قسمت هفتاد و سوم(73) جومونگ

قسمت هفتاد و سوم : تأسیس گوگوریو

 

 

بعد از فتح هیون تو و پیدا شدن گنجینه های سه گانه زمینه برای تشکیل کشور فراهم شده و جومونگ هم پی رو همین مطلب برای افراد حرف میزنه و میگه باید اول از همه قانون اساسی برای کشور پیدا کنیم پس لازمه قانونهای اساسی بقیه کشورها رو بخونیم و یاد بگیریم .البته همه رزه فولادهاشون رو در اوردن و همون زره های قبلی که شبیه جنس کیسه برنج (کنفی) پوشیدن (خفتان پوشیدن)

 

در همین احوال رییس قیبله یومون از قبایل تحت سلطه بویو برای ملحق شدن به جومونگ میان گیرو که جومونگ بهشون میگه حالا که بویو وضعش خراب شده اومدین سراغم حتماً وقتی ما هم وضعمون خراب شد مثل آب خوردن ولمون میکنید میرید یه جای دیگه طرف هم میگه نه ما از نسل چوسان هستیم و حالا که فهمیدیم شما وارث گنجینه های مقدس هستین ما هم میخوایم برگردیم به اصل و ریشه خودمون و تا آخر بهت خدمت کنیم جومونگ هم که حقیقت رو میفهمه میگه روم سیاه که اینطور گفتم قدمتون رو چشم خودم

سوسونو هم میاد به قصر جدیدی که ساختن و یاد حرفهای چان سو و سایونگ میوفته و ناراحت میشه که چه باید بکنه

سایونگ هم به جای اینکه بره سراغ تحقیق و مطالعه قوانین میاد پیش یون تابال و میگه درسته که همه قبول کردن جومونگ شاه بشه ولی به نظر شما این درسته اخه یه غریبه بیاد شاه ما بشه این نظر من نیست ها همه رییسها هم همین نظر رو دارن درسته که سر اون نفر جر و بحث دارن ولی همشون میخوان یکی از خود ما شاه بشه نه کسی از نژاد ما نیست (زیاد خواهی هم حد داری حالا که جومونگ کمکشون کرده و قلمرو رو وسیع میبینن طمع میکنن یادشون نیست قبلاً به همین چند تا دهات جولبون راضی بودن)

و بعدش با ماری و جسا مشغول مطالعه میشن که جسا میگه قوانین هانیها هم بد نیست سایونگ میگه قوانین چوسان رو ول کردین رفتین سراغ قوانین بیگانه ها  همین چند تا قانون چوسان برامون کافیه بقیه اشو کدخدامنشانه حل میکنیم ماری میگه درسته ولی میخوام قانونی بچینیم که مثل قانون بویو بویو نشه مقامات از قدرتشون سوء استفاده کن و و هر کاری خواستن بکن(نگرانی از طمع کاری و زیاده خواهی جولبونیها در آینده کاری گوگوریو)

همین موقع موکاک میاد اونجا و میخواد حرف بزنه که سایونگ خودش میفهمه مزاحمه میره بیرون و موگاک میگه این روزها رییسها بدون هماهنگی با فرمانده مرتب برای خودشون جلسه میزارن و از این حرفها جسا هم برو تو کارشون سرک بکشی ببینم چه غلطی میخوان بکنن

در قصر بویو هم حکیم باشی سلطنتی با دستیارش که با سولان ملاقات داشته برای گوموا دارو میاره و دستیاره هم سم رو ریخته توی دارو که وقتی سونگ جو قاشق نقره رو میزنه توش اثرش معلوم نمیشه و گوموا هم دارو رو میخوره .بول چان هم برای سونگ جو خبر میاره که سولان ناراحتی روحی داره و دکتر دیدنش برای همین بود ولی سونگ جو که شک کرده به حکیم میگه سمی هست که با قاشق نقره نشه اثرشو فهمید طرف هم میگه یه نمونه اش هست اگه میخوای باید بری تو چین پیدا کنی

حکیم خیانتکار هم میره پیش سولان و خبر رو بهش میده اونهم میگه خوبه همینطور هی سم بریز تو دارو شاه تا بمیره

ملکه هم که نگران یونگ پو شده دوباره دست به دستمال میشه و میگه کاش حداقل ازش میپرسیدم کدوم خراب شده ای میره وزیر بالگوئه میگه نترس ما که از این شانسها نداریم همین که زنده رفته بهتر از اینکه اینجا بمونه و همدیگه رو بکشن تسو هم میاد اونجا که ملکه چیزی نمیگه و وزیر بالگوئه میگه دادشت از اینجا رفته ملکه هم میگه من گفتم بره تا دوباره مثل سگ و درویش به هم نپرین تسو هم میگه چرا گذاشتنی بره من اون موقع عصبانی شدم یه دستوری دادم نمیخواستم که بکشمش حالا کجا رفته ملکه میگه نمیدونم من به خاطر تو و بویو گفتم بره تو هم باید ببخشیش

یونگ پو هم هر چی مال و منال داره بار میکنه و از بویو میزنه بیرون و نمیدونه کجا بره ماجین بهش میگه حالا که اینهمه سرمایه برداشتی بریم چانگان اونجا بهتر میتونی پیشرفت کنی و زمینه برگشتت رو فراهم کنی یونگ پو هم میگه جهنم بریم اونجا

موکاک هم در تحقیقاتی که میکنه متوجه ملاقات های مشکوک چی ریانگ و ینگ تاک با سونگ ینگ و بقیه رییسها میشه و شب با عملیات چریکی میره پشت در اتاقشون که با چان سو و سایونگ نتیجه مذاکرات رو میگن و میفهمه که موضوع این ملاقاتها در مورد پادشاهی گوگوریوست چان سو هم متوجه گوش وایسو (استراق سمع کننده )میشه و میزار دنبالش که موکاک فرار میکنه

و میره قضیه رو بقیه میگه که طبق معمول اویی جوش اولیه رو میاره و میگه باید تا جومونگ نفهمیده و ناراحت نشده خودمون دست به کار شیم موگول هم میگه باید کاری کنیم تا ننداختنمون بیرون موکاک هم میگه سوسونو خودش هم نخواد زیر دستهاش نمیزارن جومونگ شاه شه خلاصه ماری میگه شما خواهشن هیچ کاری نکنید تا بهتون بگم

موسونگ هم که معمولاً در اینجور مواقع حتماً باید فلسفه و نظری بده به موپالمو میگم فکرشو بکن ما گیرو رو نجات دادیم و با جولبون متحد کردیم هیون تو رو هم گرفتیم حالا میخوان بندازمون بیرون باید جوابشنو بدیم موپالمو میگه تو با این حرفهات بیشتر برای آینده مون ضرر داری تا کارهایی که اونها میخوان بکنن

جومونگ هم بی خبر از ماجرا پارچه نوشته زرده گوگوریو رو نگاه میکنه که ماری و جسا میان اونجا و نتیجه مطالعات در مورد قانون اساسی بقیه کشورها رو به جومونگ میدن و بعدش میرن سر اصل مطلب که افراد سوسونو میخوان اونو بیارن سر کار ما هم باید قبل از اونها یه کاری بکنیم جومونگ که به طرز عجیبی عصبانی شده سرشون داد میزنه و میگه این بود هدفی که ما داشتیم مگه ما به خاطر قدرت جنگیدیم که حالا نگرانش باشیم ما با جولبون هم قسم شدیم برای من فرقی نمیکنی که سوسونو شاه بشه یا من شما که کله کنده های افرادم هستین وای به حال بقیه بلند شین برین که نامیدم کردین

اوناهم میان بیرون که بقیه جریان رو میپرسن جسا هم میگه چیه نشنیدین چقدر خفتمون داد . جلسه ای هم گذاشته میشه و اویی و موگول میگن ببینید جومونگ چقدر نیتش خیره ولی زیر دستهای سوسونو اینطور طمع قدرت کردن ماری هم میگه بهترین کار اینکه زیر نظرشون بگیریم ببنیم چی میشه

در بویو هیئت وزیران تشکیل جلسه میده و همه در مورد حال گوموا و عواقب کار میگن که خورزوخان میگه حال شاه خوبه شما هم لازم نکرده نگران چیزی باشین که من خودم حواسم هست نبینم کسی جو رو متشنج کنه

سونگ جو به وزیر بو قضیه سمی بودن داروهای گوموا رو میگه اونهم دارو رو میبره پیش تسو و میگه این داروی بابات سمیه خودت موضوع رو جمع کن که هر کی پشت ماجرا باشه همه به تو شک میکنن

سولان که همه جانبه میخواد تسو رو بر تخت بنشونه میره پیش ماوریونگ و میگه پیشگویی کن ببینم این شوی ما کی بر تخت پا می نگارد اونهم میگه حالا که شاه زنده است ولی انگار بیماره و هینطور پیش بره مجبوره جاشو بده به تسو سولان میگه هو کی بره این همه راه تا این رویه طی شه هم من مردم هم تو  بزار چند ماه دیگه تسو شاه شد میفهمی که من چه کارم همین موقع هائوچن میاد اونجا و میگه تسو باهات کار داره

تسو هم اون حکیمه رو دستگیر میکنه و سولان هم تا میبیندش اول رنگش میپره و خونسردمیگه خبری شده تسو میگه از رنگت که پریده معلومه که خبری شده و میگه نارو طرف رو بکشه بعدش به سولان میگه من دلم نمیخواد برای شاه شدن بابامو بکشم اگه دفعه دیگه از این بلند پروازیها بخوای برامون بکنی من میدونم و تو

دارودسته جولبونیها که با سنجیدن اوضاع حسابی آینده نگر شدن جلسه میگیرن و میگن حالا سوسونو خر شد تعارف زد جومونگ پرو چرا قبول کرده اینطور نمیشه باید سوسونو رو روی تخت بیارم و اگرنه بعداً دستمون از همه چی کوتاه میشه همین موضع سوسونو میاد اونجا و میگه چشم روشن جلسه برای همچین موضوعی گرفتین هنوز چند روز از پیروزیمون تو جنگ نگذشته این حرفهای دشمن شاد کن رو میزنید برای اینکه یه کشور حسابی بزنیم یه آدم درست و حسابی و لایقی مثل جومونگ میخوایم فقط جومونگ!! سایونگ هر چی میگه خر نشو حالا تو ملکه شو ارتش دامول هم داشته باش سوسونو میگه همون که گفتم حرف اضافه هم نباشه

سوسونو میاد بیرون که سایونگ میگه من برای خودت اون حرفها رو زدم رییس پیل هم میگه ما برای آینده گیرو مگه کم زحمت کشیدم مگه کشته ندادیم اگه تاج و تخت رو بدیم به جومونگ پس بیرو و اونجو چطور شاه بشن زحمات تو چی میشه

سوسونو که درمونده میشه میره پیش باباش و میگه من فکر کردم ناسلامتی اینها حرف منو قبول میکنن بهشون بگم خودم خواستم جومونگ شاه شه ولی اینطور آبرمو رو بردن حالا میگید چه خاکی تو سرم کنم یون تابال میگه قدرت دوست و آشنا نمیشناسه و نمیشه کاریش کرد

چی ریانگ و سایونگ و بقیه که بی خیال موضوع نشدن تو حیاط دور هم جمع میشن تا یه فکر اساسی بکن و رییس پیل میگه اگه جومونگ شاه شه منو توی قبر هم بزارن گریه میکنم که اویی و موگول و هیوبو از اونجا رد میشن میشنون و هیوبو به رییس پیل میگه از شما دیگه انتظار نداشتم خوبه که ما جونمون رو کف دست گذاشتیم جولبون رو گرفتیم و هیون تو رو فتح کردیم سایونگ میگه دست شما درد نکنه من از تو انتظار نداشتم یعنی ما هیچ کمکی توی این راه نکردیم خلاصه این انتظار نداشتنها از همدیگه ادامه پیدا میکنه تا اینکه ینگ تک گول هیکلشو خورده شمشیر میکشه و موگول هم دست به شمشیر میبره همین موقع جومونگ میاد اونجا و میگه خوبه بزنید همدیگه رو تیکه تیکه کنید شاید خنک شین و بعد از دعوا کردن موگول میگه همه رو برای جلسه خبر کنید میخوام برم رو منبر

خلاصه همه جمع میشن طوریکه جای نشستن برای همه نیست (مهمیت جلسه) جومونگ هم طی یه سخنرانی بشدت حماسی و جانگدازانه از همه بابت این اتفاقات عذر خواهی میکنه که فقط از اون طرفیها سوسونو معذرت میخواد و جومونگ ادامه میده و میگه من نمیخوام شاه گوگوریو بشم خیالتو راحت چون نه پدرم دنباله همچین چیزی بود و نه من برای این مورد اینهمه جنگیدم  هدف من فقط کمک به ساخت کشور گوگوریو و نجات پناهنده هاست دلم نیمخواد تو این راه کشته بدیم سوسونو هم هر چی مخالفت میکنه و میگه قرارمون یه چیز دیگه بود جومونگ کوتاه نمیاد و میره بیرون

سوسونو هم میره پیش جومونگ و میگه اگه اینطور ادامه پیدا کنه دردسرش از هانیها برامون بیشتره جومونگ میگه تنها راه حلش اینکه تو قدرت رو تو دست بگیری سوسونو هم میگه ولی خدایان و مردم تو رو میخوان حالا که اینطوریه من هم نمیخوام شاه شم

اما فکر اساسی رو یون تابال میکنه و به ماری و جسا میگه فایده نداره این دوتا که تاج و تخت رو به همدیکه تعارف میکنن و همینطور دست روی دست بزاریم سرپرستها دردسر درست میکن و به ماری میگه تو که میدونی این دوتا قبلاً همدیگه رو میخواستن پس حالا که تنها شدن باید دستشون رو تو دست همدیگه بزاریم اینطوری جومونگ شاه میشه و سوسونو ملکه ماری میگه ولمون کن ازدواج با قصد سیاسی اونهم تو همچین وضعی یون تابال میگه ول کن این حرفها رو تا من سوسونو رو قانع میکنم شما هم جومونگ رو قانع کنید ( میگن ریش سفیدها بدرد همچین جاهایی میخورن)

یونگ پو هم توی چانگ آن مستقر میشه (همون اتاقی که قبلاً گروگان بود ) که هوانگ جا کیونگ میاد دیدنش و میگه قراره فرماندار یودونگ بشم و میخوام هر طور شده پوز جومونگو به خاک بزنم که طبق معمول یونگ پو جو میگیردش و میگه من هم باخودت ببر تا دوتایی با هم این کارو بکنیم هوانگ هم قبول میکنه و میگه تو همینجا بمون خودم هواتو دارم یونگ پو هم طبق روال گذشته نمیدونه چطور تشکر کنه

ماری و جسا هم موندن چطور قضیه ازدواج با سوسونو رو به جومونگ بگن که بالاخره دلو به دریا میزن ولی دلشون غرق میشه چون جومونگ راهشون نمیده و مجبور مشین برن سراغ موپالمو

و بهش میگن جومونگ که ما رو راه نداد تو به عنوان بزرگتر برو بهش بگو موپالمو هم قبول نمیکنه و میگه جمع کنید ببینم مگه ازدواج بچه بازیه که یهویی بشه خلاصه هر طور هست موپالمو رو میندازن جلو تا با جومونگ حرف بزنه

اونطرف هم یونتابال با سوسونو حرف میزنه و با شرح وضعیت حالشون میگه تنها راه اینکه که با جومونگ ازدواج کنی سوسونو هم که همچین بدش نیومده میگه هنوز چله زن و بچه شو نگرفته نمیشه که یون تابال هم میگه این حرفها کدومه مگه یادت نیست یومی یول گفت شما دوباره بهم میرسید من هم همین کارو میخوام بکنم این ازدواج یه ازدواج معنویه

موپالمو هم یه ظرف مشروب میگیره دست و میره پیش جومونگ تا با هم اختلاط کنن و اول میزنه تو دوران جوانی و از این حرفها که بعد از تلطیف فضا میره سر اصل مطلب و میگه برای اینکه کارهای بزرگ بکنی و به هدفت بررسی لازمه ازدواج کنی کی بهتر از سوسونو جومونگ میگه هنوز زیاد بالا نرفتیم تو زدی اون در موپالمو میگه این ازدواج لازمه چون با این کار دعواها رو میخوابونی مگه نمیخوای کشور جدید رو تشکیل بدی جومونگ میگه میدونم کیها فرستادنت ولی نمیتونم بزار بنوشیم و خوش باشیم که موپالمو میگه بهترین راه همینه مطمئن باش سویا هم برای رسیدن به هدفت راضیه که ازدواج کنی تو که نمیخوای خون اونها پایمال بشه

و اما عکس العمل طرفین بعد از شنیدن این پیشنهاد که سوسونو به همون گوشه نگاری تو اتاق اکتفا میکنه والی جومونگ که میطلبه در همچین موقعی بره افق نگاری (از زمان امپراطور دریا) صبر میکنه صبح شه و بعدش با سرعت فشنگ میتازونه سمت همون رودخونه همیشگی و ...

وقتی برمیگرده میره قصر سری بزنه که سوسونو رو اونجا تنها میبینه و میره جلو که سوسونو بهش میگه تو بیا گوگوریو رو بنیان گذاری کن من هم با گروه تجاریم میرم کشورهای اطراف مثل قبل معامله میکنم جومونگ هم میگه تو سفرهاتو رفتی نیمخواد با سفر متحد برامون جمع کنی همینجا هم اینکارو میتونی بکنی اصلاً با من ازدواج میکنی هر چند که دیگه اون علاقه سابق رو نداریم ولی تنها راه حل مشکل ازدواجه حالا قبول میکنی که سوسونو قبول میکنه

خلاصه روز عروسی فرا میرسه و همون روز سویا که با هزار امید و آرزو از هیون تو فرار کرده بود وارد جولبون میشه و به یوری میگه میخوایم بریم پیش بابا اما وقتی میبینه همه مردم دارن میرن جریان رو میپرسه که بهش میگین امروز قراره جومونگ با سوسونو ازدواج کنه و گوگوریو تاسیس بشه سویا هم  وقتی میشنوه اشکهاش در میاد

سوریونگ مقدمات مراسم رو شروع میکنه ، جومونگ و سوسونو هم وارد میشن و آیین مراسم رو به جا میارن .در این مراسم جای سوسونو و سویا عوض میشه و سویا هم با ناراحتی میاد اونجا و مراسم رو تماشا میکنه

جومونگ و سوسونو هم در برابر خدایان و همه سوگند میخورن که تا آخر در کنار هم باشن! و با تشکیل گوگوریو افتخار از دست رفته چوسان رو برگردونن .جومونگ رسماً شاه گوگوریو میشه و مردم براش هورا میکشن سویا هم وقتی حرفهای جومونگ رو میشنوه لبخند میزنه و به خاطر جومونگ و رسیدن به هدفش در تاسیس گوگوریو راهشو میکشه و اروم از اونجا میره

 



برچسب ها : ,