قسمت هفتاد و یکم(71) جومونگ

قسمت هفتاد و یکم : مرگ یانگ جو و شکست ارتش هان 

 

ارتش جومونگ تمام شهر رو پاک سازی میکنن و جومونگ هم میگه تا اشراف زاده ها و کله گنده های شهر فرار نکردن برین دستگیرشون کنید حواستون باشه زنده شون رو میخوام

زیر دست هوانگ جا کیونگ خبر رو بهش میرسون و میگه باید فرار کنیم ارتش جولبون با کمک پناهنده ها دارن شهر رو تصرف میکنن هوانگ هم میگه فقط اسناد و اجناس بدر بخورو جمع کن بریم که اگه بفهمن من کیم ام بابامو پر پشت خر میبندن

خبر به سولان هم میرسه و میگه باید به بابام خبر بدم هائوچن هم میگه من خبر میدیم فعلاً باید زود فلنگو ببندیم که اوضاع خیطه خیطه

جومونگ فرمانداری رو هم تصرف میکنه و کنترل اوضاع هیون تو رو دست میگیره بعدش هم یه سخنرای پرفراز برای پناهنده ها میکنه من کیم و میخوام چه کار کنم که همه براش هورا میکشن

اونطرف اویی و موگول با پناهندها هوانگ جا کیونگ و چند تا از اشراف زاده ها رو در حال فرار دستگیر میکنن که پناهندها میخوان اونها رو بکشن که اویی و موگول جلوشون رو میگیرن و میگن جومونگ حتماً دلیلی داشته گفته زنده میخوامشون اونها هم با گرفتن قول کشتن به دست خودشون در صورت مجازات کوتاه میان

هائوچن هم سولان را با یکی از محافظها دو ترک سوار یه اسب میکنه و راه میوفتن اویی و موگول هم که بهشون خبر رسیده بود میزارن دنبالشون و راهشون رو میبندن اویی سولان رو میشناسه و میگه خوب گیرت اوردم باید بفهمی چه زجری به سویا و یوهوا دادی سولان هم تو اون وضعیت شروع میکنه هارت و هورت کردن و میگه منو بکش که اویی یه سیلی به تلافی سیلیهای زده شده به سویا میزنه بهش و میگه نترس خودم میکشمت

و دست بسته میبرنش پیش جومونگ و اونجا هم شروع میکنه غرغر کردن و میگه میدونید من کیم یه کم ادب یاد افرادت بده جومونگ دستور میده دستهاشو باز کنن و میگه رعایت احترامت رو میکنم ولی حواست باشه که سایه مرگ هنوز بالا سرته و میگه توی یه اتاق زندانیش کنن

اشراف زاده رو هم میگه بندازن زندان و هویتشون رو شناسایی کنن که دوباره پناهندها میخوان اونها رو بکشن جومونگ میگه با معاوضه اونها میتونیم بقیه پناهنده رو آزاد کنیم اینطور استفاده بهتری برامون دارن

بعد همه رو جمع میکنه و میگه الان که هیون تو رو گرفتیم تازه جنگ اصلی شروع شده شما اینجا بمونید و مراقب باشین تا من برم سری به اردوگاه ارتش بزنم و کمک خواستین خبرم کنید

یه سکانس سوتی هم داریم و اینکه در اردوگاه هیون تو یانگ جو و تسو با اینکه دانگ سو در قسمت قبل بهشون گفته بود جومونگ به هیون تو حمله کرده و احتمال سقوط اونجا میره هنوز دارن نقشه حمله رو مرور میکنن و تصمیم میگیرن سر راه ارتش اصلیشون کمین بگیرن که یه سربازه خبر میاره (همون حرفهای دانگ سو رو میزنه ) که هیون تو سقوط کرده و کنترل اوضاع دست جومونگه و جالبه اینکه یانگ جو همون حرفهای قسمت قبل که چطور جومونگ به اونجا حمله کرده و نیروهای اونجا کاری نکردن رو میگه تنها فرقش اینکه یانگ جو کفریتش بیشتر شده سکنه ناقص رو میزنه و سر فحشو میکشونه به جومونگ سربازه هم خبر اسیر شدن اشراف و مفعود الاثر شدن سولان رو میده تسو هم گیر میده به وانگ سو مون و میگه خاک بر سرت که همه نیروها رو ورداشتی با خودت اوردی اینجا و شهر و خالی کردی. خلاصه میمونن که چه کار کنن اگه منتظر ارتش اصلیشون بمونن هیون تو رو از دست میدن و اگه برن هیون تو رو بگیرن ارتش اصلی اونها از پشت بهشون حمله میکنن

در اردوگاه هم ماری و سوسونو به خاطر کمین گرفتن سربازهای هیون تو اونجا موندن که موکاک خبر فتح هیون تو رو بهشون میرسونه ماری هم با موکاک راه میوفته برن پیش جومونگ

سوسونو هم که از فرماندهی حسابی خوشش اومده و دلش میخواد این بین یه کار هم اون کرده باشه میگه ممکنه یانگ جو سربازها رو از کمین در بیاره و بخواد بره سمت هیون تو باید بهشون حمله کنیم که یون تابال میگه باید چند دسته بشیم و از همه طرف حمله کنیم سوسونو هم دوباره جو گیر میشه و دستور حمله رو میخواد بده که یون تابال میگه تسو زرنگتر از این حرفهاست الکی افراد رو میبری به کشتن میدی باید افراد رو همینجا نگهشون داریم تا اگه خواستن به اینجا حمله کنن جلوشون رو بگیریم .نکته جالب توجه اینکه با توجه به اوضاع هر کدومشون یه زره پر زرق و برق برا خودشون انتخاب کردن و سوسونو هم زره قبلی خودشو داده دست محافظش و یه جدید پوشیده

 

رییس پیل هم با گروه تدارکات میاد اونجا دیدن سوسونو و احوال جومونگ رو میپرسه و میگه مراقب خودت باش و به سایونگ میگه حواست جمع عروس گلم (با صدای کشیده مدل خشایار خونده بشه) باشه که اگه اتفاقی براش افتاد من میدونم و تو

یونگ پو بر میگرده بویو که ماجین میاد استقبالش و اونهم بدون هیچ حرفی همون اول چنان یه سیلی میاره تو صورت ماجین که یه دور ، دور خودش میچرخه و بهش میگه خدا منو از دست تو مرگ بده که نزدیک بود جوان مرگ بشم اون دوتا رو چه کار کردی ماجین هم میگه قبل از اینکه من برسم اونجا فرار کرده بودن

همین موقع وزیر بالگوئه میاد اونجا و میگه تو توی جولبون چه کار میکردی یونگ پو میگه مگه شما هم خبر دارین وزیربالگوئه میگه بگو کی خبر نداره تازه تسو فرستاده بود جولبون بکنن تو کسیه بیارنت یونگ پو هم قیافه حق به جانب میگیره و میگه من رفته بود از طرف بویو باهاشون مذاکره کنم!

ملکه هم رفته پیش ماوریونگ و بهش میگه همینجا جلوی خودم یه دعا برای تسو بخون تا سالم برگرده ماوریونگ هم دست به کار میشه که وزیر بالگوئه خبر برگشتن یونگ پو رو بهش میده

یونگ پو هم طبق معمول اول با سری بالا به مامانش میگه من رفتم بود جومونگو متقاعد کنم که با هانیها نجنگه و با بویو متحد شه ملکه هم میگه خدا بکشدت اگه راست بگی آخه اگه تو عرضه اینکارها رو داشتی که خدا به ما نمیدادت وزیر بالگوئه میگه فعلاً همه تو قصر که میگن تو برای خیانت رفتی اونجا ملکه هم میگه برو یه فکری به حالتو خودت بکن که تسو بدرقم از دستت کفریه و یونگ پو هم آخرهای جلسه و گند زنی سر به پایین و . . .

وزیر جین یونگ خبر سقوط هیون تو و محاصر ارتششون رو به وزیر بو میده اونهم بلند میکنه میره پیش گوموا و همه چیو میزاره کف دستش و میگه یانگ جو و تسو گیر افتادن باید کمکشون کنیم گوموا هم میگه تسو خودش یه راهی برای نجات پیدا میکنه فرستادن نیرو هم دیگه فایده نداره چون با تقدیر نمیشه درافتاد تو هم به جای نگرانی در مورد هیون تو برو یه فکر به حال خودمون بکن تا همین بلا سرمون نیومده

ماری برای جومونگ خبر میاره که ارتش هیون تو هنوز حرکتی نکرده و گیج شده اویی میگه بهتره نیست بهشون حمله کنیم که جومونگ میگه اونها برامون کمین گرفتن و نباید بی گدار به آب زد و تو مراقب اینجا باش تا من برم مقرر فرماندهی ببینم اونجا چه خبره

جومونگ میره اردوگاه اصلی اونجا هم جلسه رو تشکیل میده و همه یه حرفی میزن جومونگ هم که میدونه این بحثها به سرانجامی نمیرسه خودش سر رشته کلام رو دست میگیره و میگه باید مخفیگاهشون رو از بین ببریم برای همین یه نامه میفرستم برای یانگ جو بیاد خودشو تسلیم کنه اونهم کفرش در میاد و به ما حمله میکنه تا اینطور ما رو بکشون طرف کمینگاهشون ولی ما قبل از رسیدن به کمینگاه می ایستیم تا سربازها از کمینگاه بیان بیرون انوقت بهشون حمله میکنیم همه از این نقشه کیف میکنن مخصوصاً برای یادگیری سوسونو بسیار مفید بود

کاروان تدارکات هم میرسه و سربازهای جولبون غذاهای گوشتی چرب و نرم میخورن

ولی اونطرف وضع هیون توایها خرابه و همون غذاهای بدرنخورشون هم جیره بندی شده

یانگ جو هم میگه با وضعی که داریم باید برگردیم هیون تو تسو میگه جومونگ هم همینو میخواد اینطور با همه نیروهاش بهمون حمله میکنه تنها راهمون اینه که به مقرر اصلیشون حمله کنیم همین موقع نامه جومونگ میرسه که نوشته دخترت سولان و بقیه دست منن تو هم یا مثل بچه آدم میای خودتو تسلیم میکنی و زنده میمونی یا همراه ارتشت کشته میشی یانگ جو دوباره آمپر میچسبونه و میگه خاک بر سر ما کنن که اینطوری بهمون نگه اگه بهش حمله کنیم سولانو میکشه تسو میگه نترس اون اینکار رو نمیکنه حالا گوش ببین من چی میگم من میرم بهشون حمله میکنم و میکشونمشون سمت کمینگاه اینطوری دخلشون میاد . یعنی نقشه جومونگ گرفت

یانگ جو هم ارتشو برمیداره سمت اردوگاه جومونگ راه میوفته که بین راه ماری میبیندشون و میره به جومونگ خبر میده میگه همه ارتشو نیوردن جومونگ هم میگه دیدی گفتم میخوان برامون کمین بزارن (جالب اینجاست ماری اونها رو دید ولی از اون فاصله کم اونها ماری رو ندیدن همون قضیه شعاع دیده در این جور فیلمها )

جومونگ هم افراد رو جمع میکنه و میگه دشمن داره میاد و ما هم بعد از اینکه شکستشون دادیم میزاریم دنبالشون ولی تا جایی که من بگم و اگه کسی رفت سمت کمینگاه شون من میدونم و اون خلاصه ارتشو برمیداره و راه میوفته ،سوسونو هم تو اردوگاه میمونه تا با بوبونو و بوی یوم مراقب اونجا باشن

دوتا ارتش به هم میرسن و تسو درگیری رو شروع میکنه که افراد جومونگ از همون اول میدون رو دست میگیرن و عرصه رو بر اونها تنگ میکنن طبق معمول تسو و جومونگ به هم میرسن ولی همدیگه رو ول میکنن میرن سراغ بقیه که براشون بیشتر بصرفه

نارو هم تو گیر و داد اویی رو میندازه از روی اسب پایین و اویی نزدیکه که کشته بشه ولی زره اش به دادش میرسه و نارو تو کف قدرت زره میمونه ادامه مبارزه هم معلوم نمیشه

تا اینکه تسو دستور عقب نشینی میده و جومونگ و افرادشو میکشونه با خودش سمت کمینگاه که سربازهای یانگ جو اونجا کمین گرفتن یانگ جو هم از فرصت استفاده میکنه و میره تا به اردوگاه اصلیشون حمله کنه

جومونگ اینها هم وقتی به نزدیک کمینگاه میرسن برمیگردن ، اونطرف تسو از کمینگاه رد میشه و به سربازها میگه آماده باشن اما اونها تا چهل می شمارن از جومونگ خبری نمیشه تسو هم که فکر میکنه نقشه اش گرفته برای حمله به جومونگ برمیگرده کمینگاه که میفهمه خبری نشده تا اینکه یه سرباز میاد میگه سر کار رفتیم دشمن برگشته تسو هم به سربازها میگه ممکنه یانگ جو بکشدشون اینجا شما سر جاتون بمونید

اونطرف هم یانگ جو به اردوگاه اصلی حمله میکنه که بوبونو و بویی یوم باهاشون میجنگن و یانگ جو هم با بوی یوم  درگیر و اسیر قدرت زرهش میشه و نزدیکه کشته شه ولی تو چشم بوی یوم خاک می پاشه و سریع صحنه رو خالی میکنه تا بکشدشون سمت کمینگاه

بوبونو هم افراد رو برمیداره میزاره دنبالشون ولی نزدیک کمینگاه بر میگرده

جومونگ برمیگرده اردوگاه اصلی و میگه حالا که دشمن شکست خورده برمیگردن سمت هیون تو من هم میرم سمت کمینگاه تا سنگرهاشون رو نابود کنم و مسیر رو برای حمله تخریب کننده باز کنم

اونطرف در اوردکاه هیون تو جلسه تشکیل میشه و یانگ جو میگه فایده نداره اونها دستمون رو خوندن زرههاشون هم ضد ضربه است اگه بهمون حمله کنن کارمون تمامه باید برگردیم هیون تو رو بگیریم و منتظر نیروهای کمکی باشیم که همین موقع دانگ سو میاد اونجا و میگه دلتونو خوش نکنید که قبیله های مال گال و هون (همونهایی که از جومونگ دستور گرفته بودن ) به ارتش لیادونگ حمله کردن و اونها هم مجبور شدن برگردن یانگ جو که میبینه دیگه فحشی نمونده به جومونگ بده یاتاقان میزنه و میگه خدایا دیگه مرگ منو برسون از دست این جومونگ راحتمون کن و کم مونده گریه اش بگیره که به وانگ سو مون میگه ما برمیگردیم هیون تو به سربازها بگو تو کمین بمون تا ما برسیم هیون تو بعد اونها هم پشت سرمون بیان

 

جومونگ هم سمت کمینگاه راه میوفته .اونطرف سربازها تو کمینگاه برای خودش آتیش روشن کردن و بند و بساط کباب پزی راه انداختن که جومونگ و داردسته طی یه عملیات غافلگیری همشون رو میکشن

خبر عقب نشینی یانگ جو به اردوگاه اصلی جولبون میرسه و مردد میشن که کمینگاهها رو چه کنن که همین موقع یه سرباز دیگه از طرف جومونگ میاد و میگه جومونگ راه رو پاکسازی کرده و گفته حمله کنید سوسونو هم دستور حمله رو میده

یانگ جو و تسو ناامیدانه برمیگردن هیون تو که بین راه جومونگ بهشون حمله میکنه و یه جنگ بزن بهادر صورت میگیره . وانگ سو مون و دانگ سو کشته میشن و یانگ جو حسابی ترس برش میداره و میره پیشش تسو و میگه بیا بریم تا بابامون رو در نیورده ولی تسو هم طبق معمول بدجور رفته تو حس مبارزه و میخواد تنهایی جومونگ رو بکشه که نارو میگه راست میگه من راه رو باز میکنم شما برین

جومونگ هم دست به کمان میشه و با یه تیر دوبل پای اسب و یانگ جو رو با هم میزنه که میوفتن روی زمین تسو هم میخواد بره کمک یانگ جو که نارو با زور سر اسبشو میگیره میبردش و یانگ جو تنها میمونه

اما یه کم که دور میشن دوباره تسو طی یه اقدام جانگدازانه گریه اش میگیره و میخواد برگرده که نارو به زور میندازش رو اسب و از اونجا میرن

فردا صبح همه دور یانگ جو جمع میشن و جومونگ بهش میگه تو شاهزاده این سرزمین بودی ولی مثل سگ برای هانیها کار میکردی خاک هم برای توی سرت حیفه ولی با این اوصاف یه فرصت بهت میدم اگه مثل بچه خوب باهام همکاری کنی تا هانیها رو شکست بدیم و بیرون کنیم میزارم زنده بمونی یانگ جو هم نترس میگه من التماستو نمیکنم منو بکش جومونگ هم که دل خوشی از یانگ جو نداره اونو میکشه که بار سنگینی از روی دوشش برداشته میشه همه هورا میکشن و حسابی برای این موفقیت بزرگ خوشحالی در میکنن



برچسب ها : ,