حرفهای گونگ بوک باعث میشود که یوم مون از ناراحتی شراب زیادی بخورد و همین باعث میشود که از حالت عادی خارج شود.او شراب بیشتری در خواست میکند و از بانوی خدمتکار آنجا میخواهد که برای اولین بار سوهانگ را برای او بیاورد ولی جواب میشنود که سوهانگ با مهمان دیگری مشغول است.یوم مون از جا بلند میشود و وارد اتاق آنها میشود وسعی میکند که او را با خودش ببرد ولی چون در وضعیت عادی نیست کتک مفصلی میخورد.سون جانگ پدرش و جانگ هوا که در حال عبور از بازار هستند او را پیدا میکنند و به منزلش میبرند و جانگ هوا از او مراقبت میکند
![پرستاری جانگ هوا از یوم مون](http://aycu04.webshots.com/image/32363/2005993214048979776_rs.jpg)
در کشتی گونگ بوک و میون در حال بارگیری انبار کشتی هستند که گونگ بوک متوجه خطری که کشتی را تهدید میکند میشود.او قضیه را به کاپیتان اطلاع میدهد ولی او توجه ای نمیکند.در این لحظه ارباب سول سر میرسد وگونگ بوک خطر غرق شدن کشتی را به او توضیح میدهد.بدستور ارباب سول سازنده کشتی آنرا بررسی میکند وصحت حرفهای گونگ بوک تایید میشود.آن کاپیتان از مقامش برکنار میشود و ارباب سول دستور میدهد که کشتی تعمیر شود از این طرف مشکل بزرگی برای کشتی حامل گندم مالیاتی پیش می آید و این کشتی به گل مینشیند.این باعث میشود ارباب سول بعنوان مسئول رساندن این گندمها به چانگان دستگیر شود.بعد از بازگشت او میگوید که اگر آنها نتوانند در زمان مشخص گندمها را به چانگان برسانند اجازه عبور قانونی آنها از کانال بزرگ گرفته خواهد شد
![مشکل بزرگ ارباب سول پیانگ](http://aycu30.webshots.com/image/29869/2005951103214763110_rs.jpg)
اهمیت موضوع کانال بزرگ در امر حمل ونقل واینکه تنها گروه سول پیانگ این اجازه را دارد سبب میشود که بانو جمی به ارباب لی بگوید که به او کمک میکند تا او بتواند با استفاده از وضعیت بحرانی ارباب سول اجازه عبور از کانال بزرگ را از ارباب سول بگیرد.اما بشنوید از ارباب سول که برای رساندن گندمهای مالیاتی به چانگان گونگ بوک را در نظر میگیرد واینکار را بخاطر هنر گونگ بوک در رزم و اطلاعات زیاد او از کشتی اعلام میکند
![هنر رزمی و کشتی گونگ بوک](http://aycu23.webshots.com/image/30702/2005948591318863124_rs.jpg)
ارباب سول در ملاقات با شخص مسئول فرستادن گندمها متوجه میشود که حمل گندمها همگی بر عهده گروه آنها نمیباشد .در این لحظه بانو جمی وارد میشود و یوم مون نامه ای به ارباب سول میدهد که به او میگوید باید مقداری از گندمها را آنها به مقصد برسانند.مسابقه ای بوجود می آِید و این دو گروه هر کدام نصف گندمها را باید به چانگان برسانند وگروهی که زودتر اینکار را انجام دهد اجازه عبور قانونی در کانال بزرگ را بدست خواهد آورد
![مسابقه بین گروه ارباب سول و بانو جمی](http://aycu24.webshots.com/image/29863/2005982550856701586_rs.jpg)
یوم مون جانگ دال را به عنوان مسئول تعمیر ونگهداری کشتی اشان قرار میدهد.از این طرف گونگ بوک طرح کشتی که باید آنها تعمیر کنند را به چاریونگ توضیح میدهد.ارباب جو به ملاقات ارباب لی میرود ومیگوید که او راهی برای ضربه زدن به گروه تجاری سول پیانگ وبرنده شدن در مسابقه دارد واگر آنها پنج هزار سکه نقره به ا وبدهند به آنها میگوید اما رییس موچانگ این حرفها را میشنود وبه گونگ بوک میگوید.
![رییس موچانگ به گونگ بوک اطلاع میدهد](http://aycu32.webshots.com/image/31911/2005994576313381362_rs.jpg)
بخاطر حضور یک سری سربازان در قسمتی از کانال امکان عبور از آن وجود ندارد و باید برای اینکار یک کشتی که بتواند همواره در حال دریانوردی باشد باید وجود داشته باشد یوم مون راهی جدید از طرف خشکی به طرف چانگان پیدا میکند ولی گونگ بوک فکری بذهنش میرسد او به ارباب سول میگوید که میتواند از راه رودخانه زرد به چانگان برسد
![راه حل گونگ بوک](http://aycu17.webshots.com/image/30496/2005947750443304723_rs.jpg)
گروه تجاری یوم مون از راه خشکی حرکت میکند اما گونگ بوک به چاریونگ میگوید که اگر همه چیز طبق برنامه پیش برود آنها پنج روز زودتر از یوم مون به مقصد میرسند.در ساحل بانو جمی با ارباب سول پیانگ روبرو میشود و وقتی گونگ بوک بادبان عجیب کشتی را به آنها نشان میدهد تعجب میکند.گونگ بوک توضیح میدهد که این بادبان را در زمان کودکی از یک کشتی عربی یاد گرفت چرا که این کشتی میتوانست در مقابل بادهایی که از روبرو میوزند هم دریانوردی کند.گونگ بوک از ارباب سول دستور حرکت میخواهد و او نیز دستور میدهد بادبانها را بکشید
![بادبانها را بکشید!](http://aycu15.webshots.com/image/31814/2005974337647821210_rs.jpg)
سفر دریایی آنها آغاز میشود.هنوز چیزی از سفر نمیگذرد که چاریونگ بیمار میشود ولی به گونگ بوک ومیون میگوید که چیزی نیست واو فقط دریازده شده است.یوم مون از تمام راه های خطرناک که مسیر آنها را نزدیکتر میکند استفاده میکند تا زودتر به مقصد برسند.حال چاریونگ بسیار بحرانی میشود چرا که او علاوه بر حال خرابش سه روز غذا نخورده بود .گونگ بوک هم سرانجام بخاطر حال بیمار چاریونگ دستور میدهد که کشتی کنار ساحل لنگر بیاندازد
![بیماری چاریونگ و لنگر انداختن اجباری گونگ بوک](http://aycu17.webshots.com/image/32656/2005919508101788259_rs.jpg)
حمله دزدان به کاروان تجارتی یوم مون با مهارت او خنثی میشود اما گروه تجاری آنها خسارت زیادی میبیند.از این طرف ارباب سول به گونگ بوک و میون میگوید که وظیفه آنها تنها حفظ امنیت کاروان نیست و آنها باید سریعترین راه برای رسیدن به مقصد را پیدا کنند.آنها باید پیدا کردن راه توسط ستاره ها را فرا بگیرند و میانبرهای کوهستانی را که راه را نزدیکتر میکند را یاد بگیرند
![](http://aycu39.webshots.com/image/33718/2002447298216631558_rs.jpg)
گروه تجاری با رهبری یوم مون برای اینکه زودتر از گروه ارباب سول و گونگ بوک به مقصد برسد حرکتش را صبح زود آغاز میکند و با سرعت بیشتر قبل از گروه گونگ بوک به شهر میرسند.آنها برای تجارت با مشکلی کوچک برمیخورند شخصی که باید از او ابریشمها را بگیرند سالها با ارباب سول پیانگ تجارت کرده بود و به این خاطر ابریشمها را به آنها نمیفروشد.با نقشه یوم مون و تهدید آن شخص مجبور میشود که ابریشمها را به گروه یوم مون بفروشد
![](http://aycu36.webshots.com/image/31755/2002470544806065591_rs.jpg)
از اینطرف گروه تجاری ارباب سول که به شهر رسیده اند متوجه افزایش قیمت ابریشم بمیزان دوبرابر میشوند .از این طرف بانو جمی هم وارد شهر میشود.در بازار گونگ بوک با میون در حال رفتن است که متوجه جانگ دال میشوند و تصمیم میگیرند یک گوشمالی حسابی او را بدهند.گونگ بوک هم یک کتک مفصل به جانگ دال میزند اما در اواخر اینکار ماموران شهر میرسند و بخاطر اینکه گونگ بوک و میون چینی نمیدانند جانگ دال از فرصت استفاده میکند و با دروغی باعث میشود که گونگ بوک و میون را دستگیر کنند
![](http://aycu15.webshots.com/image/30534/2002468979438617436_rs.jpg)
گونگ بوک و میون به زندان میافتند در زندان دستان میون درد زیادی دارد وبنظر میرسد از جایش در رفته ولی شخصی در زندان با یک حرکت سریع دستان او را جا میاندازد که این باعث تعجب آنها میشود.از اینطرف یوم مون هم دلیل اینکه دو برابر میزان معمول ابریشم خریده را به جانگ هوا میگوید و اشاره میکند که او قصد دارد بزرگترین گروه تجاری یانگزو شود
![](http://aycu15.webshots.com/image/30534/2002412018438571491_rs.jpg)
در زندان صحبت مهمی که ورق را بطرف گروه تجاری ارباب سول برمیگرداند بین گونگ بوک و آن شخصی که دست میون را جا انداخته بود میشود.آن شخص پزشک مخصوص حاکم شهر بود ولی بخاطر اینکه نمیتوانست بیماری او را درمان کند به زندان افتاده بود.او اشاره میکند که بهترین دکتر چین هم نمیتواند حاکم را نجات دهد و او طی چند روز آینده خواهد مرد
![](http://aycu40.webshots.com/image/33159/2002463098947547039_rs.jpg)
در همین لحظه درب زندان باز میشود وگونگ بوک ومیون با پولی که به افسر زندان داده میشود آزاد میشوند اما ارباب سول از کاری که آنها کرده بودند بسیار ناراحت است.او با عصبانیت بر سر آنها فریاد میکشد ومیگوید که اعتماد برای یک بازرگان مهمتر از پول است وآنها از اعتماد او سواستفاده کرده اند.ارباب سول دستور میدهد که آنها دیگر افسر امنیتی نباشند وبعنوان باربر مورد استفاده قرار بگیرند
![](http://aycu18.webshots.com/image/30817/2002497457025467938_rs.jpg)
آنها دیگر حتی در اتاقشان هم نمیتوانند بخوابند شمشیر آنها گرفته میشود وشب باید در اتاق کارگران بخوابند.شب هنگام گونگ بوک به میون میگوید که میخواهد کمی هوا بخورد وبیرون میرود.چاریونگ به سراغ او می آید و اشاره میکند که آنها هنوز نتوانسته اند ابریشمی بخرند و پدرش به این خاطر عصبانی است و آنها باید صبر کنند تا عصبانیت او فروشک کند.با رفتن چاریونگ گونگ بوک ناگهان بیاد حرفهایی که آن دکتر درزندان به او زده بود میافتد
![](http://aycu18.webshots.com/image/29537/2002445837850647622_rs.jpg)
گونگ بوک بسراغ ارباب سول پیانگ میرود و میگوید که آنها چند روز دیگر باید برای خرید ابریشم صبر کنند زیرا با مرگ حاکم افسران و افراد دیگر نمیتوانند لباسهای ابریشمی بپوشند و این باعث میشود قیمت ابریشم کاهش پیدا کند.ارباب سول نیز موافقت میکند که آنها چند روز دیگر صبر کنند.گونگ بوک به نزدیکی محل زندگی حاکم میرود وسرانجام بعد از چند روز پرچمهای سیاه به نشانه مرگ حاکم برافراشته میشود
![](http://aycu18.webshots.com/image/29537/2002440864607082211_rs.jpg)
گونگ بوک قضیه را سریع به ارباب سول اطلاع میدهد و آنها خرید ابریشم را آغاز میکنند.یوم مون نیز متوجه شکستش بخاطر گونگ بوک میشود و عصبانیتش را روی ظرفهای میز خالی میکند! چاریونگ به جایی که گونگ بوک کار میکند و میرود واز او میخواهد که با هم قدمی بزنند دربازار جانگ هوا ومیون در حال قدم زدن هستند که ناگهان جانگ هوا گونگ بوک وچاریونگ را با هم میبیند و آهنگ عاشقانه و غم انگیز این لحظات به گوش میرسد
![](http://aycu23.webshots.com/image/30302/2002496507180534481_rs.jpg)
گونگ بوک و میون بوسیله سون جانگ میفهمند که جانگ دال برای ارباب لی کار میکند.آنها او را در ساحل پیدا میکنند وسرانجام در گوشه ای اسیرش میکنند و برای شکنجه او را با خود میبرند در منزل رییس موچانگ قصد دارد با داغ کردن علامتی که معمولا به بدن برده ها زده میشود آنرا به بدن جانگ دال بزند اما در آخرین لحظات جانگ دال میگوید که او را نکشند و همه چیز را به آنها میگوید.سپس اشاره میکند که گروهی که به جزیره چانگ هی حمله کردند وهمه را کشتند به سرپرستی ارباب لی رییس یوم مون بود.
![](http://aycu13.webshots.com/image/32412/2002416358232453707_rs.jpg)
شب هنگام گونگ بوک به سراغ یوم مون میرود تا با او صحبت کند.گونگ بوک از روزهای اولی که در چانگ هی او را دید واز او آموزش شمشیرزنی گرفت اشاره میکند وسپس به تعمیر کشتی دزدان دریایی اشاره کرد که سرانجام باعث مرگ پدرش شد.او ادامه میدهد که بارها وبارها با مرگ روبرو شد ولی سرانجام فهمید کسی که به چانگ هی حمله کرد ارباب او بوده است.گونگ بوک سپس میگوید که او میخواست که همیشه خاطرات خوب بین آنها باقی بماند ولی او همیشه میخواست از کسی که باعث مرگ پدرش شد واو را به طرف مرگ کشاند انتقام بگیرد بنابر این او و ارباب لی کسانی خواهند بود که او به این خاطر باید از آنها انتقام بگیرد.بنابر این در دیدار بعدی آنها یوم مون به عنوان دشمن او خواهد بود و بعنوان کسی که او واربابش باعث مرگ پدرش شده است....
![](http://aycu30.webshots.com/image/32469/2004185430799243099_rs.jpg)
یوم مون جان گونگ بوک را نجات میدهد وجلوی حمله افرادی که به او حمله کرده بودند را میگیرد اما گونگ بوک بخاطر سم تیری که بهش خورده بود بیهوش شده بود.یوم مون طبیبی را به بالین او می آورد ولی فایده ای ندارد.یوم مون بوسیله ارباب جو بدنبال یک پزشک ماهر برای نجات او میرود و سرانجام او را لب ساحل پیدا میکند و البته با تهدید اورا مجبور میکند که با او بیاید.او نیز تمام کاری را که میتوانست برای نجات گونگ بوک انجام میدهد وسرانجام تصمیم میگرد در شیوه ای عجیب از نبرد بین زهر با زهر استفاده کند تا با پیروز شدن سم او درمان را شروع کند
![](http://aycu06.webshots.com/image/30885/2006358727339050852_rs.jpg)
چاریونگ از میون میپرسد که گونگ بوک آخرین بار کجا رفته و او مجبور میشود بگوید او به دیدار جانگ هوا رفته.از اینطرف یوم مون قضیه گونگ بوک را به جانگ هوا میگوید و او با ناراحتی بر سر بالینش میرود.ارباب جو از میون در مورد گونگ بوک میپرسد چرا که سر او هزار سکه شرط بندی کرده بود و اگر او نمی آمد او همه سکه هایش را میباخت.جانگ هوا همراه با آهنگ زیبای عاشقانه که معمولا تلویزیون حذف میکند درمان مراقبت از حال گونگ بوک را بر عهده میگیرد
![](http://aycu38.webshots.com/image/33197/2006375952793014194_rs.jpg)
و سرانجام حال گونگ بوک خوب میشود و به منزل ارباب سول پیانگ برمیگردد.او قضیه را به چاریونگ میگوید و چاریونگ هم به او میگوید که به پدرش گفته او را برای انجام کاری گماشته است وفعلا برود واستراحت کند.از جانب ارباب سول به همه تاجران یانگزو خبر میرسد که تجارت برده غیر قانونی است و دیگر نباید اینکار را انجام دهند.بانو جمی به ارباب لی میگوید که به او کمک میکند که در انتخاب رییس بعدی او بجای ارباب سول رییس شود و برای اینکار ملاقاتهایی را با تاجران اصلی یانگزو ترتیب میدهد
![](http://aycu01.webshots.com/image/30000/2006389592203202220_rs.jpg)
یوم مون بخاطر حرفهای ارباب لی به فکر فرو میرود و سرانجام تصمیم میگیرد که ارباب سول پیانگ را بکشد.او در حال ورود به اتاق است که شمشیر گونگ بوک زیر گردنش قرار میگیرد اما یوم مون با ضربه ای به او فرار میکند.گونگ بوک او را تعقیب میکند و در گوشه ای با او مبارزه میکند اما اینبار برنده مبارزه گونگ بوک است.گونگ بوک بعد از پیروز شدن شمشیرش را پایین می آورد و به او درباره گذشته و خنجری که از قبل میشناخته میگوید و سرانجام میگوید که نمیدانسته شخصی که قبلا میتوانسته او را بکشد کی بود ولی حالا میداند که او یوم مون است.یوم مون نقابش را پایین می آورد.گونگ بوک از او میپرسد که چرا میخواست ارباب سو را بکشد و او نیز میگوید که ما هر دو شمشیرزنیم وبرای اربابهایمان کار میکنیم و گونگ بوک هم میگوید که در این صورت در دیدار بعدی آنها دشمن هم خواهند بود
![](http://aycu26.webshots.com/image/33425/2006391650695962431_rs.jpg)
سرانجام جلسه روسا برگزار میشود و در این جلسه با اختلاف یک رای ارباب لی بعنوان رییس جدید بازرگانان انتخاب میشود و اعلام میکند که او دخالتی در مورد تجارت برده وبازرگانان نخواهد کرد.ارباب لی مهمانی بخاطر رییس شدنش میدهد و در این مهمانی پذیرایی مقدماتی را خودش انجام میدهد سپس بعد از گذشت لحظاتی بانو جمی وارد جمع میشود گونگ بوک و میون با دیدن او تعجب میکنند بانو جمی در اینجا نیز قصد دارد قدرت را در دست بگیرد.لحظاتی نگاه گونگ بوک به جانگ هوا می افتدبانو جمی بعد از مهمانی در حال رفتن است که با گونگ بوک مواجه میشود حرفهای زیادی بین آنها زده میشود اما گونگ بوک به این اشاره میکند که او برای انتقام از او راه دیگری را در پیش میگیرد یعنی با یادگیری تجارت و هنرهای آن قدرت بانو جمی را از بین خواهد برد.سرانجام ارباب سول تصمیم میگرد که برای خرید ابریشم گروهی را به مناطق شرقی بفرستد وبرای اینکار گونگ بوک و میون را بعنوان افسران امنیتی آن میگمارد.آندو نیز از موچانگ در خواست میکنند که با آنها بیاید و او قبول میکند.موچانگ افرادی که باید در شهر بمانند را میگوید و وقتی به هاجین اشاره میکند میون میگوید که او شمشیرباز ماهری است وباید بیاید.موچانگ نیز با خنده از احساسات او به هاجین میگوید
![](http://aycu15.webshots.com/image/31654/2006359058268217922_rs.jpg)
از اینطرف گروه تجاری ارباب لی به سرپرستی یوم مون و همراهی جانگ هوا نیز به همان مناطق برای خرید ابریشم میرود.این دو گروه راه سخت بیابان را در پی میگیرند .اما گروه تجاری یوم مون در یکی از مناطق مورد حمله راهزنان قرار میگیرد.یکی از راهزنان قصد دارد شتری را که جانگ هوا روی آن نشسته افسارش را بگیرد وبا خود ببرد اما یوم مون با خنجری او را میزند و به سوی جانگ هوا میرود...
![](http://aycu12.webshots.com/image/33691/2006353813682428445_rs.jpg)
بانو جانگ هوا را بعنوان مسئول کاروان تجاری بانو جمی بخاطر کالاهای ممنوعی که در بار آنها بوده دستگیر میکنند.گونگ بوک در صحبتی با یون جان به او میگوید که بعنوان افسر امنیتی ارباب سول پیانگ شده است.
![](http://aycu12.webshots.com/image/31771/2004117826442467062_rs.jpg)
یونجان برای آزادی جانگ هوا از زندان سعی در معامله با بازرگانی چینی میکند تا از طریق او بتواند جانگ هوا را آزاد کند او با سنگه های نقره سعی در این کار دارد از این طرف هم گونگ بوک برای نجات جانگ هوا سعی میکند با شرکت در مبارزات پنهانی و پولی که از اینراه بدست میاورد او را نجات دهد
![](http://aycu12.webshots.com/image/31771/2004153678026232828_rs.jpg)
یون جان سرانجام به دیدن جانگ هوا در زندان میرود ولی جانگ هوا در مورد گونگ بوک از او سوال میکند و او نیز قضیه گلادیاتور بودن او در یانگزو و بعد قضیه رفتن او پیش ارباب سول پیانگ را به او میگوید.از اینطرف هم میون جریان عشق گونگ بوک و جانگ هوا را به چاریونگ میگوید
![](http://aycu14.webshots.com/image/33293/2004112100387865345_rs.jpg)
یون جان سعی میکند همانند گونگ بوک پولی برای آزادی جانگ هوا بدست بیاورد او برای اینکار از بازرگانی درخواست سیصد سکه نقره میکند ودر مقابل به او میگوید که در تجارت ابریشم هر گونه کمکی به او خواهد کرد.از اینطرف سون جانگ و پدرش که فرار کرده بودند از فرط گرسنگی به جایی میروند که موچانگ در آنجا بود.مبارزات گونگ بوک همچنان ادامه دارد واو بخاطر قدرت زیادش با دو نفر میجنگد!
![](http://aycu20.webshots.com/image/33059/2004128295641928080_rs.jpg)
جنگیدن او را یکی از افسران ارباب سول پیانگ میبیند و برای گزارش به منزل برمیگردد.گونگ بوک خسته وزخمی از مبارزه به منزل برمیگرد که میون زخمش را میبیند.لحظه ای بعد هم چاریونگ که قضیه را شنیده به اتاق آنها می آید و به او میگوید که بعنوان یک افسر آموزش نباید در این مبارزات شرکت کند او در حال رفتن است که میون از او خواهش میکند گونگ بوک را ببخشد وگونگ بوک نیز از او عذرخواهی میکند
![](http://aycu08.webshots.com/image/30447/2004148467287386550_rs.jpg)
سرانجام جانگ هوا از زندان آزاد میشود و سونجانگ به او میگوید که گونگ بوک با نبردهایش برای بدست آوردن پول او را از زندان آزاد کرده است.گونگ بوک و جانگ هوا در ساحل همدیگر را میبیندد و او جانگ هوا را در آغوش میکشد
![](http://aycu29.webshots.com/image/32588/2004107491837934423_rs.jpg)
جانگ هوا در صحبت با گونگ بوک میگوید که او به این خاطر مسئول تجارت برای بانو جمی شده که بانو جمی قصد داشت او را به ازدواج مردی در آورد و او مجبور بود برای فرار از ازدواج اینکار را بکند.جانگ هوا در ادامه میگوید که او میخواهد که گونگ بوک زندگی آرامی را در ادامه داشته باشد وبرای اینکار باید او جانگ هوا را فراموش کند و میگوید که فراموشی برای او کاری ندارد و سپس میگوید که بعد از این دیدار آنها فقط در زمینه کاری وبدون هیچ احساسی خواهد بود.جانگ هوا با اشک او را ترک میکند
![](http://aycu25.webshots.com/image/32824/2004107642210390902_rs.jpg)
میون بعد از مدتها سون جانگ را میبیند و او را در آغوش میکشد میون برای کلاس دادن با دیدن هاجین او را صدا میزند ودستوری به او میدهد که باعث تعجب سون جانگ و پدرش میشود!
![](http://aycu05.webshots.com/image/30964/2004103644882721740_rs.jpg)
ارباب جو از گونگ بوک میخواهد که بخاطر او نبردی دیگر را برایش انجام دهد و به او قول میدهد که ارباب سول پیانگ از این قضیه نمیفهمد.جانگ دال دختری را از میان دختران برده ای که آورده اند برای یون جان جدا میکند تا بخیال خودش او را با خودش همگام کند ولی یون جان زیر گوشش میزند ومیگوید که اگر این کار را دوباره انجام دهد او را از گروهش بیرون میاندازد
![](http://aycu20.webshots.com/image/31979/2004178861438255624_rs.jpg)
بانو جمی دوباره به یانگزو برمیگردد.از اینطرف چاریونگ به گونگ بوک کتابهایی در مورد تجارت میدهد و به او میگوید که برای هدفش که تجارت باشد باید تلاش بیشتری کند واین کتابها را بدقت مطالعه کند
![](http://aycu23.webshots.com/image/29942/2004119731488967414_rs.jpg)
قضیه ملاقات جانگ هوا و گونگ بوک را برادر جانگ هوا میفهمد او در این مورد با جانگ هوا صحبت میکند ولی جانگ هوا میگوید که او دیگر گونگ بوک را نخواهد دید برادر جانگ هوا برای کشتن گونگ بوک سه نفر را اجیر میکند و در حالیکه گونگ بوک در محلی ایستاده ابتدا اورا با تیرهای سمی میزندد وسپس به او حمله میکنند گونگ بوک حمله اول آنها را دفع میکند ولی برای مبارزه دوم سم در او تاثیر میکند و دیگر چشمانش جایی را نمیبیند ولی در این زمان یون جان که قضیه را دیه بود به کمکش می آید و با آنها مبارزه میکند و گونگ بوک را نجات میدهد.گونگ بوک بیهوش میشود.
![](http://aycu06.webshots.com/image/28525/2006171104020945704_rs.jpg)
با سلام خلاصه قسمت یازدهم امپراطور دریا را تقدیم میکنم
گونگ بوک در مبارزه پیروز میشود وبعد از آن بانو جمی بخاطر نگاه خشمگین گونگ بوک به خودش نگران میشود او با جانگ هوا صحبت میکند ومیگوید که همان موقع که آنها اسیر بودند باید آنها را میکشتند.از این طرف هم ارباب جو بمناسبت پیروزی گلادیاتورها جشنی برپا میکند
![](http://aycu28.webshots.com/image/32547/2001322797599964566_rs.jpg)
گونگ بوک شب هنگام به میون میگوید که او بانو جمی را در پایان مسابقه دیده و اگر او اینجاست پس بانو جانگ هوا هم باید در یانگزو باشد.از این طرف یون جان به بانو جانگ هوا میگوید که گونگ بوک برای ساختن دیوار قلعه کیلومترها از یانگزو دور میباشد و او بهتر است که گونگ بوک را فراموش کند.جانگ هوا نیز اشک میریزد.
![](http://aycu32.webshots.com/image/30631/2001328522981263777_rs.jpg)
بانو جمی از ارباب لی میخواهد که جایی برای دیدن مسابقه در مسابقه بعدی نیز برای او درست کند.مسابقه شروع میشود وگونگ بوک با حریفش مبارزه را آغاز میکند بعد از گذشت زمانی از نبرد ناگهان کلاهخود حریف گونگ بوک میافتد واو میبیند که حریفش موچانگ است.در لحظه ای که شمشیرهایشان بهم گیر میکند گونگ بوک به او میگوید که او گونگ بوک است.یک نفر باید در این نبرد کشته شود با ضربه ای موچانگ به زمین میخورد ولی گونگ بوک با تعلیماتی که از موچانگ دیده بود به نقطه ای از بدن او ضربه میزند که او را بیهوش میکند ولی او نمیمیرد
![](http://aycu07.webshots.com/image/29046/2001399887675427988_rs.jpg)
بانو جمی از نگاه گونگ بوک به خودش بسیار نگران است اما همراهان او میگویند که او یک گلادیاتور است وباید منتظر مرگ او باشند.بعد از پایان نبرد طبق قولی که ارباب جو به سول پیانگ داده بود آندو را به آنجا میبرد تا جز افراد او شوند.در آنجا نیز گونگ بوک قضیه سالها پیش که میخواستند از چانگ هی فرار کنند ودر کشتی او مخفی شده بودند را برای او بازگو میکند
![](http://aycu15.webshots.com/image/31214/2001325971242545762_rs.jpg)
بانو جمی از اینکه نتوانسته با پول گونگ بوک را بخرد بسیار ناراحت است سول پیانگ هم گونگ بوک ومیون را بعنوان افسران محافظ خودش منصوب میکند.گونگ بوک برای بار اول با چاریونگ دختر ارباب سول پیانگ روبرو میشود
![](http://aycu15.webshots.com/image/31214/2001306889352753192_rs.jpg)
چاریونگ نیز به آنها میگوید که باید استراتژی نبرد و همچنین زبان چینی بیاموزند.گونگ بوک از چاریونگ درخواست میکند که به او اجازه دهد تا برای پیدا کردن شخصی از گروه تجاری شیلا در شهر بگردند.او نیز یکی از روسا را برای کمک به آنها میفرستد اما گونگ بوک نمیتواند جانگ هوا را پیدا کند
میون در صحبتی با گونگ بوک به او میگوید که چرا او اینقدر به فکر فرو میرود عشق باید باعث شادی او شود نه اینکه او را دچار غم وافسردگی کند و گونگ بوک میگوید که او برای رسیدن به بانو جانگ هوا باید بانو جمی را نابود کند وبرای اینکار باید تجارت یاد بگیرد
![](http://aycu26.webshots.com/image/32305/2001307019845701401_rs.jpg)
گونگ بوک ومیون برای آموزش به افراد سول پیانگ منصوب میشوند.در جلسه اول هاجین نبردی آموزشی با هاجین میکند که هاجین مصلحتی شکست میخورد میون او را تنبیه میکند که وسایلی را با دستش نگه دارد سپس نقاط حساس بدن را با وسیله هاجین میگوید که لحظه ای هاجین دستش را میگیرد وفشار میدهد ومیگوید که او سالها یک افسر محافظ بوده ونمیخواهد که او نقاط حساس را به او آموزش دهد!
![](http://aycu37.webshots.com/image/28876/2001376674001748275_rs.jpg)
از این طرف ارباب جو به جانگ هوا میگوید که اگر قصد تجارت با او را دارد باید با او یک ظزف شراب بنوشد و او نیز اینکار را میکند.یک ظرف دیگه هم جانگ هوا میخورد وسپس میگوید که حالا شما با من تجارت میکنید؟اما وقتی بیرون میروند جانگ هوا بیهوش میشود!
![](http://aycu36.webshots.com/image/32075/2001347945465000251_rs.jpg)
یون جان از او مراقبت میکند تا بهوش بیاید.ارباب لی از یون جان میپرسد که آیا او احساسی نسبت به جانگ هوا دارد واو میگوید نه .در منزل سول پیانگ گونگ بوک و میون آموزشهایی که به افراد داده اند را به او نشان میدهند که رضایت او را جلب میکند.در بندر گروه تجاری سول پیانگ آماده برای سفری با کشتی است که در بندر گروه تجاری بانو جمی به رهبری جانگ هوا نیز مشغول بار زدن بودند.و سرانجام چشم گونگ بوک به جانگ هوا میافتد اما با گذشت زمانی عده ای از افراد برای دستگیری جانگ هوا وارد کشتی میشوند و گونگ بوک نگران میشود
![](http://aycu26.webshots.com/image/32305/2001354709847363696_rs.jpg)