من جونمو توی این راه میزارم!

 

ماری و بقیه که بی جومونگ شدن رفتن همون کافه تریا همیشگی که از زاویه جدیدی نشون داده شده نشستن و نوش میخورن  .اویی میگه من که دیگه توی اون صاحب مرده نمیمونم هیوبو هم میگه بمونیم چه کار زیر دست نارو باشیم به تسو خدمت کنیم ماری میگه شما چرا نمیفهمید باید بمونیم از مامان جومونگ مرافبت کنیم

 

همین موقع دوچی هم از اونجا رد میشه و شروع میکنه مسخره کردنشون که بی جومونگ شدین اومدین پایین شهر و از این حرفها که اویی و هیوبو بلند میشند یه شکم سیر کتکشون میزن

این هم حال روز سوسونوه که ماتم گرفته نشسته توی اتاقش و منتظر جومونگ بیاد . اوته که نگرانشه میره پیش یون تابال که اونهم میگه ولش کن باید خودش با این موضوع کنار بیاد تا مرد شه .همین موقع سایونگ میاد و میگه که بدبخت شدیم رفت تسو همه کار قصر شده

یون تابال هم سریع جلسه رو راه میندازه و سایونگ میگه همین روزهاست که تسو بزن پس گردن و بندازدمون بیرون رییس یل هم که همیشه آیه یاس میخونه میگه تقصییر سوسونوه که محلش نذاشت اوته هم میگه بیاید خودمون زودتر بریم گیرو سنگینتریم

 

ملکه هم به تسو میگه ننه الان وقتشه که قدرتتو نشون بدی و برای من انتقام بگیری باید کسایی که طرف باباتو گرفتن از سر راه برداری و اینقدر میگه که تسو رو میندازه جلو تا براش انتقام بگیره

 

تسو هم میگه چند تا از وزیرها رو دستگیر کنند که اونا هم از موضعشون در برابر ساچالدو کوتاه نمیان .تسو هم یکیشون رو میکشه و بقیشون میندازه زندان .یونگ پو هم که پی به وخامت اوضاع برده نزدیکه سکته کنه

وزیر امور خارجه و مالیات از ترس جونشون سریع میرن پیش وزیر بو شکایت میکنن که اونهم بهشون میگه اگه میخواید به سرنوشت اونها دچار نشین صداتون در نیاید توی نبرد قدرت این چیزها طبیعیه

 

تسو به وزیر بو میگه حرف مامانم رو گوش کردم این همه خونریزی کردم تو یکم نصحیتمون کن ببینیم باید چه کار کنم اونهم بهش میگه این چیزها اجتناب ناپذیره نباید کوتاه بیای باید توی دل مردم جا خودتو باز کنی لازمه اش اینکه هوای کاهنها رو داشته باشی

 

اونهم میره پیش مأوریونگ میگم میخوام جبران کنم وعده و وعید روی هم که اونهاهم  قول مساعد میدن که براش دعا کنن

 

رییس تاک هم برای یومی یول خبر میاره که گوموا هنوز توی کماست و تسو هم نسشته پشت رول قدرت گازشو گرفته

سوریونگ به یومی یول میگه بی یورها توی تمرکزاتش با خدایان نتونسته پرنده سه پا رو ردیابی کنه و از مدار خارج شده یومی یول هم میگه بلند شین بریم بویو ببینم گوموا چش شده

یوهوا هم شب و روز بالا سر گومواست به شدت ازش پرستاری میکنه

چونگو هم به ملکه میگه که یوهوا سفت و سخت چسبیده به شاه و تمام چیزهای که براش میارن چک میکنه ملکه میگه کم مونده دیگه بگه ما میخوایم کاریش کنیم

و بلند میکنه میره پیش گوموا و میگه اومدم شیفتو عوض کنم تو برو استراحت کن یوهوا میگه من هستم ملکه هم کفری میشه و میگه میترسی شوهرمو بکشم بیا برو به کارو زندگیت برس مردم پشت سرمون حرف در میارن که یوهوا کوتاه نمیاد و ملکه میره

فرمانده ارتش لیادونگ هم با نفراتش اومده هیون تو تا به بویو حمله کنند که یانگ جو میگه نیازی به قشون کشی نیست بویو الان تو چنگ ماست

 

سولان به باباش میگه دوباره میخوای بری جنگ اینطور که تسو بدبخت میشه یانگ جو میگه این بار میخوام مذاکره کنم همین روزهاست که بند بساط عروسیتو جور کنم آماده باش و یکی از محافظها رو به نام هاو چن رو به عنوان جان نثار سولان منصوب میکنه

وانگ سو وانگ هم نامه یانگ جو رو به تسو میده که توش اتمام حجت کرده یا میایم جنگ یا باید دخترمو بگیری

 

تسو اول به مادرش میگه اگه میخوایم بویو رو نگه داریم باید با دختر یانگ ازدواج کنم که مامانش هم میگه قربون پسرم برم که به خاطر مملکت داره احساسات خودشو فدا میکنه!

تسو همه مقامات رو توی تالار جمع میکنه ولی روی صندلی گوموا نمیشینه و اول براشون شرایط ادامه جنگ و مملکت رو میگه و بعدش میگه تنها راه نجاتمون اینه که من با دختر یانگ جو مزدوج بشم و همه اینو پای فداکاری تسو میزارن

 

تسو دوباره میگه توک گو زیر دست موپالمو رو بیارن و اونهم مثل همیشه میترسه و میگه موپالمو شمشیر محکمتر از شمشیر هانیها ساخته

تسو سریع بلند میکنه میره کارگاه و جریانو مپرسه موپالمو هم که دیگه آرمانهاشو از دست داده انکار میکنه و تسو به نارو میگه تا نباشد چوب تر فرمان نبرد گاو و خر

 

ماری و رفقا به سونگ جو میگند که از ناور اجازه بگیره براشون تا محافظ قصر یوهوا بشن

همین موقع ناور موپالمو رو میاره و بهشون میگه شما این بابا رو باید ادب کنید که اونها راضی نمیشن ناور هم کفری میشه میخواد بکشدشون که سونگ جو وساطت میکنه

نارو خودش موپالمو رو شلاق میزنه ولی دهان موپالمو قرصه

سوسونو هنوز زانوی غم بغل کرده و زده عزلت نشینی که یون تابال میگه بس دیگه چقدر میخوای توی خونه بشینی تنگ دلمون بیا بیرون ببین دنیا دست کیه .تسو الان همه کار قصر شده و همین روزهاست که بفرسته سراغت بلند شو یه فکری بکن . همین موقع سایونگ خبر میار یومی یول اومده اونجا

یومی یول هم که دلش برای گوموا تنگ شده پی همه چیو به تن مالیده و به یون تابال میگه باید برم فصر نجاتش بدم بنده خدا گناه داره .سوسونو هم میگه صبر کن تا من یه راه پیدا کنم

و شب بلند میکنه میره قصر وبه یوهوا جریانو میگه و قرار میشه شب یوهوا همه رو مرخص کنه تا یومی یول بیاد کاروش بکنه

سوسونو سر راه تسو رو میبینه که تسو بهش میگه یادته توی خونتون چی بهت گفتم حالا میبینی که بیشتر از اونچه که بهت گفتم شدم اینقدر به فکر اون سقط شده نباش سوسونو هم جواب تاریخی میده و میگه من باید با چشمهای خودم ببینم که اون مرده تا تازه بیام بهت بگم باهات ازدواج نمیکنم .سوسونو از اونجا میره و تسو حسابی هویج میشه

ماری و بقیه یومی یول رو میارن قصر و سونگ جو همه رو مرخص میکنه تا بی سر وصدا بره بالا سر گوموا و مشغول شه

یومی یول میره بالا سر گوموا و تا میبیندش اشکش از دو چشمش در میاد ( نه مثل همه از یه چشم)

 

بند و بساط رو پهن میکنه و مشفول میشه و سونگ جو و بقیه بیرون پست میدن و مراقب اوضاعند

ملکه به تسو میگه درسته که سرت شلوغه و به کارهای کشور میرسی اما سری به بابات هم بزن که نگن به مرگش راضی بودی این یوهوا هم خودشو بدتر جسبونده به بابات ولش نمیکنه مردم پشت سرمون صفحه میزارن تسو میگه چه غلطها الان میرم پرتش میکنم بیرون که ملکه میگه ولش کن بزار این چند روز باقی مونده کنار گوموا باشه وقتی بابات مرد خودم به حسابش میرسم

موپالمو هنوز حرف نزده و تسو بهش میگه تو خدمات ارزنده ای برای بابام انجام دادی حالا من اومدم جاش بگو ساختی یا نه که موپالمو میگه نه تسو آزادش میکنه ومیگه پنج روز بهت وقت میدم باید برام بسازی اگه نساختی خودم میام توی اون خراب شده جلوی همه شمشیرت میکنم

تسو سر راه سری به گوموا میخواد بزنه که یوهوا بهش میگه الان دکتر داخله و گفته کسی نیاد داخل تسو میگه مریم داخل یه نگاه میندازم و میرم یوهوا میگه اصلاً چی شده بعد از ده روز یدفعه اومدی باباتو ببینی نکنه اومدی ببینی مرده یا نه میگه نفهمیدی دکتر اونجاست .تسو هم کوتاه میاد و میره

یومی یول هم از جون دل حسابی مایه میزاره تا اینکه گوموا چند ثانیه بهوش میاد و دوباره میره

یومی یول به یوهوا میگه من هم نتونستم کاری براش بکنم دوباره از هوش رفت دیگه از دست منم خارجه یوهوا میگه اگه بلند نشه بدبخت میشم و حسابی پته تسو رو میره روی آب و میگه اگه بهوش بیاد هم خدا میدونه تسو باهاش چه میکنه

تسو که تازه یادش اومده یوهوا بهش چی گفته دوباره بلند میکنه میره پیش گوموا و میگه یوهوا رو بندازن بیرون



برچسب ها : , , , ,