قسمت چهل و چهارم جومونگ

قسمت چهل و چهارم : پرنده سه پا نماد فرمانده ارتش دامول

 

در راستای اجرای طرح نجات پناهنده ها جومونگ و نفراتش برای بررسی جوانب امر میرن به اردوگاه و بررسیهای لازم انجام میدن جومونگ میگه زن بچه اینجا زیاده و سرعت کارو میخوابونه باید دنبال راهی باشیم تا وقت بدست بیاریم هیوبو هم میگه مان هو هم شنیدم اینجاست باید پیداش کنیم ازش کمک بخوایم و اویی هم میره دنبالش بگرده

اویی هم خبر میاره مان هو رو پیدا کرده ولی در حین فرار گرفتنشو و زخمی شده شدید . جومونگ هم سریع میره بالا سرش که میبنه مان هوا نفسهای اخرو میکشه و بهش میگه بیا خوبی کن و نمیر میخوام نجاتتون بدم ارتشو دامولو راه بندازم بهت نیازمه مان هو میگه نمیشه ملک الموت پشت در ایستاده نمیره .من خوشحالم که بیهوده نمیمریم ما که رفتیم ولی تو زمینهای از دست رفته مون رو پس بگیر من اون دنیا براتون دعا میکنم که کوپنش تمام میشه و میمیره

مأوریونگ هم دوباره من باب مراوده با خدیان و بررسی اوضاع آسمانی بسطتشو توی حیاط پهن کرده و اینبار خیلی مستعد در برابر فشارهای پرنده سه پا مقاومت میکنه که هون مو بهش میگه بهتره تمامش کنی تا دوباره زوارت در نرفته  (از تاجه هم خوشش اومده و درش نمیاره)

و بلند میکنه میره پیش ملکه و میگه پرنده سه پا چند روزه بدجور اذیتم میکنه و الان هم تو وجود جومونگ میبنیمش این اگه پا بگیره همه مون رو به خاک سیاه مینشونه و مخصوصاً تسو رو که میخوابونه باید شرشو کم کنیم

حرفهای مأوریونک اسباب مکدر شدن خاطر ملکه رو سبب میشه و ملکه هم داره فکر میکنه چطور تسو رو متقاعد کنه که این آقای اعتماد میخواد بهش خیانت کنه

جومونگ هم به مامانش میگه آماده بشه که یوها بهش میکه من نمیتونم گوموا رو ول کنم تو برو خدا به همرات

 

جومونگ میره کارگاه و هماهنگیهای لازمو با موپالمو انجام میده و میگه که آماده بشه و همراه خودش چند تا از کارگرهای بدرد بخورشو بیاره تا برای گارکاه جدید که راه میندازن و رسیدن به هدف والا بهشون نیازه و به موسونگ میگه بعد از اینکه ما راه افتادیم تو موپالمو و  سویا و رو بردار با خودت بیار .هائوچن هم از دور همه چیو زیر نظر داره

موسونگ هم میره تا مودوکو راضی کن تا باهاش بیاد ولی اون میگه چون یوهوا میمونه من هم میمونم و موسونگ هم هرچی زور میزنه فایده نداره

هائوچن هم سایه وار دنبال جومونگه که سراه خفت میشه و جومونگ شمشیرو میزاره پس کردنش و میگه کی تو فرستاده که اینطور رفتی توی نخمون

خلاصه میبردش پیش سولان اونهم میگه چه خبره چرا این بابا رو اینطور کردی جومونگ میگه خجالت نمیکشی به عنوان زن تسو توی بویو برای بابات جاسوسی میکنی .تو هر چی که بشی برای من یه هانی هستی .این نوچه اتو هم جمع اش کن که دفعه بعد میکشمش

سولان هم که حسابی از هویج شدن اونهم بدست جومونگ زورش گرفته از همین جا باب دست تو گوشی زدنهاشو باز میکنه و یکی میاره تو گوش این بدبخت و میگه بازهم مراقبش باش ولی وای به حالت که اگه بازم لو بری خودم میکشمت

جومونگ هم رفقا رو جمع میکنه و میگه سولان ما رو تحت نظر گرفته حواستون باشه و بعد نقشه رو پهن میکنه و میگه اگه نخوایم بریم هیون تو باید از بیریو رد شیم چون نمیخوام گذرمون به اونجا هم بیوفته باید از بینشون عبور کنیم و بریم کوهستان بونگه ، پس فردا برید یه جای توپ اونجا برای اسکان پیدا کنید

ملکه و وزیر بالگوئه دوباره با تسو میزگرد گرفتن و دوتایی روی مخ تسو کار میکنن تا بهش حالی کنن جومونگ پرنده سه پاهه اینقدر بهش اعتماد نکن که بدجور ممکنه ضربه بخوریم تسو هم میگه دوباره مأوریونگ یه چیزی پروند و شما هم باورتون شد اگه مأوریونگ چیزی بارش بود فکری به حال و روز خودش میکرد جومونگ بهم وفاداره ندیدن جونمو نجات داد ملکه میگه اون به خاطر سوسونو این کارو کرد همین روزهاست که بزنه تو برجکت ببین من کی گفتم

سویا میره پیش یوهوا و اونهم میگه به به عروس گلم ببین این جومونگ میخواد بویو رو ترک کنه ولی من اینجا میمونم و پسرمو می سپارم به تو در نبود من خوب مراقبش باش چون پسرم میخواد یه کشور جدید بسازه و تو هم ملکه اش میشی هر چند سخته ولی تقدیر اینو خواسته تو هم باید کمکش کنی و از این قبیل حرفها

جومونگ هم لوگویی که یومی یول براش کشیده رو نگاه میکنه و یاد حرفهای اون در مورد پرنده سه پا میوفته که گفته این پرنده نماد هئ موسو فرمانده ارتش دامول بوده که حالا به تو ارث رسیده این پرنده توی بویو نمیتونه باشه باید از بویو بزنه بیرون برای خودش آشیانه بسازه این یعنی اینکه باید بویو رو ترک کنی و یه کشور بزرگتر برای خودت بسازی (تمام این آتیشها زیر سر یومی یوله)

در همین اثنا تسو هم میاد داخل که جومونگ سریع لوگو رو جمع میکنه  تسو بهش میگه این روزها به بابام سر میزنی میخوام بدونم از اینکه اینقدر بهت اعتماد کردم چه فکر میکنه چون فکر کنم بدش میاد تو برام کار کنی جومونگ هم سریع میگه نه این مال اون موقع بود که خودش روی کار بود الان که تاج و تختو داده به تو چیزی نمیگه من فکر کنم کار درستی کرد تسو هم خیلی کیف میکنه ولی چون میترسه جومونگ با دیدن پناهندها وسوسه شه بهش میگه تو نمیخواد ببریشون میدم نارو ببره زشته برات اصلاً تو باید پیش بمونی و کمکم کنی بهت نیاز دارم جومونگ هم برای اینکه سه نشه و شک تسو بخوابه قبول میکنه

جومونگ میره پیش گوموا و میگه فکرکنم تسو بو ببرده که میخوام چه کارکنم و پناهنده ها رو میخواد بده نارو حالا چه خاکی تو سرمون کنیم گفته باید توی قصر بمونم گوموا میگه فعلاً نقشه رو متوقف کن که اگه تسو بفهمه اوضاع بی ریخت میشه

رفقای جومونگ هم میرن تو کوهستان بونگه و یه جا برای اسکان دادن پناهنده ها پیدا میکنن و چقدر ذوق میکن

و خوشحال میرن به جومونگ گزارش کارو میدن و میگن یه جای پیدا کردیم توپ عالی کی راه میوفتیم تا جامون رو نگرفتن جومونگ هم میگه پیاده شین باهم بریم فعلاً که تسو میخواد پناهنده ها رو بده به نارو ببره ممکنه دستمونو خونده باشه تا وقتی من نگفتم کار نکنید

یونگ پو هم با قیافه عبوس و پوز یه ور که انگار ارث باباشو میخواد وارد چانگ ان میشه و یانگ جو که معلوم نیست اونجا چه کار میکنه یونگ پو رو اسکان میده و یه نفر هم به نام ماجین رو که از نظر خصوصیات خیلی به یونگ پو میخوره رو به عنوان زیر دستش میزاره (نکته جالب اینه که وقتی یونگ پو به طرف چانگ ان راه افتاده بود یانگ جو چند روز توی بویو بود و در عروسی جومونگ شرکت میکرد مگر اینکه با شاتل رفته باشه که از یونگ پو زودتر به چانگ ان رسیده )

یونگ پو هم ازهمون اول در ناسازگاری میزنه و گیر میده به خدمتکارهاش و میگه شما چرا اینقدر دخترهاتون زشتن صد رحمت به کشور خودمون ماجین هم میگه خوب میرم بهترشونو میارم چرا میزنین یونگ پو میگه بگو ببنم تو میدونی من تا کی اینجام ماجین هم بحثو عوض میکنه و میگه اینها رو ول کن من چند تا از کله گنده های اینجا رو میشناسم شما قبول کن میبرمت پیششون تا باهم به یه جاهایی برسیم یونگ پو هم خوشش میاید و میگه ایول بابا زود ملاقات رو ردیف کن که هستمت

سوسونو هم که زیر فشار مسئولیت گیرو قرار گرفته و هر چی فکر میکنه تا بتونه پوز سونگ ینگ رو بزنه به سرانجامی نمیرسه و به سایونگ میگه من که عقلم قد نداد تو یه ایده رو کن برامون سایونگ هم به سوسونو میگه باید از نمک استفاده کنیم حالا که ما مالیات میدیم بویو هم باید برای نمک پول بده این به اون در .سوسونو هم میفرسته دنبال بئ مانگ تا باهاش در مورد قرداد بستن با بویو حرف بزنه

سوسونو هم برای اینکه سر سونگ ینگ رو گرم کنه میره پیشش و میگه من مالیات رو جور میکنم ولی میخوام خودم ببرم بویو اگه نتونستم جور کنم از سمتم کنار گیری میکنم سونگ ینگ که جانشین سوسونو رو انتخاب کرده میگه اگه تونستی برسونی باشه

بئ مانگ هم میاد گیرو و سوسونو جریانو بهش میگه اونهم که ترس برش مصتلی شده میگه اگه میخواید جنگ کنید ما نیستیم سوسونو هم بهش میگه من بهت کمک کردم وضعت خوب شد الان ما توی دردسر افتادیم و اگه کمک نکنی بدبخت میشم و از قبیل حرفها که بئ مانگ قبول میکنه . سوسونو هم نفس راحتی میکشه و اوته رو میفرسته بره بویو تا به جومونگ خبر بده (ایندفعه خودش نرفت!) اوته بنده خدا هم این ریسکو قبول میکنه

موسونگ که قبلاً تفننونی نوش خوری میکرد اینبار از در ناراحتی شدید زده توی کار که موپالمو جلوشو میگیره (کی به کی میگه نخور) تو چه مرگته خجالت بکش جومونگ میخواد مادرشو بزار بره تو برای یه زن داری آبرمون رو میبری که همین موقعه اوته میاید اونجا و میگه با جومونگ کار دارم بهش بگین

 

جومونگ هم میاد دیدن اوته و اوته پیام سوسونو رو بهش میده که گفته میخوایم ترنزیت نمک به بویو رو قطع کنیم چون باهم کوه نمک گوسان رو کشف کردیم اجازه تو رو لازم داریم جومونگ هم میگه اختیار دارین اجازه ما دست سوسونوه هر کاری خواسته بکنید

یوهوا هم به گوما میگه پس این پناهنده ها رو چه کار میکنید اگه تسو فهمیده باشه بدبخت میشم گوموا میگه فکر نکنم فهمیده باشه ولی اینطور که جومونگو دوست داره و پیش خودش نگه داشته نمیتونیم پناهنده ها رو نجات بدیم

همین موقع جومونگ هم که تازه یادت طبعات قطع نمک افتاده میاید اونجا و به گوموا میگه اگه من بتونم به یه بهونه ای ارتشو با خودم ببرم میتونم پناهنده ها رو سر راه نجات بدم

چی ریونگ عمه سوسونو با پسرش چان سو برمیگردن گیرو و از رییس تاک در مورد اوضاع اینجا و بیرو در نبودشون میپرسن که رییس تاک میگه سونگ ینگ سوسونو رو تحت فشار گذاشته و دنبال بهونه است تا بزن پس کله اش چی ریونگ هم به چان سو میگه فقط اگه تو رییس گیرو شی تمام این درد و غم من پاک میشه

یون تابال برای یومی یول شمشمیر زن جور میکنه تا اینجا نگه اش داره یومی یول میگه همه اینها رو داشته باشم  محتاجیم به کمک خدا یون تابال بهش میگه خدایان از گیرو حمایت میکنن یومی یول میگه سوسونو قبل از خدا کارو شروع کرده و در آینده یه کشور میزنه که یون تابال کپ میکنه و تازه بهش هم میگه میخوام اینجا رو ترک کنم و برم پیش جومونگ که یون تابال خیلی ناراحت میشه

گوموا هم یه نقشه میریزه و به تسو میگه این یوهوا اینقدر ازمن مراقبت کرده مریض شده تسو میگه مگه من مردم بهترین روش درمون براش پیدا میکنم گوموا میگه تو نیمخواد کاری کنی خودم به فکرش بودم و دکتر گفته باید بره چشمه های آب گرم  میخوام خودم ببرمش  

تسو هم موضوع رو توی میزگرد شورا حکومتی مطرح میکنه و ملکه میگه این بابات حالا برامون غیرت بازیش گل کرده یوهوا اگه میخواد تنها بره نزاری بابات بره که اینها نقشه این یوهوا مارمولکه یا نقشه دارن تا کارهایی بکنن یا میخوان باباتو نشون مردم بدن تا بگن تو به ناحق روی کار موندی گول نخوری ها .تسو هم پیش خودش میگه که اینطوریهاست و من چقدر خر بودم نفهمیدیم

بالاخره نقشه جومونگ میگیره و تسو میره پیش گوموا و از در نگرانی باب سخنو باز میکنه و میگه قبول برید ولی نارو رو باهاتون میفرستم .گوموا هم خنده اش میگیره و میگه آفرین به تو پسر

خبر به جومونگ میرسه اونهم خوشحال میشه و میگه حالا که چند روز فرصت گیرمون اومده دوباره میخوام نقشه بریزم برید آماده باشین

موعد رفتن فرا میرسه و یوهوا به جومونگ میگه چرا ناراحتی اینها همه مقدمه اون چیزیه که تو براش بدنیا اومدی دلم میخواد وقتی برگشتم اینجا رفته باشی و پشت سرت هم نگاه نکنی اگه ببنیم اینجا موندی شیرمو حلالت نیمکنم .جومونگ مراتب خداحافظی طولانی مدت و ابراز احساسات رو به جا میاره

گوموا هم آماده رفتن میشه و یوهوا رو که خودشو زده به مریضی میارن جومونگ هم به طور غیر مستقیم میگه مراقب خودتون و مامانم باشین (من دیگه دارم میرم یعنی) ملکه و تسو هم برای خالی نبودن عریضه میگه انشالا که حالتون خوب میشه و بر میگرین .نوع لباس گوموا و ایستادنش رو داشته باشین

آهنک سکانس غم و غصه گذاشته میشه و گوموا و یوهوا سوار گاری میشن و ناور میبردشون یوهوا که ممکنه آخرین باری باشه که جومونگو میبنیه اشکهاش در میاد

جومونگ هم تا تنور داغه همه رفقا رو جمع میکنه و آخرین توصیه های لازم بهشون میده و میگه آماده رفتن شین که دوباره سر و کله هائوچن پیدا میکنه و متوجه این تحرکاتشون میشه

و یه سولان گزارش این گردههایهای مشکوکو رو میده سولان میگه حیف که مدرک ندارم و اگر نه پوز این جومونگ رو به خاک میزدم

جومونگ میره پیش سویا و میگه همین روزهاست که رفتنی بشم تو هم وسایلتو جمع و جور کن که بعد از من با موسونگ و موپالمو بیاین پیشمون و به جای جومونگ سویا اون دلداری میده و میگه سفری که ترک مادر توش باشه سخته ولی بعداْ که موفق شدی میتونی اونو بیاری پیش خودت و در ادامه یکی از معدود ابراز احساساتی که بین این دو وجود داره پیش میاد

 

فراهم شدن زمینه ها برای نقشه جومونگ مرحله به مرحله ردیف میشه و خبر میرسه که کاروان نمک که از گوسان برای بویو نمک میورد مورد سرقت قرار گرفته

تسو هم که شدیداً مکدر خاطر شده به جومونگ میگه ارتشو بردار برو اونجا ببین جریان چیه جومونگ هم که کم مونده بالا در بیاره بشمار سه زره میپروشه و همون موقع راه میوفته

 

وسط راه میسرو سمت اردوگاه کج میکنه و میره اونجا به فرمانده اردوگاه میگه پناهنده ها رو بده ببرم وقت نداریم فرمانده هم دستور رو برنمیتابونه و میگه قرار بود نارو بیاد حکمو رو کن ببینم جومونگ که کفری شده دست به شمشیر میبره و طی یه اقدام وسترنی( هفت تیرکشی برق آسا) طرفو میکشه و میگه کسی طالبه نفر بعدی باشه بیاد جلو و اگر نه برید پناهنده ها بیارید بریم به کار و زندگیمون برسیم

 

و نظر به اینکه کار جومونگ با بویو تمام شده و اونجا رو ترک کرده از این قسمت آهنگ پایانی شماره دو سریال جایگزین آهنگ قبلی میشه و چون تیتراژ پایانی مثل تیتراژ آغازین برنامه نیست که همه قسمتها یه نوع گذاشته بشه (که در اصل خود شروعش سه نوع تیتراژ داره ) احتمالاً تی وی همون آهنگ قبلی رو روی تیتراژ میکس میکنه که با خیال راحت میتونن هر چی میخوان سانسور کنن و کسی متوجه پرش نشه .خود سریال هم وارد فاز تازه ای میشه

 

باتشکر از

webnava.blogfa.com



برچسب ها : ,