خلاصه قسمت سی ام سریال افسانه جومونگ (30)

تسو از تالار میاد بیرون و مامانش بیرون منتظرشه میگه خدا منو مرگ بده که اذیت شدی تسو هم که اشک توی چشماش اومده میگه روم سیاه که اینطور تحقیر شدین ملکه میگه اشکال نداره به موقعه اش تلافیشو سر اون جومونگ و ننه اش در میاریم

هئ موسو+  گوموا+   بویو+ هموسو    بویو +یومی یول+
یون تابال+جومانگ+ جومونگ + سوسونو + سوسانو + عکس سوسانو+سایون+سولان+اوته
ماری+اویی +هیوب پو

جومونگ به گوموا میگه زشته که دادشهام زیر دستم باشن مردم پشت سرمون چی میگند گوموا هم همین الان جریان تشکیل جناح رو میگه که من ، تو رو فرمانده کردم تا پیروزی به نام خودمون ثبت شه تا پوز ملکه و دارو داسته اشو بزنم اگه شکست خوردیم کارمون تمامه و باید دست تو و مامانتو بگیرم و از قصر بزنیم بیرون به جای این کارها فکر پیروزی باش که کم نیاریم

جلسه هم اندیشی در اتاق ملکه برگزار شده و وزیر بالگوئه میگه خوب در رفتیم حالا که جنگ شده باید یه سودی ببریم ملکه میگه بی خود برای چی تسو به توی جنگی که همه افتخارش برای اون باشه و به تسو میگه اگه رفتی جنگ شیرمو حلالت نمیکنم تسو میگه نمیشه باید مثل مرد برم جنگ تا اعتبار از دست رفته رو برگردونم

هئ موسو+  گوموا+   بویو+ هموسو    بویو +یومی یول+
یون تابال+جومانگ+ جومونگ + سوسونو + سوسانو + عکس سوسانو+سایون+سولان+اوته
ماری+اویی +هیوب پو

وزیر بو میره پیش تسو دوباره به عنوان بزرگتر نصحیتش میکنه که نوبت ما هم میشه شاه شدن سختیهای بیشتری داره و از این حرفها

تمرین به طور مرتب زیر نظر جومونگ پیگیری میشه و اونهم یاد حرفهای گوموا میوفته که باید پیروز شن .بعد میره براشون یه کم دری قوطی تاب میده که امید شاه به ماست باید بیشتر تلاش کنیم و تمرین شبانه روزی میشه

یونگ پو هم طبق معمول رفته خونه دوچی برای مشاوره و میگه ببین چقدر بدبخت شدیم باید زیر دست جومونگ کار کنیم بابام یه طوری کرده که هر کاری کنیم به نفع جومونگ تمام میشه . دوچی هم میگه منم دیگه عقلم قد نمیده برای مشاوره

یونگ پو میره پیش تسو و میگه حالا چه خاکی توی سرمون کنیم تسو میگه تو که قبلاً برنامه داشتی بری جنگ برامون افتخار آفرینی کنی حالا چی شد که زیرش موندی یونگ پو میگه اره ولی اونموقع قرار بود به عنوان فرمانده برم نه زیر دست باید شر جومونگو کم کنیم تسو میگه بس نیست اینهمه جومونگ خار و خفیفت کرد این همه من دعوات کردم کی میخوای آدم شی تو همین که کاری نکنی خودش بهترین کمک برام

هئ موسو+  گوموا+   بویو+ هموسو    بویو +یومی یول+
یون تابال+جومانگ+ جومونگ + سوسونو + سوسانو + عکس سوسانو+سایون+سولان+اوته
ماری+اویی +هیوب پو

دو تایی بلند میکند میرن سر تمرین و تسو به جومونگ میگه خسته نباشی اومدیم کمک هر کاری گفتی هستیم و اگه میشه برامون از نقشه حمله بگو تا ببینیم چی به چیه .جومونگ هم میگه باشه جلسه شد خبرتون میکنم

ماری به جومونگ هشدار میده که نقشه شون رو برای تسو رو نکنند چون اون با یانگ جو فرماندار هیون تو بده بستون داره جومونگ میگه نترس خودم حواسم هست

اوته و باباش برمیگردن بویو و رییس پیل میگه این باید چتد روز استراحت میکرد ولی به خاطر شما اومده سوسونو میگه خوب اگه لازم برو استراحت کن چون قراره برای ارتش تدارکات ببریم

سوسونو از اوته تشکر میکنه که اون نبود الان مرده بود اوته میگه من باید تشکر کنم تا فرصتی دست داد تا وفادارمو به شما ثابت کنم

یون تابال همه رو جمع میکنه و میگه باید حواسمون به سونگ یانگ باشه الان نمیتونیم جوابشو بدیم . هم با بویو رابطه داریم هم با هان ولی چه کار کنیم که سوسونو میخواد کمک جومونگ کنه و باید دلو به دریا بزنیم .من میرم قصر رسما با گوموا در این مورد حرف بزنم

در قصر هم از همین الان همه زره پوشیدن و آماده جنگ شدن . وزیر بو در مورد وضعیت کشورهای اطراف میگه که همه شون ار ترس هانیها بهشون کمک میکنند و گوموا میگه پیک بفرستین براشون تا نظرشون عوض شه همین موقع یون تابال و سوسونو میان اونجا که جومونگ نیشش باز میشه .یون تابال میگه بزارید نیازهای ارتشو ما تامین کنیم گوموا هم یه تیکه میندازه و میگه پس رابطه تون با هان چی میشه یون تابال میگه شما نگران نباش ما فکر همه جاشون کردیم واز قبل براتون تدارکات آماده کردیم

گوموا قبول میکنه که وزیر بالگوئه برای اینکه حال جومونگ رو بگیره میپره وسط و میگه گروه یون تابال هر چی وضعش خوب باشه نمیتونه جوابگو ارتش باشه سوسونو هم جواب میده که جومونگ خیلی وقت پیش بهمون گفت که میخواد بره جنگ و ما هم از قبل همه چیو آماده کردیم و این موضوع هم به نفع جومونگ تمام میشه و دوباره تسو و دارو دسته جلوی همه کنف میشن

گوموا سری به کارگاه میزنه و در مورد کم و کیف کار میپرسه که بهش میگند اون آهنگرها که چیزی بهمون یاد ندادن رفتن .گوموا هم چپ چپ به تسو نگاه میکنه که جومونگ میگه موپالمو توی گیرو شمشیر به محکمی شمشیرهای هیون تو ساخته گوموا که خیلی خوشحال شده میگه سریع برید از گیرو بیاردش .بد بیاریهای تسو تمام نداره فعلاً

پناهنده ها هم توی قصر تمرین میکنند که گوموا سری به اونجا میزنه و میگه همه باید خوب تمرین کنند چون اراده بدون تمرین و مهارت کافی نیست و در ادامه چشمش به جون دونگ میوفته و به جومونگ میگه این بدبختو چرا اوردین برای جنگ بفرستینش بخش تدارکات که مان هو میگه سعی میکنم بفرستمش

جومونگ هم برای ژنرال هوک چی و بقیه در مورد نقشه ها و استراتزیهاش برای پیشبرد جنگ میگه . گوموا هم همین چیزها رو برای بقیه وزیرها میگه

تمرینات هم شبانه روز پیگیری میشه و موپالمو هم برمیگرده کارگاه

یوهوا هم به یاد خاطراش در اردوگاه دامول ورداشته همه ندیمه هاشو گرفته به کار ساختن تیر که جومونگ میاد اونجا

با هم میرند یه گوشه جومونگ میگه تا حالا اینقدر پر جنب و جوش ندیده بودمت یوهوا هم میگه اخه یاد اون دروان خوشم توی اردوگاه دامول میوفتم که برای بابات روز و شب کار میکردم الان تو رو میبینم یاد اون روزها میوفتم شدید

سوسونو برای دیدن جومونگ میاد به قصر که تسو میبیندش و یاد اون شب میوفته که جومونگ بغلش کرده بود و با حالت گرفته بهش میگه برو کار دارم و پیش خودش فکر میکنه که این کار اونها چه معنی میداد

سوسونو به جومونگ میگه از لحاط تدارکات و آذوغه مشکلی نیست و تمام افرادشونو بسیج کرده .جومونگ میگه برای جنگ نفرات و اسب کم دارم که اوته میگه یه قبیله صحرا نشین به نام مالگل هست که اسب سواریش در خور توجه از اونها کمک بگیر

تسو هم دوباره من باب مکاتبت دست به قلم میشه و یه نامه مینویسه برای یانگ جو که جنگ تصویب شده و داریم راه میوفتیم یانگ جو هم میگه سریع به چانگ ان خبر بدین .وانگ سو وان میگه گوموا جومونگ رو گرده فرمانده اونکه چیزی بارش نیست یانگ جو هم به طرز عجیبی جو گیر میشه و میگه برین آماده شین میخوام یه حالی از این گوموا بگیرم که دیگه از این غلطها نکنه

سولان که نگران ازدواجشه و میگه دیگه تسو دشمنمون میشه و من بدون شوهر یانگ جو میگه نترس تسو با جنگ مخالف بود و فقط برای حضور در صحنه میاد جنگ بعد از جنگ خودم دستونو میزارم تو دست هم

همین موقع خبر میرسه فسیل زشت سونگ یانگ اومده و میخواد یانگ جو رو ببینه و به یانگ جو میگه این یون تابال شماها رو دور زده و رفته کمک بویو و خائنه و آبروی جولبونو و ما هم رو برده و از این حرفها اگه بخوای من جبران میکنم و لشکرمو از بیویو بیارم کمک یانگ جو میگه اخه شما شهری دارین که لشکر داشته باشه برو هر وقت لازم شد خبرت میکنم

مأوریونگ هم اون رمالی که توی شهر معرکه گرفته بود رو میگه بیارن و به جرم وراجیها و کفرهایی که انجام داده زبونشو ببرن که طرف میوفته به التماس که من میخواستم دو زار پول در بیارم همین موقع ملکه هم مثل پیاد بابا غیبی پیداش میشه و میگه ولش کنید تا بهتون بگم

ملکه به مأوریونگ میگه همچین کسانی به کارمون میان باید از اینها استفاده کنی و نظر مردم نسبت به جنگ بدبین کنی اینطور اگه توی جنگ شکست خوردیم همه گناهان میوفته گردن گوموا

موپالمو هم داره توی کارگاه حرص میخوره و سر کارگرهاش داد میزنه .موسونگ میگه چقدر خوب شد اومدیم بویو موپالمو میگه به خاطر مودوک خوشحالی و تا موسونگ میاد جوابشو بده گوموا میاد اونجا میگه موپالمو خدا تو رو از ما نگیره که اگه نبودی کارمون توی جنگ زار بود حالا هر چی زودتر شمشیرها رو برسون دستمون

حومونگ به گوما میگه ماگا فقط بیست هزار سرباز برامون فرستاده و نیرو کم داریم (جنگ آخر الزمان میخواد بره) و برای گوموا از قوم مالگال میگه که اونها مهارت رزمیشون خوبه و میشه ازشون به عنوان سواره نظام استفاده کنیم که گوموا میگه هر کسی رو که عشقت کشید بیار کمکمون

رییس یانگ تاک بلند میکنه میاد بویو و جریان سونگ یانگ رو میگه که رفته هیون تو چی ریانگ میگه حتماً فروختمون یون تابال هم میگه الان مقابله با اون به صلاح نیست وقتی جنگ تمام شد خودم میام گیرو ببینم حرف حسابش چیه فعلاً اونجا مرافب کارهاش باش

جومونگ میاید دیدن سوسونو و میگه میخوم برم با قبله مالگال حرف بزنم و ازشون کمک بگیرم سوسونو هم میگه بیا بریم که منم هستمت .و دوتایی باهم همراه با ماری و بقیه راه میوفتن

شب اتراق میکنند و سوسونو از جومونگ میخواد که جریان سفر اکتشافیش به هیون و اطراف رو بگه که جومونگ چیزی نمیگه سوسونو هم میگه اصلاً تقصیر من که هر چی توی دلم بود بهت گفتم ، نباید میگفتم تا توی کف بمونی جومونگ هم خنده اش میگیره و جریان هئ موسو و ماموریت خطیرش در مورد نجات آواره ها و پس گرفتن سرزمین اجادیشو میگه که شروع جنگ براش حتمی و لازم الاجراست .اوته هم دورادور گوشه ای از حرفهاشون رو میشنوه

فردا صبح به محل مورد نظر میرسند و اول تمرینات چادر نشینها رو نگاه میکنند و از مهارتشون کف بر میکشند

جومونگ سر میزه مذاکره میشنیه و به رییس مالگال که اسمش بک سانه حرف میزنه و میگه شما برامون بجنگید تا بهتون زمین بدم بک سان هم میگه جمع کنیم ببینم همه زمینهای اطراف مال منه زمین میخوام تو سرم بزنم

جومونگ میاد بیرون جریانو میگه سوسونو میگه میخواستی زیره به کرمان ببری اونها زمین میخواند چه کار برای این که صحر نشین نیست بزار من باهاش حرف بزنم تو بلد نیستی

سوسونو با بک سان به توافق میرسه و اون هم قبول میکنه که بهشون نیرو و اسب بده

یومی یول هم درگاه خداوندی جدیدو توی گیرو افتتاح میکنه و بعد از مراوده با خدایان لوگوی جدید که پرنده سه پاه رو روی پارچه میکشه و میده برای جومونگ ببرن تا ازش مراقبت کنه

سوریونگ بهش میگه هنوز هم به فکر بویو هستی اونها انداخت بیرون که یومی یول میگه بویو پیروز شه بهتره تا هان .چون بویو الان داره مطابق اهداف جومونگ پیش میره از الان باید براش دعا کنیم

گونگ سون نامه یانگ جو رو برای تسو میاره که یانگ جو بهش میگه خودت هم میدونی که ما پیروز میشیم تو هم ته دلت به جنگ راضی نیست تو شاه بعد از این هستی یه کاری نکن که به ضررت تمام شه

جومونگ و سوسونو در مورد حرکت دشمن و کارهای انجام شده حرف میزند که سایونگ میگه باید جلوی رسیدن آذغوفه و نیروهای کمکی به جیم بون و ییم دون رو بگیریم تا احتمال پیروزیمون بیشتر بشه .همین موقع ماری میاید اونجا و نامه یومی یولو به جومونگ میده که نوشته این لوگو جدیده که برات کشیدیم از این به بعد برات دعا می کنیم

جومونگ میره پیش گوموا ( که معلوم نیست از الان برای چی زره پوشیده) و جریانو میگه که میخواد قبل از راه افتادن سپاه اصلی یه سپاه ببره و جلوی رسیدن تدارکات دشمن به ییم دون و جون بون رو بگیره و همون حرفهای سایونگ رو روی نقشه بهش میگه که گوموا هم قبول میکنه

جومونگ هم به رفیقهاش میگه نفرات ورزیده رو انتخاب کنید که قرار بریم یه حمله بسیار استراتژیک بزنیم

نارو هم برای تسو خبر میاره و میگه میخواند یه جایی جلوی افراد یانگ جو در بیان ولی نمیدونم کجا تسو هم میگه برو سریع هیون تو و به یانگ جو بگو .نارو که اوضاع رو جنگی میبینه غیرتی میشه و میوفته به التماس ، میگه الان این دیگه خیانت به کشور محسوب میشه منو بکشید و این کارو بهم نگید تسو هم میگه بلند شو ببینم تو هم وطن گرایت برامون گل گرده برو هیچی نمیشه ما پیروزیم خدیان با مانند

افراد برای رفتن آماده میشند و گوموا میاد بهشون روحیه میده و میگه حواستون باشه با استراتژی برین جنگ نه با تراژدی باید سالم برگردین که لازمتون دارم

جومونگ هم به همراه سپاه راه میوته که میبینه سوسونو برای بدرقه اش اومده و تا میبیندش دوباره جو میگیردش

http://peyman.parsiblog.com/



برچسب ها : , , , , , , , , , , , , , , , ,

خلاصه قسمت بیست و نهم سریال افسانه جومونگ (29)

خب در آخر قسمت 28 فرستاده ی ساچول دو سر قاصد بویو رو به پادشاه داد و گفت ساچول دو حتی یک نفر رو هم نمی فرسته.گوم وا هم خیلی عصبانی میشه و میگه قبل از اینکه به چین حمله کنم سر تمام سران ساچول دو را از گردنشون جدا می کنم.بعد هم به هیوک چی میگه ارتش رو آماده کن.وزرا هم میگن نه آروم باشید این کار رو نکنید.بویو نباید دچار جنگ داخلی بشه.درست نیست بدون حمایت ساچول دو به جین اون و ئیم دون حمله کنیم. 

 

 

 

 

PardisFun.Com

 

بعد اویی ماری و هیوپ بو پیش جومونگ میرن و بهش میگن اگه ساچول دو نیروی کمکی نفرسته یعنی در جنگ دچار مشکل میشیم؟جومونگ هم در جواب سکوت می کنه.

 PardisFun.Com

 

ندیمه ی ملکه هم به ملکه میگه با این تصمیم ساچول دو وزیر ها و افسران جرئت مخالفت با عالیجناب رو پیدا کردند.بعد تسو میاد و با ملکه کمی حرف می زنه.

 PardisFun.Com

 

PardisFun.Com

یونگ پو هم پیش جومونگ میره و بهش میگه چرا سران ساچول دو چنین کاری کردند؟حالا باید چه کار کنیم؟حمله به جین اون و ئیم دون کشک بود؟تسو از راه میرسه و میگه معلومه.جنگ تموم شد.بعد هم به یونگ پو میگه باید باهات حرف بزنم.

 PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

 

 

 

بعد تسو در اقامتگاهش بعد از اینکه کلی فحش به یونگ پو داد و تحقیرش کرد بهش میگه میتونی بری.

 

PardisFun.Com 

بعد جومونگ پیش مادرش میره و یوها جومونگ رو کمی نصیحت میکنه.

PardisFun.Com 

PardisFun.Com

PardisFun.Com

 

 

در کارگاه آهنگری رییس آهنگرها نامه ای به یکی از اونها میده و میگه این از طرف حکمران رسیده.اون طرف هم بعد از خوندن اون فورا نامه رو در آتش می اندازه.

 

PardisFun.Com 

سایونگ هم به سوسانو میگه زدن سر فرستاده ی امپراطور توسط ساچول دو علامت بزرگیه.این بحران بزرگی برای آینده ی بویو میشه.شاهزاده جومونگ و پادشاه گوم وا کار خطرناکی کردند.اگه درست تصمیم نگیرند جنگ داخلی قبل از چین بویو رو نابود میکنه.سوسانو هم میپرسه اونها باید چه کار کنند؟سایونگ هم میگه چاره ای ندارند جز اینکه یک قدم عقب بکشند.در این شرایط نمیشه تامین کننده ی تدارکات جنگی بشیم.بعد سوسانو میگه راهی هست بتونم کمک کنم؟سایونگ هم میگه میدونم نسبت به شاهزاده جومونگ چه احساسی دارید اما ما باید به اندازه ی گلیممون پامون رو دراز کنیم.

PardisFun.Com 

بعد جومونگ پیش پادشاه میره و گوم وا بهش میگه من باید چه کار کنم.جومونگ هم میگه من تجربه اش رو ندارم.من هر کاری شما گفتید می کنم.من حتی حاضرم سر سران ساچول دو را برای شما بیارم.بعد گوم وا میگه میتونم با غلبه بر سران ساچول دو مشکل رو حل کنم ولی بدون ساچول دو من هیچ قدرتی ندارم.باید حوصله به خرج بدم و سران رو متقاعد کنم.جومونگ هم میگه باید زود تصمیم بگیرید.ممکنه فرصت حمله رو از دست بدیم.

 PardisFun.Com

 

بعد جومونگ با ماری و هیوپ بو میره تا اوضاع شهر رو بررسی کنه که رییس مهاجرهایی که در سفرش به هیون تو نجاتشون داده بود رو میبینه.بعد جومونگ ازش میپرسه چرا به پایتخت اومدید؟رییس مهاجر ها هم میگه شنیدیم بویو می خواد با جین اون و ئیم دون وارد جنگ بشه.اومدیم در این جنگ شرکت کنیم.بعد اویی میاد و جومونگ رو دم در دروازه ی ورودی قصر میبره.(در اونجا عده ای جمع شدن که خواستار دیدار پادشاه اند.)بعد جومونگ پیش گوم وا میره و به اون میگه ارتش قدیمی دامول جمع شدن می خوان با شما حرف بزنند.بعد پادشاه پیش اونها میره و همه میگن ما در خط مقدم جنگ با چین می جنگیم.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

بعد پادشاه در حضور همه میگه ساچول دو از فرمان من سرپیچی کردند و فرستاده من رو کشتند.ما با ارتش مرکزی وارد جنگی میشیم.وزرا هم دوباره مخالفت می کنند.بعد پادشاه میگه این قدر بی پروا نیستم که جنگی رو شروع کنم که عاقبت می بازم.حتما پیروز میشم.از این بعد هرکسی با من مخالفت کنه از سر راه بر میدارم.بعد به ماوریونگ میگه نظر قصر پیشگویی چیه؟ماوریونگ هم میگه من به تصمیم شما اطمینان دارم و برای پیروزی شما دعا می کنم.

 PardisFun.Com

بعد ملکه هم خیلی عصبانی شده و بی پروا میگه باید دیوونه شده باشه.بعد هم به تسو میگه دیگه چاره ای نداریم.کسی که دیوونه شده صلاحیت فرمانروایی رو نداره.

PardisFun.Com 

پادشاه به جومونگ و هیوک چی میگه اگه با ارتش مرکزی وارد جنگ بشیم به رزمایش و تاکتیک خوبی احتیاج داریم.بعد به هیوک چی میگه شما برید و تجهیز ارتش رو سرعت بدید.بعد به جومونگ میگه افراد داوطلب رو جمع کنید و ارتشی رو با مهاجرین و ارتش قدیمی دامول تشکیل بدین

 PardisFun.Com

یونگ پو که پیش دوچی رفته دوچی بهش میگه بی خیال جنگ شو.یونگ پو هم میگه اشتباه می کنی.پدرم و جومونگ چرا باید وارد جنگی بشن که مطمئنا شکست می خورند.بعد هانگ دان مسئله ی قمار رو وسط میکشه و میگه بعضی اوقات نمیشه انتخاب کرد که زوجه یا فرد.در اون لحظه باید بازی رو متوقف کرد.بعد دوچی میگه حق با هان دانگه.شما باید جنگ رو متوقف کنید.

 PardisFun.Com

یون تابال به سوسانو میگه بهت اجازه دادم تدارکات جنگی رو تامین کنی ولی حالا دیگه بهت اجازه نمیدم.من نمیتونم تو رو به جنگی بفرستم که نمیدونم آخرش چی میشه.

 PardisFun.Com

شب آهنگرها مخفیانه به قصر نفوذ می کنند.جومونگ هم صدای اونها رو میشنوه.بعد پیش پادشاه میره و بهش میگه جون شما در خطره باید اینجا رو ترک کنیم.در راه با آهنگرها رو برو میشن و جومونگ با اونها درگیر میشه.بعد از اینکه جومونگ چند تا از اونها رو کشت گوم وا هم به یاد روزهای جوانیش میره و یک نفر از آهنگرها رو میکشه.بعد از اینکه همه کشته شدن پادشاه به جومونگ میگه ببین اینها کی هستند.در همین موقع تسو یونگ پو نارو اویی ماری و هیوپ بو از راه میرسن.بعد دوباره پادشاه میگه ببین اینها کی هستند.بعد از بررسی، جومونگ میگه آهنگرهای کارگاه آهنگری هستند.

PardisFun.Com

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

 PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

ملکه هم با شنیدن حمله ی آهنگرهایی که تسو آورده بود میگه مزخرفه .....وزیر دربار میگه.ممکنه جونش رو از دست بده.

PardisFun.Com 

بعد پادشاه در حضور تمامی وزیران تسو رو مورد بازپرسی قرار میده و بعد کمی درباره ی جنگ با چین حرف میزنه و بعد جومونگ رو مسئول بازجویی از تسو میکنه و دستور میده تسو رو زندانی کنید.

PardisFun.Com

 

 

 PardisFun.Com

PardisFun.Com

بعد سایونگ میاد و به یون تابال و سوسانو خبر حمله به پادشاه توسط آهنگرها رو میگه.یون تابال میگه با این اشتباه احمقانه ی یانگ جونگ، گوم وا از دوراهی خلاص داد.سایونگ میگه این باعث نمیشه ساچول دو سرباز هاش رو بفرسته؟یون تابال هم میگه نمی دونم باید صبر کنیم.بعد سوسانو میگه اگه ساچول دو سربازهاش رو بفرسته میذاری تامین کننده ی تدارکات جنگی باشم؟یون تابال هم میگه مقدمات کار رو آماده کن.

 

PardisFun.Com 

بعد سوسانو به سایونگ میگه من تنها از عهده ی اداره ی گروه تجاری بر نمیام.پیغامی به گیره بفرست و از گیه پیل و اوتائه بخواه برگردند.بعد سوسانو میگه چه بلایی سر شاهزاده تسو میاد؟سایونگ میگه .....با این اتفاق ساختار قدرت قصر زیر و رو میشه.موقعیت شاهزاده جومونگ هم بهتر میشه.سوسانو میگه حتی این قدرت هم کافی نیست.....

 

PardisFun.Com 

PardisFun.Com

در گیرو با پیغامی از طرف بویو خبر حمله ی آدمکش ها به یومی داده میشه و گیه پیل و اوتائه به بویو فرا خونده میشن.

 

PardisFun.Com 

PardisFun.Com

موپال مو هم داره سعی میکنه تا شمشیری بسازه تا از شمشیر چین محکم تر باشه.

 

PardisFun.Com 

PardisFun.Com

در بویو جومونگ داره از تسو بازجویی میکنه....بعد جومونگ به تسو میگه به اشتباهات اقرار کن و از عالیجناب طلب بخشش کن.بعد از اونجا میره.موقع خارج شدن ملکه به اونجا میاد و میگه اومدم تسو رو ببینم.جومونگ هم ممانعت میکنه.ملکه هم عصبانی میشه و سیلی محکمی به جومونگ میزنه.جومونگ هم میگه لطفا برگردید.

 PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

 

 

 

 

بعد ملکه پیش پادشاه میره ولی گوم وا اجازه ی ورود بهش نمیده.ملکه هم بدون اجازه وارد میشه.و میگه تسو هیچ ربطی با حوادث اخیر نداره.چرا اینقدر نسبت به اون بی رحم هستید؟تسو پسر شماست و اون همیشه نسبت به بی توجهی شما ناراحت بوده.هیچ دلیلی نداره زندانی باشه.لطفا آزادش کنید.پادشاه هم میگه برگرد.ملکه میگه اگه آزادش نکنید خودم این کار رو میکنم.پادشاه هم فریاد میزنه و میگه فکر می کنی نمی دونم بیگناهه.فقط بخاطر تو و سران ساچول دو بهش سخت میگیرم.حالا برو.

 

یونگ پو هم دوباره پیش دوچی رفته و کمی با دوچی حرف میزنه....

PardisFun.Com 

در هیون تو یانگ جونگ وقتی خبر کشته شدن آهنگرها و دستگیری تسو حسابی عصبانی میشه.بعد پیغامی به جین اون و ئیم دون میفرسته تا آماده ی جنگ بشن.بعد به خدمتکارش میگه نیروی کمکی جمع کن و به جین اون و ئیم دون بفرست.بعد سول لان میاد اونجا و میگه جنگ با بویو اجتناب ناپذیره؟یانگ جونگ هم میگه این طوری به نظر میاد.بعد سول لان میگه شنیدم شاهزاده تسو دستگیر شده.بخاطر نامزدیش با منه؟یانگ جونگ هم میگه نه....

 

 

 

 

یوها هم بعد از مدتی فکر کردن به دیدار ملکه میره . بهش میگه من شاهزاده تسو رو آزاد میکنم ولی باید قولی به من بدید.کاری کنید سران ساچول دو در حمله به جین اون و ئیم دون همکاری کنند.

 

PardisFun.Com 

PardisFun.Com

بعد یوها به جومونگ میگه به عالیجناب بگو تسو بی گناهه.در عوض تسو رو متقاعد کن در صف اول با چین بجنگه.

PardisFun.Com 

جومونگ هم پیش تسو میره و راضیش میکنه در جنگ شرکت کنه.

PardisFun.Com 

بعد جومونگ در حضور همه به پادشاه میگه تسو بیگناهه.بعد میگه از شما تقاضایی دارم.تسو میخواد در صف اول حمله به جین اون و ئیم دون باشه.گوم وا هم قبول میکنه.بعد گوم وا میگه من جومونگ رو به عنوان فرمانده ی محافظهای پیشاهنگ منصوب می کنم.تسو و یونگ پو هم باید به اون کمک کنند.

 

http://peyman.parsiblog.com/



برچسب ها : , , , , , , , , , , , , , , , ,

خلاصه قسمت بیست و هشتم سریال افسانه جومونگ (28)

http://peyman.parsiblog.com/

خوب در ابتدای این قسمت (آخر قسمت قبل) جومونگ پیش پادشاه رفت و بهش گفت من اطلاعاتی درباره ی جین اون و ئیم دون جمع آوری کردم.بعد از خوندن اونها پادشاه ازش می پرسه دلیل اینکه اینها رو به من میدی چیه؟جومونگ هم میگه من می خوام به جین اون و ئیم دون حمله کنم و آواره ها رو نجات بدم.
PardisFun.Com

جومونگ پیش مادرش میره و جزئیات رو بهش میگه.بعد یوها میگه یعنی تو می خوای به جین اون و ئیم دون حمله کنی؟جومونگ میگه بله اگه من پیروز بشم می تونم آواره ها رو نجات بدم.این فرصتی میشه که قدرت رو از ملکه و تسو دور کرد.یوها میگه میفهمم اما گرفتن رضایت عالیجناب به این راحتی ها نخواهد بود.این تصمیم مخالفت های زیادی رو به وجود میاره.جومونگ میگه من مطمئنم این کار راحتی نیست.اگر ایشون مخالف این جنگ باشند من هم مجبورم در دیدگاه هام نسبت به عالیجناب تجدید نظر کنم.درسته که عالیجناب از من و شما مراقبت کردند اما اگر ایشون بر خلاف هدف بزرگی که آرزوی پدرم بود تصمیم بگیرند من دیگه به ایشون خدمت نمی کنم و شما رو بر می دارم و از بویو می رم.

PardisFun.Com

تسو و وزیر اعظم دارند با هم حرف می زنند که اویی میاد و از دور اونها رو زیر نظر می گیره.هیوپ بو هم یونگ پو رو تا بیرون از قصر تعقیب می کنه.بعد اویی ماری و هیوپ بو پیش جومونگ میرن و جومونگ از اونها می پرسه چیز مشکوکی از شاهزاده تسو ندیدید؟اویی هم میگه اون دیروز با رییس ساچول دو (ماگا) ملاقات کرد و اخیرا ملاقات های زیادی با وزیر اعظم داشته.بعد هیوپ بو میگه شاهزاده یونگ پو الان پیش دوچی هستند.بعد ماری میگه چرا ما دوچی رو نمی کشیم.ما خوب می دونیم اون قاچاق می کنه و جنایت های زیادی رو هم مرتکب شده.دقت کنید چقدر شما بخاطر دوچی زجر کشیدید.من فکر کنم ما باید دوچی رو حذف کنیم.بعد جومونگ یک لحظه فکر می کنه و میگه از اونجایی که اون الان با یونگ پو رابطه داره موقعش نیست.یونگ پو دستش رو به طرف من دراز کرد و پیشنهاد کرد با هم به تسو ضربه بزنیم.بعد اویی میگه ولی اون سعی کرد شما رو بکشه.شما واقعا به اون اعتماد دارید؟جومونگ هم میگه بله من پیشنهاد اونو قبول می کنم.تا زمانی که اون بر خلاف هدف بزرگ من حرکت نکنه برای اینکه بتونم ماموریتم رو انجام بدم حاضرم به دشمنانم بپیوندم.

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

موپال مو در حضور جومونگ یون تابال سوسانو و سایونگ شمشیری به یون تابال می ده و میگه این شمشیر در کارگاه آهنگری گیرو ساخته شده.بعد از اینکه یون تابال اون شمشیر رو دید میگه این شمشیر محکم تر از شمشیری که تسو ساخته یا نه؟جومونگ هم میگه شما می تونید بگید این مثل اونه یا حتی از اون بهتره.بعد سایونگ میگه یعنی این به محکمی شمشیر فولادی کشور چین نیست؟موپال مو هم میگه از اونجایی که من راز ذوب کردن آهن رو فهمیدم به زودی شمشیری مثل اون می سازم.بعد سوسانو میگه راز ذوب کردن چی بود؟موپال مو هم میگه خاک زرد.من موپال مو ده سال در مغازه ی آهنگری بودم.من همه چیز رو در رابطه با آهن می دونم حالا که من راز ذوب کردن آهن رو دارم طولی نمی کشه که به آهنگرهایی که به کارگاه آهنگری بویو آمدن ضربه بزنم.من شمشیری می سازم که از شمشیر فولادی چین بهتر باشه.بعد یون تابال میگه این رو به پادشاه گوم وا گزارش دادید؟جومونگ هم میگه نه فعلا مسئله ی مهمی نیست چون با شمشیری که تسو ساخته زیاد فرق نداره.همین طور که موپال مو گفت من منتظر می شم موپال مو یک شمشیر بسازه که از شمشیر چینی ها بهتر باشه.بعد جومونگ و سوسانو با هم به بیرون میرن و سوسانو به جومونگ میگه حالا که شما شمشیر جدید ساخته اید باید اعتماد به نفس بیشتری برای ضربه زدن به جین اون و ئیم دون بدست آورده باشید.جومونگ هم میگه بله اطلاعاتی که شما دادید برای متقاعد کردن عالیجناب کمک بزرگی بود.بعد سوسانو میگه عالیجناب چی گفتند؟جومونگ میگه این تصمیم راحتی نیست ولی من چیزی رو که می خوام بدست میارم.بعد سوسانو می خنده.جومونگ هم بهش میگه چرا می خندی؟سوسانو هم میگه شما خیلی تغییر کردید.اعتماد به نفس شما خیلی خوبه.می خوای یک چیز جالب بشنوی؟تو می خواستی بدونی چرا شاهزاده تسو یانگ جونگ رو ملاقات می کرد .درسته؟جومونگ هم میگه فهمیدی؟سوسانو هم میگه بله.تو آهنگرهایی رو که به کارگاه آهنگری اومدند رو میشناسی؟تسو گفت که اونها رو از کارگاه آهنگری چین فرار کردند.ولی این درست نیست.اونها رو یانگ جونگ فرستاده.شاهزاده تسو و یانگ جونگ با هم معامله کردند.معامله ای که اونها کردند این بوده که شاهزاده تسو با دختر یانگ جونگ ازدواج کنه و یانگ جونگ هم راز ذوب آهن رو به اون بده.مراقب آهنگرهایی که شاهزاده تسو آورده باش.اونها حقیقتا نباید آهنگر باشند.

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

تسو پیش آهنگرها رفته و رییس اونها به تسو میگه تعدادی آهنگر برای کمک به ما به اینجا اومدند.بعد تسو به اونها میگه شما لازمه سخت کار کنید تا سلاح های بویو رو تعویض کنید.بعد از رفتن تسو یکی از آهنگرهای تازه وارد میگه حکمران به ما گفتند تولید رو کند کنیم.

PardisFun.Com

سوسانو پیش یون تابال میره و بهش میگه خوشحالی؟یون تابال هم میگه البته اگر چه کوچیکه ولی ما یک آهنگری در گیرو ساختیم و حتی شمشیری به این محکمی ساختیم.شما الان می تونید بگید گیرو قدرت برتر جول بون است.اگه سونگ یانگ این رو بشنوه جرات نمی کنه به گیرو نگاه چپ بکنه.بعد سوسانو میگه پدر شما می دونید شاهزاده جومونگ چرا این اطلاعات رو در رابطه به جین اون و ئیم دون می خواست؟اون می خواد به جین اون و ئیم دون حمله کنه و به پادشاه گوم وا هم گفته.من نمی دونم نظر پادشاه گوم وا چیه ولی اون تصمیم گرفته وارد جنگ بشه.من می خوام گروه تجاری ما تامین کننده ی تدارکات نظامی این جنگ باشه.بعد یون تابال میگه میدونی معنی این جنگ چیه؟وقتی جنگ چین با قبیله ی جنوب غربی ئی تموم بشه نیروهای پیروزش رو به بویو بر می گردونه.این میتونه یک جنگ شدید با چین باشه نه فقط جین اون و ئیم دون.بعد سوسانو میگه شما همیشه به من می گفتید سودهای بزرگ همیشه با ریسک های بزرگ بدست می آیند.تهیه کردن کالا در طول جنگ سود زیادی رو به همراه میاره.یون تابال هم میگه درسته ولی زمانی که تو مطمئن باشی در جنگ پیروز میشی.سوسانو هم میگه ما می تونیم پیروز بشیم.ما می تونیم جین اون و ئیم دون رو قبل از اینکه ارتش چین به اونجا بیایند بدست بیاریم....بعد سایونگ میگه لازمه که ما رابطمون رو با چین گسترش بدیم مثل بویو.اگه ما به بویو بپیوندیم و تهیه کننده ی کالای نظامی اونها باشیم ما دشمن چین می شویم.بعد سوسانو میگه ما تا حالا ازقبیلمون با حرکت بین کشورهای قدرتمند محافظت می کردیم.ولی نمی تونیم همیشه این کار رو بکینم.الان زمانی که ما باید یک کشور رو انتخاب کنیم و آینده ی گیرو رو به اون بسپاریم.

در صحنه ی بعد جومونگ به کارگاه آهنگری میره و به رییس اونها میگه من اینها (آهنگرهای جدید) رو قبلا ندیدم.رییس آهنگرها هم میگه اینها آهنگرهایی هستند که با اجازه ی شاهزاده تسو به اینجا اومدند.بعد جومونگ میگه اینها از کارگاه آهنگری چین فرار کردند؟رییس آهنگرها هم میگه بله.بعد جومونگ در اقامتگاهش به اویی ماری و هیوپ بو میگه تعداد زیادی آهنگر از چین اینجا هستند.از نزدیک مراقب اونها باشید.بعدماری میگه ولی مراقبت از اونها به ما کمک نمی کنه تا تکنیکشون رو یاد بگیریم.جومونگ هم میگه من بخاطر تکنیکشون نمیگم مراقب اونها باشید.ممکنه اونها کارهای دیگه ای انجام بدهند.بعد هیوپ بو میگه چه کار دیگه ای؟جومونگ هم میگه اونها آواره های که کارگاه آهنگری چین فرار کرده نیستند تسو و یانگ جونگ با هم معامله کردند.آهنگرها جزئی از معامله هستند.اونها ممکنه جاسوس باشند.

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

ملکه تسو ماوریونگ و وزیر دربار جمع شدن که ملکه میگه من نامه ای از طرف عمویم دریافت کردم که به عالیجناب گفته ساچول دو آواره ها رو قبول نخواهد کرد.....بعد ملکه به ماوریونگ میگه تو گفته دنبال کسی می گردی که نشانه های شیطانی رو به گردن اون بندازی؟ماوریونگ هم میگه بله.ملکه هم میگه به همه بگو نشانه های شیطانی بخاطر اینکه عالیجناب قصر پیشگویی رو زیر پا گذاشتن.بعد تسو میگه مادر ما مجبوریم این کار رو انجام بدیم؟ملکه هم میگه پسرم من و تو تمام عمرمون به عالیجناب خدمت کردیم ولی در عوض تحقیر شدیم.تو از عالیجناب عصبانی و ناراحت نیستی؟این تنها شانس ماست.اگه تو ولیعهد بشی قلب ساچول دو مردم و قصر پیشگویی رو بدست میاری.در بیرون از اینجا یونگ پو میاد و از ندیمه ی ملکه میپرسه مادر من در اتاق هستند؟اونم جواب میده بله ولی در یک جلسه ی مهم هستند و کسی اجازه ی ورود نداره.بعد یونگ پو میپرسه کی داخله؟ندیمه هم میگه شاهزاده تسو ماوریونگ و وزیر دربار.بعد یونگ پو کمی از اونجا دور میشه و میگه پس من رو هم بیرون کردن.بذار ببینم چی میشه.

PardisFun.Com

PardisFun.Com

پادشاه داره اطلاعاتی که جومونگ بهش داده رو مطالعه می کنه که یوها به اونجا میاد ومیگه من از جومونگ درباره ی جین اون و ئیم دون شنیدم.پادشاه هم میگه درسته جین اون و ئیم دون خیلی ضعیف تر از اونی هستند که باید باشند و چین نمی تونه نیروی کمکی بفرسته ولی این به این معنی نیست که ما مطمئنا جنگ رو می بریم.یوها میگه به نظر من شما نباید برای یک پیروزی مطمئن وارد جنگ بشید بلکه باید وارد جنگ بشید و دنبال پیروزی بگردید.پادشاه هم میگه من هم همین بخاطر آواره ها همین احساس رو می کنم .بعد یوها میگه اگر چه این جنگی که آواره ها رو میشه نجات داد ولی دلیل دیگه ای هم وجود داره.این برای کسانی که قدرت شما رو به مبارزه می طلبیدند درس خوبیه.پادشاه میگه ملکه،ساچول دو و قصر پیشگویی؟یوها هم میگه درسته در بیرون اونها مخالفت می کنند....اگر شما در جنگ پیروز بشید نه تنها آواره ها رو نجات می دهید کسانی که به مقابله با قدرت شما برخاستند رو هم سرکوب می کنید.

PardisFun.Com



جومونگ پیش پادشاه میره و میگه ساچول دو با تصمیم شما مخالفت کردند و تصمیم گرفتند آواره ها رو به سرزمینشون راه ندهند.ماگا در هر فرصتی با ملکه رابطه بر قرار می کنه و ملکه و وزیر دربار سعی می کنند به شما فشار وارد کنند.قصر پیشگویی با پراکنده کردن شایعه مردم رو گیج می کنه که نشانه های شیطانی مربوط به قوانین عالیجنابه.

PardisFun.Com



جومونگ یونگ پو رو به اقامتگاهش دعوت می کنه و بعد از اینکه مش... خوردند جومونگ میگه تو می تونی به موفقیتی بررسی که از مال تسو هم بیشتره.تو فکر میکنی عالیجناب شمشیر های فولادی رو برای چه چیزی می خواستند؟یونگ پو هم میگه ایستادن در برابر تهدید های چین.جومونگ هم میگه درسته.پس اگه تو بر چینی ها پیروز بشی فکر نمی کنی از ساخت سلاح ها مهمتر باشه؟

PardisFun.Com



جومونگ به محافظ ها طریقه ی حمله به ارتش آهنی رو یاد میده.اون به چند نفر زرهی شبیه زره چین میده و به محافظین میگه دو راه برای کشتن سربازان آهنی چین وجود داره.اول اینکه تیر رو بین گردنشان بزنید یعنی بین زره و کلاهخود.دوم اینکه با اسب به اونها حمله کنید و گردنشان را قطع کنید.بعد با سوار اسب میشن و به اونها حمله می کنند.

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

یانگ جونگ بعد از اینکه نامه ای رو می خونه به خدمتکارش میگه امپراطور دستور دادند هیون تو با بویو و کشورهای همسایه روابط دوستانه ای بر قرار کنه.می دونی معنی این چیه؟اون هم میگه امپراطور نمی خواهند در طی جنگ با قبیله ی جنوب غربی ئی با کشور های دیگر در گیر بشن.یانگ جونگ میگه به بویو برو و این پیغام رو به اونها اعلام کن.سول لان هم میگه من رو هم بفرستید.من فکر می کنم برای برقراری روابط دوستانه فرد مناسبی هستم.یانگ جونگ هم قبول می کنه.در صحنه ی بعد نارو پیش تسو میره و بهش میگه فرستاده ای از طرف شهر هیون تو در بویو هستند.تسو هم میپرسه اون کیه؟نارو هم میگه بانو سول لان.بعد ماری هم خبر رو برای جومونگ میاره و اون هم به یاد حرف سوسانو می افته( که درباره ی معامله ی بین تسو و یانگ جونگ گفته بود.)در راه تسو و سول لان همدیگر رو می بینند ولی سول لان بدون اینکه حرفی بزنه پیش پادشاه میره.و بعد میگه.....امپراطور چین خواستار گسترش تجارت بین بویو و چین هستند.بعد پادشاه به سول لان میگه تجارت چین و بویو بخاطر اینکه با هم دشمن هستیم کاهش پیدا کرده بود.چرا شما خواستار گسترش تجارت هستید؟سول لان هم میگه این در خواست شاهزاده تسو بود.وقتی که بخاطر تجارت در هیون تو بودند این در خواست رو مطرح کردند.بعد پادشاه میگه من مطمئنم یانگ جونگ دخترش رو بخاطر مسائل تجاری نفرستاده.دلیل شخصیتون برای آمدن به اینجا چیه؟سول لان هم میگه من شنیدم پدرم و شما در بچگی با هم دوست بودید.اما به دلیل اختلافات فکری با هم دشمن شدید.پدر من هنوز خواستار یک رابطه ی دوستانه به بویو هست...بعد تسو سول لان رو از اونجا میبره و در راه هم کمی با هم حرف می زنند.در راه یون تابال و سوسانو از اونجا رد میشن که تسو رو میبینند..تسو میگه چرا به قصر اومدید؟یون تابال هم میگه برای جلسه.تسو هم میگه من فکر نمی کنم بتونم در این جلسه شرکت کنم.و با سول لان میره و اونو به اقامتگاهش میبره.در جلسه وزرا به همراه یون تابال به بررسی حوادث رخ داده برای کشور های همسایه میپردازند.تسو هم منتظر سوسانو میمونه تا اینکه سوسانو با یون تابال از جلسه خارج میشن.تسو به یون تابال میگه من باید چند دقیقه با سوسانو حرف بزنم.بعد از رفتن یون تابال تسو به سوسانو میگه هنوز سر حرفت هستی؟سوسانو هم میگه بله.تسو میگه مطمئنی پشیمون نمیشی؟اگه نظرت رو تغییر بدی و من رو انتخاب کنید من راز ذوب کردن آهن رو به گیرو میگم.همچنین اجازه میدم شما یک اتحاد نظامی با بویو داشته باشید و به گیرو کمک میکنم تا با پنج قبیله ی دیگه متحد بشه و یک کشور رو ایجاد کنه.اینها برای انتخاب کردن من کافی نیست؟بعد سوسانو میگه من یک خبر جالب از هیون تو شنیدم.شایعه ای در هیون تو پخش شده.مردم میگن شما قراره با دختر یانگ جونگ سول لان ازدواج کنید.تسو هم میگه احتیاجی نیست شما به چنین شایعه هایی اهمیت بدید.سوسانو میگه به نظر من شما و سول لان زوج خوبی هستید.امیدوارم این بین شما ادامه پیدا کنه.

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

یکی ازجاسوسان کارگاه آهنگری درحال دادن اطلاعات به خدمتکار یانگ جونگه که اویی اونها رو میبینه.بعد اویی پیش جومونگ میره و خبر رو بهش میده.بعد هیوپ بو میگه ما منتظر چی هستیم؟من الان میرم و کار اونها رو تموم می کنم.جومونگ هم میگه نه اونها رو به حال خودشون بذارید.وجودشون وسیله ای که میشه موقعیت تسو رو ضعیف کرد.ما می تونیم از اونها در زمان مناسب استفاده کنیم.از نزدیک مراقب اونها باشید.

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

پادشاه مدتی درباره ی حرف های جومونگ و یوها فکر می کنه.بعد در حضور تمام وزیران اعلام میکنه که می خواد به جین اون و ئیم دون حمله کنه و آواره ها رو نجات بده.بعد وزیر دربار میگه این نا معقوله.چین مدتی کوتاهیه که یک فرستاده برای برقراری رابطه ی دوستانه به بویو فرستاده.بعد تسو میگه من میفهمم چرا شما می خواهید آواره ها رو نجات بدید.ولی جنگ با جین اون و ئیم دون غیر ممکنه.جنگ بااین دو شهر خیلی سخته ولی چطور می خواهیم با نیروی کمکی چین مقابله کنیم.بعد وزیر دربار میگه من فکر کنم عالیجناب برای گرفتن این تصمیم دلیل خوبی دارند.بعد پادشاه به جومونگ میگه بیا جلو و دلیل حمله به جین اون و ئیم دون رو به همه بگو.بعد جومونگ جلو میاد و شرایط این دو شهر رو توضیح میده.بعد وزیر دربار میگه حتی اگر اونها ضعیفتر از اونی هستند که باید باشند هنوز ارتش آهنی قوی تره.جومونگ هم میگه شما در جنگ نمی تونید فقط با اسلحه بجنگید.ارتش دامول که توسط عالیجناب و هاموسو رهبری میشد آواره ها رو با اسلحه هایی نجات داد که با اسلحه های کشور چین قابل مقایسه نبود.ارتش دامول تصمیم گرفته بود تا لحظه ی مرگ بجنگه و از سرزمینمون دفاع کنه و آواره ها رو نجات بده.اگر سرباز های بویو هم چنین تصمیمی بگیرند ما شکست نمی خوریم.مخصوصا وقتی ما شمشیر فولادی چین رو داریم.بعد یونگ پو میگه فرمانده ی محافظین درست میگن.بعد به پادشاه میگه لطفا رهبری این جنگ رو به من بدید.من رهبری رو به عهده می گیرم و ارتش آهنی رو از هم میشکافم.بعد پادشاه به هیوک چی میگه از الان ارتش بویو باید آماده ی جنگ باشه.

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com



ملکه به تسو میگه اون عقلشو از دست داده.چطور می تونه بر علیه چین بجنگه.بعد تسو میگه همه ی اینها تقصیر جومونگه.ملکه هم میگه درسته او در نهایت بویو رو ویران میکنه.ما باید چه کار کنیم.بعد تسو میگه چیزی هست که من هنوز به شما نگفتم.آهنگرهایی که من به بویو آوردم بخاطر معامله ی من و یانگ جونگ بود.ملکه میگه یعنی اونها از کارگاه آهنگری هیون تو فرار نکردند؟تسو هم میگه نه.بعد ملکه میگه تو با یانگ جونگ معامله کردی پس در عوضش چه قولی بهش دادی؟تسو هم میگه قول دادم با دختر یانگ جونگ ازدواج کنم....و این دلیلیه که ما باید جنگ رو متوقف کنیم.اگه جنگ اتفاق بیفته نقشه های من از بین میره.ملکه هم میگه نگران نباش.عالیجناب قادر نیست اون جوری که می خواد بجنگه.

PardisFun.Com

رییس آهنگرها به بقیه ی آهنگرهای قضیه ی جنگ رو میگه و یکی از اونها رو میفرسته تا خبر رو به یانگ جونگ بده.

PardisFun.Com

تسو نامه ای می نوبسه و به نارو میده و بهش میگه این رو به حکمران هیون تو بده.

PardisFun.Com

سایونگ خبر جنگ رو به یون تابال میده اون هم میگه من باید به گیرو برم.

PardisFun.Com

وقتی نامه ی جاسوسان به یانگ جونگ میرسه حسابی عصبانی میشه ولی بعد خدمتکارش نامه ی تسو رو براش میاره و با خوندن اون دوباره آروم میشه.و به خدمتکارانش میگه تسو گفته نگران نباش درسته اعلام جنگ شده ولی من جلوی گوم وا رو میگیرم.

PardisFun.Com

بیول ریه و سوریونگ به گیرو پیش یومی یول میرن و کمی در مورد پرنده ی سه پا (جومونگ)حرف می زنند.

PardisFun.Com

بعد از رسیدن یون تابال به گیرو اون پیش یومی یول میره و نقشه ی جنگ رو به اون میگه.یومی یول هم تعجب می کنه و میگه فکر نمی کردم چنین کاری بکنه.بعد سوسانو میگه شاهزاده جومونگ عالیجناب رو متقاعد کرد.بعد یون تابال میگه ما برای یک موضوع مهم به گیرو اومدیم.بعد سوسانو میگه ما شک داریم به عنوان تامین کننده ی تدارکات جنگی وارد این جنگ بشیم.یون تابال میگه گروه ما تامین کننده ی تدارکات جنگی باشه یا نه؟

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

پادشاه در حضور وزرا و افسرها میگه من می خوام این جنگ رو در کوتاه ترین زمان ممکن تموم کنم.بعد به وزیر دارایی میگه چقدر تدارکات داریم؟وزیر هم میگه ما به اندازه ای که پنجاه هزار سرباز و اسب در مدت یک ماه غذا داریم.ولی جنگ در یک ماه تموم نمیشه.ما مطمئنا تدارکات کم میاریم.بعد گوم وا از هیوک چی میپرسه جین اون و ئیم دون چقدر سرباز دارند؟هیوک چی هم میگه اونها کلا بیست هزار نفر هستند.بویو بیست هزار سرباز در ارتش مرکزی داره.اگر سربازهای ساچول دو هم اضافه شوند ما جمعا پنجاه هزار سرباز داریم.بعد وزیر اعظم میگه ولی ما نمی تونیم تمام سربازان رو به جنگ بفرستیم.در این مواقع کشورهای همسایه به ما حمله می کنند.ارتش آهنی هم مشکل بزرگیه.بعد پادشاه دستور میده به ساچول دو پیغامی بفرستند و تقاضای بیست هزار سرباز بکنند.جومونگ میگه محافظین جلوتر از همه با ارتش آهنی می جنگند.من با محافظین تمرین کردم تا به ارتش آهنی ضربه بزنند..بعد همه رو به محل تمرینشون در بیرون از قصر میبره و با تمرین هایی که قبلا کردند سربازان شبیه ارتش آهنی رو به زمین می زنند و به همه قدرت خودشون رو نشون میدهند.

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

یکی از کاهن ها به ماوریونگ میگه بیول ریه و سوریونگ ناپدید شدند و احتمالا پیش یومی یول رفتند.بعد ماوریونگ میگه اگه ملکه بفهمند مسئولیتش رو گردن من می اندازند.من دلم برای روزهایی که در ساچول دو بودم تنگ شده.کاهن اعظم بودن هیچ سودی برایم نداشت.بعد ملکه به اونجا میاد و میگه چه کار می کردید؟ماوریونگ میگه سوریونگ و بیول ریه ناپدید شدند.ملکه میگه اون دخترها مهم نیستند.کار ضروری متوقف کردن جنگه.با عالیجناب صحبت کنید و به قدرت قصر پیشگویی و مردم اعتماد کنید.بعد ماوریونگ میگه درسته من با کمک شما به اینجا رسیدم ولی هنوز من در مورد مسائل قصر پیشگویی تصمیم میگیرم.لطفا این قدر دخالت نکنید.ملکه میگه در موقعیت های خاص من به برخی از رفتارها پایان میدم.بانو ماوریونگ باید در مقابل تصمیم عالیجناب بایسته.

PardisFun.Com

PardisFun.Comhttp://peyman.parsiblog.com/

جومونگ داره با پادشاه حرف میزنه که ماوریونگ اجازه ی ورود می خواد.پادشاه هم به جومونگ میگه به ماوریونگ بگو من نمی خوام ببینمشون.وقتی جومونگ این حرف رو به ماوریونگ میزنه ماوریونگ میگه کار مهمی دارم.جومونگ میگه در مورد جنگه؟شما نمی تونید نظر ایشون رو عوض کنید.برگردید.اونها هم میرن.وقتی جومونگ می خواد پیش پادشاه بره ماری میاد و میگه ماگا به قصر اومده و در حال حاضر جلسه ای با ملکه و تسو داره.

PardisFun.Com

در جلسه ملکه به ساچول دو میگه شما باید به هر نحوی عالیجناب رو متوقف کنید.اگه عالیجناب با این جنگ قدرتمندتر بشوند بر روی آینده ی شما و تسو اثر می گذاره.بعد وزیر دربار میگه افسر ها مخالف هستند ولی این کافی نیست.ما به کمک شما احتیاج داریم.ماگا هم میگه بسیار خب.من به این موضوع رسیدگی می کنم.نگران نباشید.من از این موقعیت استفاده می کنم و کاری می کنم که ولیعهد رو انتخاب کنه.

PardisFun.Com

جومونگ داره رد میشه که سوسانو رو میبینه و پیش اون میره و بهش میگه چی باعث شده به اینجا بیای؟سوسانو هم میگه از اونجایی که شما هیچ وقت به بیرون از قصر نمی آیید هیچ راهی نداشتم جز اینکه خودم به اینجا بیام و شما رو ببینم.جومونگ هم میگه متاسفم از وقتی عالیجناب تصمیم گرفتند وارد جنگ بشوند قصر خیلی شلوغ شده....بعد سوسانو میگه نگران نباشید من طرف شما هستم.وقتی جنگ شروع بشه من گروه تجاریم رو بر میدارم و تدارکات جنگی رو تهیه می کنم.جومونگ هم میگه نه من نمی تونم بذارم شما وارد جنگ بشید.سوسانو میگه این مثل جنگیدن در صف اول جنگ نیست.هیچ خطری وجود نداره.من نمیتونم تو رو به جنگ بفرستم و خودم دلشوره بخورم.من فقط به خاطر تو نمیام.بخاطر خودمم هست.من تا حالا باید از دلتنگی مرده باشم.جومونگ هم که جنبه ی حرفهای عاشقانه رو نداره .....
سران ساچول دو جمع شدند که ماگا میگه ملکه گفتند برای اینکه این جنگ متوقف بشه ساچول دو نباید هیچ نیروی کمکی بفرسته.همه هم این موضوع رو تایید می کنند.در همین موقع قاصد بویو به اونجا میاد و پیغام پادشاه رو میرسونه.اونها هم سر اون قاصد رو به همراه فردی می فرستند و اون فرد به پادشاه گوم وا میگه ساچول دو هیچ سربازی نمیفرسته

PardisFun.Com



برچسب ها : , , , , , , , , , , , , , , , ,

خلاصه قسمت بیست و هفتم سریال افسانه جومونگ (27)

خوب در قسمت قبلی تسو پیش پادشاه رفت و گفت من چه چیز دیگری باید انجام بدم؟من چه کار دیگری را برای اینکه رضایت شما رو بدست بیارم باید انجام بدم؟من تمام تلاشم رو کردم.من چه کار دیگری باید انجام بدم تا اعتماد شما رو بدست بیارم.لطفا به من بگید.کلی هم گریه زاری می کنه.


PardisFun.Com

ملکه،تسو،ماوریونگ و وزیر دربار جمع شدن که ملکه میگه این نمی تونه اتفاق بیفته.چطور ممکنه؟اون من و تسو رو زجر میده.چطور عالیجناب این کار رو با ما کردند؟بعد برادرش(وزیر دربار)میگه آروم باشید.ملکه هم میگه من چطور می تونم آروم باشم.به چی فکر می کنی؟عقب کشیدید فقط بخاطر این که اون درخوساتتون رو رد کرد.شما باید اصرار می کردید.وزیر هم سرش رو زیر میندازه.بعد ماوریونگ میگه همش تقصیر منه.دعا های من مستجاب نشد.ملکه هم میگه درست میگی. چه کسی تو رو کاهن اعظم کرد؟یادت باشه ممکنه یک راهبه ی دیگه جای تو رو بگیره.بعد تسو میگه مادر آروم باشید.اینها فقط برای اینه که من بی عرضه هستم.بعد ملکه میگه داری راجع به چی حرف می زنی؟تو بی عرضه نیستی؟تو کاری رو کردی که حتی عالیجناب توانایی انجام اونو نداشتند.موفقیت تو حتی بیشتر ار مال عالیجناب.بعد وزیر میگه چطور می تونید این رو بگید؟ملکه هم میگه من چیز اشتباهی نگفتم.من دیگه نمی تونم تحمل کنم.اگر عالیجناب مقام ولیعهدی رو به تسو ندهند من خودم ازشون میگیرم.

PardisFun.Com

جومونگ پیش مادرش رفته و میگه من فکر می کردم عالیجناب درخواست وزریان رو قبول می کنند.یوها هم میگه به این راحتی ها هم نیست.جومونگ میگه من مسابقه رو هدر دادم و تسو یک شمشیر فولادی ساخت.هیچ دلیلی وجود نداره که عالیجناب انتخاب ولیعهدی رو به تاخیر بیندازند.چه طور هنوز تصمیم نگرفتند؟مادرش هم میگه عالیجناب دارن از قدرتشون محافظت می کنند.جومونگ میگه منظورت چیه؟یوهوا هم میگه وقتی قدرت رو به دست گرفتی می فهمی.چیزی رو که می خوام بهت بگم اینه که شاهزاده تسو و ملکه خیلی ناراحت هستند.تو باید مراقب نقشه های اونها باشی....

PardisFun.Com

شب جومونگ داره راه میره که تسو رو می بینه.و حرف هایی که تسو به پادشاه زده رو به یاد میاره.بعد هم به یاد حرفهایی که در مورد انتقام گرفتن از تسو به پادشاه زده بود میفته.

PardisFun.Com

یونگ پو به دوچی میگه ضعف تسو حقیقتا جومونگه.من مطمئنم عالیجناب فقط بخاطر جومونگ انتخاب ولیعهدی رو به عقب انداختند.دوچی میگه حالا نوبت تو که حمله کنی.یونگ پو میگه حمله؟دوچی میگه بله تو باید کارهایی که موجب خشنودی عالیجناب میشه انجام بدی.یونگ پو میگه خیلی خوب بود اگر مسئله ی یون تابال اصلا اتفاق نمی افتاد.من نمی تونم درک کنم چه قدر عالیجناب و تسو به بون تابال اعتماد دارند.بعد دوچی میگه تا حالا در مورد دشمن برابر دشمن چیزی شنیدید؟شاهزاده جومونگ و شاهزاده تسو دشمنان شما هستند.حالا که شاهزاده جومونگ فرمانده ی محافظین شده قدرتی بدست آورده که با قدرت شاهزاده تسو برابر است.اگر کاری کنید که اون دوتا با هم بجنگند شما می تونید به جایگاهتون برگردید و سود زیادی بدست بیارید.یونگ پو هم خوشش میاد و به دوچی میگه بازرگان بودن برای تو وقت تلف کردنه.به نظر من باید تو رو به عنوان تدبیر گر جنگیم استخدام کنم.دوچی هم میگه حقیقتا من دوست دارم یک بازرگان باشم.این طوری هم بازرگانم و هم هر وقت شما به کمک نیاز داشتید بهتون کمک می کنم.یونگ پو هم میگه بسیار خوب.بعد هم میگه من باید برم.بعد از رفتن یونگ پو دوچی به هانگ دان میگه تمام کلمه هایی که من استفاده می کنم به سرم فشار میاره.هانگ دان هم میگه شما خیلی جالبید.من تا پایان عمرم با صداقت به شما خدمت می کنم.دوچی هم میگه چرا تو؟بعد هم میگه من مسئول چاپلوسی هستم.چه طور جرات می کنی چاپلوسی من رو بکنی؟

PardisFun.Com

جومونگ با دعوت یونگ پو پیش اون میره و بهش میگه موضوع چیه؟یونگ پو هم میگه من می خواستم بخاطر اینکه فرمانده ی محافظین شدی بهت تبریک بگم.بعد میگه من برات مش... میریزم.جومونگ هم میگه ولی من هنوز سر پستم هستم.یونگ پو هم به زور براش میریزه.بعد از اینکه اونو خوردند یونگ پو میگه می خواستم ببینمت چون می خوام همه چیز رو در رابطه با گذشته فراموش کنیم.من می دونم خیلی به تو بدی کردم ولی من و تو هردو در یک قایق بودیم.منظورم اینه که من هم زجر کشیدم چون تسو زور گو و خودخواه بود.خیلی وقت ها من هیچ راهی جز آزار دادن تو نداشتم چون تسو این طور می گفت.بعد هم قضیه ی بویونگ و هاموسو رو گردن تسو میندازه.هیچ دلیلی وجود نداره که ما با هم دشمن باشیم.این طور فکر نمی کنی؟بعد جومونگ میگه ما اینقدر بزرگ هستیم که مسئولیت کارهامون رو به قبول کنیم.حتی اگه از تسو دستور گرفته باشی لازمه مسیولیت کارهایی رو که کردی قبول کنی.بعد جومونگ میگه من می خوام گذشتمونو فراموش کنم ولی چیزی هست که نمی ذاره فراموش کنم.یونگ پو میپرسه اون چیه جومونگ هم میگه بعدا می فهمی.چون من الان سر پستم هستم بهتره برم.یونگ پو هم میگه باشه من ملاقات های بیشتری در آینده ترتیب میدم.یونگ پو بعد از رفتن جومونگ میگه چقدر سخته کاری کنم دشمناهام با هم بجنگند.

PardisFun.Com

PardisFun.Com

وزیر اعظم پیش پادشاه رفته و داره مغزش می خوره که انتخاب ولیعهدی رو بیشتر از این عقب نیندازید.این بهترین راهیه که مردم رو که از آشکار شدن نشانه های بد بختی ترسیدند آروم کرد.اون ادامه میده و میگه شاهزاده تسو رو به عنوان ولیعهد انتخاب کنید.بعد پادشاه میگه تو برای من کار می کنی یا برای تسو؟وزیر هم میگه من فقط شما را برای خوب تر شدن بویو نصیحت کردم.به وفا داری من شک نکنید.بعد پادشاه میگه چرا فکر می کنید من انتخاب ولیعهدی رو به تاخیر انداخته ام؟اگه من الان تسو رو به عنوان ولیعهد انتخاب کنم قدرت بویو به سمت ملکه و بستگانش کشیده میشه.تو خودت هم اینو خوب می دونی.اگه قدرت بویو بیش تر از این در دست ملکه و خانواده ی ماگا بمونه.پایان قدرت تو خواهد بود.خوب به این مسئله فکر کن.بعد وزیر میگه شما درست گفتید که من از قدرت در این سالها بیشتر از اونی که لیاقتش داشته باشم لذت بردم.من دیگه چیزی ندارم که از دست بدم یا ازش دفاع کنم.من فقط قصد دارم خانواده ی سلطنتی رو آروم کنم.بعد وزیر از اونجا بیرون میره و به حرف های پادشاه فکر می کنه.

PardisFun.Com

PardisFun.Com

جومونگ کمی با اویی ماری و هیوپ بو خوش بش می کنه و بعد به ماری میگه من ماموریتی برای تو دارم.شنیدم آهنگرهایی که از هیون تو اومدند رازی دارند که ازش استفاده می کنند.تحقیق کنید ببینید اون چیه.از زمانی که آهنگر ها به بویو اومدند از کارگاه آهنگری با محافظین تسو محافظت میشه شما باید خیلی مراقب باشید.بعد سونگ جو(محافظ شخصی پادشاه)میاد و میگه عالیجناب دنبال شما می گردند.وقتی جومونگ پیش پادشاه میره پادشاه میگه شما باید با من به خارج از قصر بیاید.جومونگ میگه من باید کالسکه ی سلطنتی رو آماده کنم؟پادشاه هم میگه نه فقط ملاقات کوچکی برای اینکه ببینم در ذهن مردم چی می گذره.من می خوام محطاط باشم.زود حاضر شو.موقع خارج شدن از قصر نارو اونها رو میبینه و به تسو گزارش میده.و میگه من تعقیبشون می کنم.که تسو میگه نرو.مسلمه اون به بیرون از قصر رفته تا ببینه در ذهن مردم چی می گذره.بعد نارو میگه ما نباید کاری کنیم تا بفهمه مردم طرف ما هستند.من همه چیز رو آماده می کنم.تسو هم یک جواب فلسفی میده که معنیش خیلی واضح نیست.من نمی تونم سرم رو زیاد خم کنم.
PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com



در صحنه ی بعد اویی ماری و هیوپ بو از راه پشت بام وارد کارگاه آهنگری میشن و به هر موادی رو که در کارگاه پیدا کردند برای جومونگ می برند.
PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

پادشاه که از یک محله ی خلوت عبور کرده دلیل خلوت بودن محله رو از جومونگ می پرسه.جومونگ هم میگه بخاطر ظاهر شدن نشانه های شیطانی مردم می ترسند بیرون بیاند.بعد سراغ یک جادوگر میرن که با طلسم ها شیطان رو دور می کنه.پادشاه هم میره و یک طلسم می خره.در همین وقت هانگ دان دوچی رو به اونجا میاره و دوچی هم با دیدن پادشاه و جومونگ فرار می کنه.بعد از گرفتن طلسم جومونگ به پادشاه میگه اون فقط بات فریب دادن مردم پول بدست میاره.پادشاه گوم وا میگه مردم آشفته هستند و این تقصیر منه.چه طور می تونم ناراحت نباشم.بعد جومونگ میگه شما به زودی قلب مردم رو بدست میارید ولی چیزی هست که شما فراموش کرده اید.آوارگان قدیمی چوسیون.وقتی از بویو رفتم هزاران آواره رو دیدم که زیر ستم چینی ها بودند.حتی اونهایی که فرار کردند حاضر نبودند به بویو بیایند.از اونجایی که شما زمانی با هاموسو ارتش دامول رو رهبری می کردید اونها انتظار دارند شما نجاتشون بدید....

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

ملکه نامه ای رو به ندیمه اش میده و میگه این باید محرمانه فرستاده بشه.در همین موقع تسو میاد و میپرسه نامه رو برای چه کسی فرستادید؟مادرش هم میگه برای عمویم ماگا.تسو میپرسه مربوط به انتخاب ولیعهد؟ملکه هم میگه بله.تسو میگه دفعه ی قبل عالیجناب درخواست اونها رو رد کردند.ملکه هم میگه کی در مورد درخواست حرف زد.من می خوام ایشون رو تحت فشار بذارم.من به ماگا گفتم از دستورات عالیجناب اطاعت نکنند.اونها حتی سربازان بیشتری از قصر بویو دارند.بدون حمایت و اتحاد اونها عالیجناب بدون قدرت هستند....
PardisFun.Com

PardisFun.Com

پادشاه گوم وا به یاد حرفهایی که جومونگ بهش زده می افته.

PardisFun.Com

اویی ماری و هیوپ بو جعبه ای پر از موادی که در کارگاه آهنگری پیدا کردند برای جومونگ می برند.

PardisFun.Com

PardisFun.Com

یومی یول کنار آبشار تمرکز کرده که چشمهاشو باز می کنه.و به اطرافیانش میگه الان وقتشه به گیرو بریم.
PardisFun.Com

موپال مو داره شمشیر میسازه که سوسانو آهنگری رو که از چین آمده رو پیشش میبره.اون آهنگر میگه شما باید ماده ای رو در هنگام ذوب کردن آهن به اون اظافه کنید.در همین موقع سایونگ میاد و میگه نامه ای رسیده.بعد از اینکه سوسانو نامه رو می خونه به سایونگ میگه میدونی معامله ای که تسو با یانگ جونگ کرد چه بود؟اون قبول کرده با دختر یانگ جونگ ازدواج کنه تا راز ساختن شمشیر آهنی رو بدست بیاره.بعد سایونگ میگه اون قرار ولیعهد بویو بشه پس چرا نخواد تعداد زیادی زن داشته باشه؟سوسانو میگه داری از من می خوای زن دومش بشم.من نمی دونم تسو وقتی بفهمه من ماجرا رو میدونم چی میگه.بهتره من به بویو برم.به اوتائه (اوته ) بگید حاضر بشه.

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

خدمتکار یانگ جونگ بهش میگه ما با در عوض طلا و اسب هزار شمشیر فولادی برای جول بون فرستادیم.یانگ جونگ هم میگه طلاها رو به چانگ ان و اسب ها رو به ارتش آهنی بفرستید.بعد دستور میده چند سرباز که به زبان بویو مسلط اند انتخاب کنند و به کارگاه آهنگری بویو بفرستید.بعد سول لان به همراه جعبه ای از جواهرات پیش پدرش میاد و میگه شاهزاده تسو این ها رو به همراه یک نامه فرستاده.بعد یانگ جونگ ازش میپرسه تو شاهزاده تسو رو دوست داری؟سول لان هم میگه بله.مردان جاه طلب اصولا به زنها بی اعتنا هستند ولی من خوشحالم که ایشون به من فکر می کنند.بعد یانگ جونگ میگه ازت متشکرم که قبول کردی با تسو ازدواج کنی.بعد سول لان میگه من درخواست شما رو به خاطر خودم قبول کردم.در کشور چین یک مرد با استعداد مثل شما فقط قادر یک حکمران بشه ولی وقتی من ملکه ی بویو بشم شما رو هم به بویو می آورم.

PardisFun.Com

PardisFun.Com

جاسوس سونگ یانگ براش خبر میاره که اونها با کمک رییس آهنگری بویو اسلحه می سازند..بعد سونگ یانگ میگه سوسانو داره چکار می کنه؟اونم میگه داره به بویو بر میگرده.سونگ یانگ هم میگه وقتی به طرف بویو حرکت کرد کارش رو تموم کنید.یه گله آدم آماده ی حمله میشن و به اونها حمله می کنند که سوسانو و اوتائه همشون رو به جز چند تا می کشند.بعد سایونگ میگه بهتر از اینجا بریم.همین موقع یک نفر از زخمی ها دوتا چاقو به طرف سوسانو پرت می کنه که اوتائه به شمشیرش یکی از اونها رو منحرف می کنه ولی اون یکی به خودش می خوره.وقتی به گیره بر میگردند پزشک معالجش میگه من تمام تلاشم رو کردم ولی سم در تمام بدن پخش شده.باید صبر کنیم ببینیم چی میشه.بعد سوسانو میره بیرون مدتی فکر میکنه....بعد سایونگ میاد و میگه درست پیشبینی کردید.کار سونگ یانگه.بعد دستور میده سرباز ها رو آماده کنند.بعد سونگ یانگ رو پیش سوسانو میارند و سوسانو بهش میگه من بعدا در مورد تو تصمیم می گیرم.بعد از معلوم شدن حال مشاور اوتائه.اگه اون بمیره تو هم می میری.اگه اون نجات پیدا کنه تو هم شانسی برای زندگی خواهی داشت.بهتره برای بهبود یافتن اون دعا کنی.بعد سوسانو پیش اوتائه میره و گریه زاری می کنه تا اینکه سایونگ میاد و میگه اویی ماری و هیوپ بو از بویو اومدند.

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

بعد ماری جعبه ای رو که پر از مواد موجود در آهنگری بود رو به سوسانو میده و میگه شاهزاده جومونگ گفتند اینها رو به موپال مو بدیم.بعد از اینکه موپال مو مواد رو میبینه میگه من همه ی اینها رو امتحان کردم.ولی به هر حال متشکرم.بعد از رفتن اونها موسانگ هم میره تا اونها رو دور بریزه که موپال مو میگه صبر کن.و خاک زرد رو بر میداره و میگه من اینو امتحان نکردم.بعد گیه پیل سریع پیش سوسانو میره و بهش میگه بانو یومی یول به اینجا اومدند.بعد یومی یول پیش اوتائه میره و بعد از کلی زور زدن اونو درمان می کنه.بعد از اینکه سوسانو میفهمه حال اوتائه خوب شده به سایونگ میگه سونگ یانگ رو پیش من بیارید.بعد سوسانو به سونگ یانگ میگه به نظر می رسه خدایان دعاهای تو رو مستجاب کردند.بعد سونگ یانگ میگه من هرگز امروز رو فراموش نمی کنم.سوسانو هم میگه فراموش نکن.اگه تو فراموش کنی امروز چه اتفاقی افتاد دوباره توسط من مورد توهین قرار می گیری.
PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Comhttp://peyman.parsiblog.com/

PardisFun.Com

PardisFun.Com

در صحنه ی بعد پادشاه در حضور تمام وزیران و افسران اعلام میکنه که از این به بعد من تمام آواره های چوسیون رو قبول می کنم.بعد تسو میگه آواره های یک موضوع حساس هستند که روی روابطمون با چین تاثیر می گذاره.ممکن دوباره وارد جنگ سختی بشیم.بعد وزیر دربار میگه حق با تسو.هیچ کدوم از کشور ها یا قبایل دیگه حاضر نشدند که آواره ها رو قبول کنند.ما نباید اولین نفر باشیم.بعد پادشاه میگه چون کسی اونها رو راه نداده من می خوام اونها رو راه بدم.بعد به هیوک چی دستور میده این دستور رو به تمام نواحی بویو بفرست.وقتی ندیمه ی ملکه خبر رو براش میاره اون میگه همه چیز طبق گفته ی یومی یول پیش میره.کارهای عالیجناب بویو رو نابود می کنه.بعد ملکه پیش ماوریونگ و بقیه کاهن ها میره و بعد اینکه کمی حرف زدند به ماوریونگ میگه من می خوام قصر پیشگویی مسئولیت متوقف کردن عالیجناب رو به عهده بگیره.ماوریونگ میگه ولی با کدوم قدرت؟ملکه هم میگه حتی اگه عالیجناب قصر پیشگویی رو نادیده بگیرند لازمه شما بهشون بگید قصر پیشگویی در این باره چی فکر می کنه.در صحنه ی بعدی پادشاه به ماوریونگ میگه چی گفتی؟خدایان از من می خواهند آوارگانی رو که به بویو می آیند رو بیرون کنم.بعد ماوریونگ میگه عالیجناب اگر شما آواره ها رو قبول کنید پادشاه حرفش رو قطع می کنه و میگه تو میدونی چرا یومی یول قصر پیشگویی رو ترک کرد؟برای اینکه بر خلاف میل من رفتار کرد.درست کاری رو که الان تو داری می کنی.تو می خوای مثل اون کارت تموم بشه.من رو تنها بذار.بعد جومونگ میاد و میگه ما از طرف ساچول دو یک پیغام داریم.پادشاه هم به خوندن اون پیغام عصبانی میشه.در صحنه ی بعد جومونگ به پادشاه گوم وا میگه من فکر نمی کردم مخالفت ها اینقدر شدید باشه.من شما رو ناراحت کردم.بعد پادشاه میگه آواره ها تنها دلیلی نبود که اونها بخاطرش مخالفت کردند الان همه دارن به من حمله می کنند اگه من الان عقب نشینی کنم شاید مجبور باشم سلطنت رو هم به اونها تحویل بدم.من هرگز این رو تحمل نمی کنم.بعد جومونگ به اقامتگاهش میره و شروع به فکر کردن میکنه تا اینکه اویی ماری و هیوپ بو از راه می رسن.ماری به جومونگ میگه من اون رو به موپال مو دادیم ولی فکر نکنم به دردش بخوره.اون گفت قبلا اینها رو امتحان کرده.بعد جومونگ میپرسه حال سوسانو چه طوره؟ماری هم میگه ما با ایشان به بویو اومدیم.در صحنه ی بعد سوسانو پیش یون تابال میره و کمی با هم حرف می زنند تا اینکه جومونگ میاد و سوسانو رو میبینه بعد از یون تابال می خواد تا اگه اطلاعاتی در باره ی دو شهر جین اون و ئیم دون داره به اون بده.یون تابال هم میگه به من بگید اطلاعات رو برای چی لازم دارید بعد من اطلاعاتی رو که شما لازم دارید رو برای شما جمع می کنم.جومونگ هم میگه شما همه چیز رو به من بدید من چیز هایی رو که لازم دارم اتنخاب می کنم.بعد از اینکه سوسانو اطلاعات رو به جومونگ داد از میپرسه این اطلاعات رو برای چی می خوای؟جومونگ هم میگه اونها ضعیف تر از اونی هستند که باید باشند و بیشتر وقت ها حکمران ندارند.من فکر می کنم الان زمان مناسبی برای حمله به اونهاست.چین الان در حال جنگ با قبیله ی جنوب غربی ئی و نمی تونه نیروی کمکی بفرسته.در صحنه ی بعد موپال مو موفق میشه شمشیری بسازه که نشکنه و به همین خاطر به سرعت به سمت بویو حرکت می کنه.جومونگ هم که داره اطلاعات رو بررسی می کنه که ماری میاد و میگه موپال مو به اینجا اومده.بعد موپال مو به جومونگ میگه موفق شدم من شمشیری ساختم که نمیشکنه.بعد جومونگ شمشیر رو میگیره و به اویی میگه شمشیر تو شمشیری نیست که تسو ساخته؟اویی هم میگه بله.بعد جومونگ بهش میگه بیا جلو.بعد از کمی مبارزه شمشیر اویی می شکنه.در صحنه ی بعد جومونگ پیش پادشاه میره و میگه من اطلاعاتی درباره ی جین اون و ئیم دون بدست آوردم.بعد از اینکه پادشاه اونها رو می خونه میگه دلیل اینکه اینها رو به من میدی چیه؟جومونگ هم میگه من می خوام به جین اون و ئیم دون حمله کنم و آواره ها رو نجات بدم

PardisFun.Comhttp://peyman.parsiblog.com/

PardisFun.Com



برچسب ها : , , , , , , , , , , , , , , , ,

قسمت بیست و ششم جومونگ

http://peyman.parsiblog.com/

برای امتحان شمشیر حتماً لازم میشه یه مبارزه ترتیب داده بشه (راه دیگه ای نبود), تسو و نارو هم مبارزه میکنن و تسو که شمشمیر جدیدو داره شمشمیر نارو میکشنه و اعتبار از دست رفته رو برمیگردونه

و گوموا هم که آرزوش بالاخره براورده شد .فقط یونگ پوه اون وسط دمر میشه

تسو به گوموا میگه تازه این شمشیر در برابر شمشیر هانیها مقاومتش کمتره گوموا میگه همین هم نعمتیه پیر شی بابا که اینهمه خوشحالم کردی ، دستور میده به آهنگرها ابریشم بدن و حسابی بهشون برسن .یونگ پو هم وان وسط در حال ترکیدنه

چون گو هم خبرو به ملکه میرسونه و همین موقع تسو میاد داخل. ملکه که انگار دنیا رو بهش دادن دست تسو رو با احساس خاصی میگیره و میگه سرافزارم کردی .تو کاریو کردی که بابات عرضشو نداشت

موسونگ هم خبر مسرت انگیزو به یوهوا میده و میگه الان خیلی تسو رو تحویل میگیرند .مودوک هم تایید میکنه که یوهوا دوتاشونو رو میندازه بیرون و حسابی حرص میخوره

توی کارگاه هم آهنگرهای جدید حسابی جولان میدن و موپالمو تصمیم میگیره غرور شکنی کنه و روش ساخت رو ازشون بپرسه که آهنگره میگه اگه قرار بود همه این روشو بدونن که الان ما این نبودیم برو خودت کشفش کن تا ارزشش بیشتر باشه موپالمو هم حسابی هویج میشه اون وسط

در همین راستا ضیافتی به مسئولیت موسونگ ترتیب داده میشه که موپالمو زانوی غم بغل کرده و شرکت نمیکنه و به موسونگ میگه برو تو هم فروختیمون و بلند میکنه بره و پیش خودش میگه من دیگه چه رییس ام که میبینه شاه به پاس خدمت این چند سالش براش مشروب فرستاده و اونهم از شرمندگی میزنه توی گریه و از این حرفها

مأوریونگ هم موفقیت بدست اومده رو تبریک میکه و میگه تا زمینه جوره و تنور داغه نونو بچسبونید و شر این ولیعهدی رو بکنید ملکه هم میگه صد در صد و به دادش میگه برو یه جلسه بزار مخ وزیرها رو به کار بگیر دیگه گوموا نمیتونه در بره

طبق معمول چنین موقعیتها یونگ پو هم میره مقرر فرماندهیش توی خونه دوچی و میگه من از همون اول میدونستم که به سرانجامی نمیرسم خدا شکر که دیگه امروز کار یه سره شد و خیالم راحت .دوچی (موهاش دوباره در اومده) هم بهش میگه اینقدر آیه یأس نخون دادشت نقطه ضعف داره یونگ پو میگه اون روئین تنه مگه ضعفی هم داره که دوچی میگه جومونگ نقطه ضعفشه باید از طرق جومونگ بهش ضربه بزنی که دوباره شادی به جمع برمیگرده

یون تابال و اهل و عیال با دست پر و خوشحال بر میگردن که همون دم در خواهرش اوقاتشونو تلخ میکنه و میگه بابا کجایید شما که بدبخت شدیم رفت اومدن هر چی اسناد داشتیم رو مصادره کردن

یکی از سوتیهای این سریال اینجاست که وقتی یون تابال میاد داخل چی ریونگ اون کوشه تصویر منتظر ایستاده تا کارگردان بهش بگه برو جلو که فیلمبردار هم قشنگ چی ریونگ وارد کادر کرده و کسی نفهمیده

در این راستا سریع جلسه اضطراری برگذار میشه و  سایونگ از وخامت اوضاع میگه یون تابال هم میگه  دیگه فقط یونگ پو مونده بود ... الان نمیزارند از یه متری قصر رد شیم چظور برم پیش گوموا توجیهش کنم که سوسونو میگه شمات صبر کنید من درستش میکنم

 

و بلند میکنه میره پیش تسو و میگه هیون تو بودی خبر داشتی دادشت چه کار کرده؟ اومده تمام اسنادمون رو مصادره کردن میخواد جاسوس پیدا کنه اینه جواب این همه کارهای ما برای کشورتون. تسو میگه یونگ پو و اینکارها .من خودم بررسی میکنم

 

طبق معمول گذشته و عرف چنین موقعیتهایی تسو میره سر یونگ پو داد میزنه و میگه آخه تو رو چه به این کارها یونگ پو هم میگه بابا اینها خبرها رو سانسور کردن و به ما ندادن تازه بدجور آمارمون رو جمع کردن تسو هم بدتر سرش داد میزنه و میگه اونها دارن با ما کار میکند باید از کارهامون اطلاع داشته باشن مگه همین طوری با کسی کار میکنند .خدا مرگ به اون عقلت بده که همیشه جلوی جمع رو سیاهمون میکنی(سوسونو) و خاک بر سر  من که باید با تو رقابت کنم .بیا بر این گندو درست کن

تسو که حاضره هر نوع سواری به سوسونو بده به این هم اکتفا نمیکنه و به دایش وزیر بالگوئه میگه این بنده خداها قصد و غرضی نداشتن و همین طوری یه کاری کردن اونها برامون مفیدن و از این حرفها خودت قضیه رو یه جور ماستو بکش توش

جومونگ میاد قصر و اول از همه پیش مامانشو میره و از دستاوردهای سفرش و برنامه ها و استراتژیهاش در مورد نجات پناهندهها میگه که میخوام پناهنده رو نجات بدم اونها دیگه امیدشون به منه که آرزوش پدرو به سرانجام برسونم

ماری و بقیه میرند خونه یون تابال و سوسونو هم بدون سلامی و علیکی حال و احوال جومونگو میپرسه

سایونگ به سوسونو میگه خبر داشتی تسو ورداشته از هیون تو آهنگر اورده و شمشیر فولادی ساخته که سوسونو میگه دیدی من کی گفتم این برای یه چیز دیگه اومده بود هیون تو  . اومده بود با یانگ جو معامله کنه .خدا میدونه در عوض اینکار چه قولی بهش داده باید به افرادمون بگیم سریع اونجا تحقیق کنند

ملکه هم به تسو میگه با داییت حرف زد تا رو مخ وزیرها کار کنه تو هم اینقدر دست دست نکن برو با بابات حرف بزن که از همه زوایا بهش فشار اورده باشیم

جومونگ میره پیش گوموا اونهم از دوران خوب و تاریخیی که با هئ موسو داشته براش میگه که اون چطور میسر زندگیشو عوض کرده و از آزاد کردن پناهندها چقدر کیف میکرده و بهش میگه که من و هئ موسو مثل برادر بودیم و تو هم من بزرگت کردم و مثل پسرمی جومونگ هم سفر دلشو باز میکنه و میگه من محبتهای شما به خودم و مادرمو فراموش نمیکنم ولی بدبختیها و ظلمهایی که به بابام شد هم فراموش نمیکنم و هرگز تسو رو نمیبخشم

تسو هم میاید در رابطه با موضوع ولیعهدی با گوموا حرف بزنه که میفهمه جومونگ برگشته به قصر و وقتی جومونگ میاید بیرون تسو بهش میگه بجای اینکه اینهمه سفر تفریحی بری اینطرف و اونطرف یکم به فکر کمک به من و بابا باش تا به بویو کمک کنیم اگه بچه خوبی باشی وقتی ولیعهد شدم هر کار خواستی میزارم بکنی جومونگ هم میگه فعلاً که برگشتم قصر و اینقدر بزرگ شدیم که دیگه خیر و صلاح خودمون رو بدونیم و میره .تسو که از حاضر جوابی جومونگ تعجب کرده میخواد بره دیدن باباش ولی گوموا از حرفهای جومونگ ناراحت شده اجاز ورود بهش نمیده که تسو بدتر جا میخوره که جومونگ چی به باباش گفته

یوهوا هم اهداف و ماموریت جومونگ براش تشریح میکنه و میگه باید برای انجام برنامه ها نفرات و نیرو داشته باشی بابات ارتش دامولو داشت ولی تو الان هیچی نداری باید نیرو جمع کنی برای خودت . گوموا هنوز به فکر توه و تسو رو ولیعهد نکرده میتونی اعتمادشو جلب کنی

جومونگ میره پیش یون تابال و بهش میگه که باید بره قصر و ازش تشکر میکنه یون تابال هم میگه ما هم باید تشکر کنیم ولی اونجا هم ، هر کمکی خواستی هستمت. سوسونو هم بهش میگه الان تسو حسابی توی قصر جولان میده و حرفش خیلی خریدار داره حواست باشه

جومونگ میره پیش همقطاریها و میگه همین روزهاست که بیارمتون قصر برام کارکنید که دوباره ماری و هیوبو یاد رویاشون میوفتن و نخست وزیر و ژنرال میکنند فقط اویی که نگران کار توی قصره

جومونگ میره پیش گوموا و در حضور همه از اینکه چند روز غیبت داشته معذرت خواهی میکنه و گوموا هم بعد از مختصر حرف زدن مقام فرماندهی گارد ساطنتی رو بهش میده .تازه بعد از این مدت جومونگ اولین فرمانده محافظان میشه و تا حالا کسی توی قصر این مقامو نداشته (به خاطر جومونگ این مقامو بهره برداری کردن)

بعد از جلسه گوموا به جومونگ میگه فکر نکن که تو را برای اینکه مراقبم باشی انتخاب کردم این مقامو بهت دادم تا بیشتر پیشم باشی و خبرهای بیرون و داخل قصرو برام بیاری . وقتی از پیشم میری دلم برات تنگ میشه .درسته تسو پسرمه ولی من به خاطر اینکه نتونستم درست از هئ موسو محافظت کنم اونو تنبیه نکردم چون مقصر اصلی خودمم  اگه میخوای از من انتقام بگیر ولی دادشهاتو ببخش دلم نمیخوام مثل سگ و گریه به جون هم بیوفتین و آبرمو ببرین

وزیر بو هم به تسو میگه دیدی بابات چطور زد توی برجکمون اینقدر به جومونگ اعتماد داره که اینطور میخواد همه ماها رو بپاهه دیگه مثل سابق نمیتونیم برنامه هامون رو جلو ببریم و دست پامون بسته میشه

ملکه هم وقتی حکمو میفهمه سر دادش داد میزنه و میگه تو فقط اینجا بلدی زبون بریزی نتونستی کار کنی خدا میدونه چرا این مقامو به جومونگ داده وزیر بالگوئه هم میگه حالا یه پستی این وسط گیرش اومده وقتی تسو بشه ولیعهد در برابرش عددی نیست

جومونگ با لباس و مقام جدیدی توی قصر ظاهر میشه و میره پیش مامانش و یوهوا بهش میگه حواست باشه که چرا شاه این پست رو از بین همه پستها گلچین کرد برات . سعی کن توی قصر باقی مونده کسانی که تسو نخریدشون رو بیاری طرف خودت

سر راه یونگ پو جومونگ میبینه و از در دوستی و برادری میره جلو و بعد از تبریک گفتن میگه حالا آدم شدی آفرین هر وفت کمک خواستی بگو تا کمکت کنم کارت سخته .گذشته هم رو ول کن بره الان بیا بریم یه چیزی بزیم توی رگ جومونگ هم که میدونه آفتاب از کدوم طرف زده بالا فقط تشکر میکنه و میره

سونگ جو محافظ گوموا به جومونگ میگه چون دوستاتو اوردی توی گارد همه فکر میکنند که پارتی بازی کردی و حرف و حدیث دارن درست میکند

جومونگ هم میره سر اولین جلسه تمرین و همه رو به خط میکنه و میگه  ادا کنندگان اگه راست میگند و عرضه دارن مرد باشن این رفیقمون اویی رو شکست بدن تا بهشون بگم یکی هم میاد جلو برای مبارزه که اویی روفتشو میاره و حساب کار دست بقیه میاد جومونگ هم میگه اینطوری بدرد من نمیخوره هر کی میخواد اینجا باشه باید مهارت رزمیشو ببره بالا خودم آموزشتون میدم بعداً ازتون میخوام

 

جومونگ خودش تمرینات رو زیر نظر میگیره و تحولی شگرف در تمرین ایجاد میکنه و حسابی بهشون سخت میگیره

 

تسو هم هر از چند گاهی میاد جومونگ و کارهاشو زیر نظر میگیره

جومونگ نقشه قصر رو نشون رفقهاش میده و میگه خوب همه جای قصر رو یاد بگیرید بدردتون میخوره و حواستون باشه الان همه نگاها به ماست ، سوتی یا چیزی ندین برنامه هامون لو بره برامون دردسر درست شه .ماری هم میگه نارو چند روز رفته توی نخمون بایدحالشو بگیریم

 

جومونگ سری به کارگاه میزنه و میبینه موپالمو نیست و از آهنگر هیون تویی میپرسه چه کارش کردین که همین موقع موسونگ میاد اونجا و میگه بابا کجایی که موپالمو از دستمون رفت هر روز داره شرب خمر میکنه

جومونگ هم میره خونه موپالمو که اونهم میزنه زیر گریه و میگه دیگه جای من اینجا نیست و باید کاسه کوزه مو جمع کنم برم از اینجا برم جومونگ میگه کجا میخوای بری من بهت نیاز دارم بیا چند روز برو به خاطر گیرو اونجا کارتو ادامه بده که موپالمو راضی میشه

جومونگ از موسونگ میخواد که با موپالمو بره تا هم مراقبش باشه هم بیکار نباشه موسونگ میاد دوباره اعتراض کنه که جومونگ با حرف راهش میاره

موپالمو بلند میکنه میره خونه یون تابال که عمه سوسونو تا میفهمه میگه ترتیبی بدن که توی راه برای موپالمو اتفاقی نیوفته و اونجا خوب بهش برسن .موپالمو به یون تابال میگه من میام گیرو امان حواست باشه به خاطر جومونگ میایم نه چیز دیگه

خلاصه با سوسونو سمت گیرو راه میوفتن

 

و میرسند به گیرو و سوسونو به نایب رییس اونجا یانگ تاک میگه این بابا رییس آهنگری بویه ، اوردمش اینجا کار کنه .در ضمن سران پارلمان رو خبر کنید میخوام بیانیه صادر کنم

 

موپالمو رو میبرند کارگاه و کارگرهای اونجا هم شادگرهای خود موپالموند و موپالمو غریبه نیست .سوسونو یه شمشیر ساخت چین (هان) رو به موپالمو میده و میگه هر چی خواستی برات فراهم میکنم فقط تلاش کن یه شمشیر این طوری بسازی که به جومونگ کمک کنه چند روز دیگه هم یه آهنگر از هیون تو میارم تا کمکت کنه

 

جولبون کشورییه که از اتحاد پنج تا قبیله تشکیل شده و شورایی اداره میشه که یون تابال هم رییس شوراست پارلمان تشکیل میشه و داد رییسها در میاد که یون تابال اینجا کار و زندگی نداره انگار پناهنده شد اونجا یانگ تاک میگه حرف دهنتون رو بفهمید که این بین سونگ یانگ (فسیل زشت) رییس قبیله بیریو میگه فیتیله رو بیار پایین ببینیم بابا دو روز اینجا بهت گفتن رییس الکی باورت شد رییسی الان هم که دخترشو فرستاده برامون که چی بگه و حسابی اعتراض میکنه.سوسونو هم سر رشته کلام دستش میگیره و میگه دو روز بابام رفته ورداشتین اینطور حرف وحدیث در میارین من با اختیار تام از طرف پدرم اومدم در ضمن مگه اونجا داره خوشگذرونی میکنه اینهمه برای کشور زحمت میکشه شما اینجا حالشو میبرین الان هم فکر کردین چرا دیگه کسی به جولبون چپ چپ نگاه نیمکنه مال اینه که بابام این هم زحمت کشیده تا با رابطه جولبون با بویو رو برقرار کنه .تازه یه کارگاه نقلی هم توی گیرو زدیم و قرار به دستاوردهایی برسیم اگه کسی بخواد دردسری درست کنه من میدونم و اون

سونگ یونگ رییس بیریو

یوهوا هم سوریونگ رو صدا میزنه و میگه این پیش بینی که برای جومونگ شده رو به کسی نگید جومونگ بویو رو ترک میکنه ولی فعلاً اینجا کار داره بعدش میره از اینجا .سوریونگ هم میگه من صداشو در نمی یارم ولی این خواست خدیانه که از اینجا بره از ما گفتن بود

 

جومونگ که حسابی سمت جدید براش مناسبه رفته توی حس و تا این موقع شب داره افراد رو تمرین میده یوهوا هم از دور صحنه رو میبینه و کیف میکنه

 

همین موقع گوموا هم میاد اونجا و میگه حال میکنی چه مقامی به جومونگ دادم چطور با روحیاتش سازگاره وقتی میبینمش یاد هئ موسو خدا بیامرز میوفتم

و به درخواست یوهوا میرند تو اتاق و یوهوا بهش میگه یومی یول رو انداختی بیرون تا جلوی نفوذ معبد رو بگیری ولی با این کار نفوذ ملکه و دارو دسته اش بین مردم بیشتر شده (ببینید اونها چقدر بدبختن که یوهوا هم موضوع رو فهمیده ) اگه تسو رو ولیعهد کنی دیگه اینها گازشو میگیرند و کسی هم جلودارشون نمیشه اونوقت تویی که تنهاتر از همیشه میشی

 

در این رابطه هیئت وزیران جلسه تشکیل میدن و وزیر بالگوئه میگه دیگه نباید وقت تلف کنیم بریم به شاه بگیم که تسو رو ولیعهد کنه و  کارو یه سره کنیم اما وزیر امور خارجه و مالیات که یونگ پو سیبلشونو چرب کرده تغییر موضع میدن و از یونگ پو دفاع میکنند و میگند آینده اون بدبخت تباه میشه تازه حوصله داری دوباره میخوای جلوی جمع سبک شیم وزیر بو میگه درست میگید ولی الان وضعیت بحرانی و باید زود ولیعهد رو انتخاب کنیم ژنرال هوک چی میگه من هم با تسو موافقم ولی باید به شاه وقت بدیم وزیر بالگوئه کفری میشه و میگه شما اینجا تو سر هم بزنید من خودم میرم به شاه موضوع رو میگم

و در جلسه با گوموا این موضع رو مطرح میکنه که گوموا میگه همه تون موافقید که میگند بله گوموا میگه ولی من موافق نیستم و باید بیشتر فکر کنم  و یونگ پو نیشش باز میشه و نفس راحتی میکشه

بیرون از جلسه تسو با چشم گریان میاد پیش گوموا و میگه من چه هیزم تری به کسی فروختم که اینطور میکنید با من ، دیگه باید چه خاکی توی سرم کنم که بهم اعتماد کنید .این وسط هم جومونگ با حالتی غضب ناکه که ارث باباشو میخواد به تسو نگاه میکنه

 

 http://peyman.parsiblog.com/



برچسب ها : , , , , , , , , , , , , , , , ,