قسمت هفتاد و پنجم(75) جومونگ

قسمت هفتاد و پنجم : پیشنهاد اتحاد هدف سفر به بویو

 

 

در راستای اتفاقات افتاده جومونگ نامه ای برای فرمانروای اوکجه میفرسته و فرمانروا هم باهاشون همکاری میکنه و نظر به اینکه علم غیب در این فیلم نعمتی خداداستی همون اول نیروهای جانگ ریون میریزن خونه جانگ و دستگیرش میکنن اونهم نه به عنوان قاچاقچی بلکه به عنوان کسی که به کاروان گوگوریو حمله کرده! زره افسر گروه رو داشته باشین که هون زره قبلی نارو قبل از تبعید تسو به مقرر مرزیه

زیر دست یوری هم سریع جریانو به یوری و دوستش میده اونهام سریع میرن کافه به مامانهاشون میگن سریع کاسه کوزه رو جمع کنید که خاک برسر شدیم رفت و یوری هم به سویا میگه من احمق خلاف کردم باید سریع بزنیم به چاک سویا میگه چشمت کور شه باید مجازات شی تا یاد بگیری از این کارها نکنی یوری هم میگه من هر بلایی سرم بیاد حقمه ولی از این میترسم که برای تو اتفاقی بیوفته جون هر کی دوستداری بیا بریم از اینجا

جلسه محاکمه چانگ همراه با شکنجه زیر نظر اویی پیگیری میشه ولی جانگ اعتراف نمیکنه چون نمیدونه یونگ پو کی بوده البته به خاطر فیلم نامه که یوری و سویا باید اینجا رو ترک کنن و اتفاقات بعدی بیوفته همه این تحقیقات با اطمینان عجیبی پیگیری میشه!!

اما اونطرف جومونگ هم که با شنیدن اسم سویا دوباره داغ زن و بچه اش تازه شده ، یاد گذشته میوفته و حسابی میره تو خماری و طبق معمول چنین سکانسهایی از دور به پا همیشگی جومونگ کارشو اینجا هم انجام میده

 

اویی هم موگول و موکاک رو برمیداره و میره اتاق به اتاق کافه و خونه سویا رو دنبالشون میگردن که میفهمه زودتر از اونها فلنگو بستن

سوسونو که فهمیده جومونگ یه مرگیش شده (با اتکا به حس فضولیش ) هیوبو رو احضار میکنه و ازش جریان رو میپرسه هیوبو هم میپیچوندش و میگه ناراحتیش مال اینه که هنوز نتونسته راهی برای مطیع کردن اوکجه بدون جنگ پیدا کنه

اویی برمیگرده گوگوریو به جومونگ میگه فرماندار اوکجه با کمال میل متحد شدن رو قبول کرد مشکل حل شده جومونگ در مورد سویا میپرسه که اویی میگه تمام جانگ ریو و اطرفشو زیر و رو کردیم ولی نشد پیداشون کنیم لااقل اینطور فهمیدیم که اونها زنده اند و من خودم از زیر سنگ هم شده پیداشون میکنم

 

اویی میره بیرون و جومونگ دوبار میره سراغ لنگه کفش یوری (سیندرالا) و اشک میریزه

بیرو هم از اینکه تو سفر قبلی در برابر راهزنانها شکست خورده بود و آبروش رفته حسابی تمرین میکنه جومونگ هم که داغ بچه تو دلش تازه شده میاد اونجا و وقتی میبینه بیرو در برابر بوبونو کم نیورده خوشش میاد و میگه خیلی خوب پیشرفت کردی نترس اگه کارت خوب باشه دوباره میتونی اعتمادمو بدست بیاری

جومونگ سری هم به کارگاه میزنه که اونجو رو میبینه و به موپالمو میگه حالا که بیشتر وقتشو دوست داره اینجا بگذرونه یه کم بهش یاد بده چطور دل مردمو بدست بیاره چون شمشیر سازی تنها بدردش نمیخوره جومونگ از اونجا میره و موپالمو به موسونگ میگه دیدی چطور به اونجو نگاه میکردم از طرز نگاهش میشد فهمید چقدر ناراحته که یوری زنده نیست و باید بچه دیگران رو به فرزندی قبول کنه

ماجین خبر به خیط کشید شدن نقشه یونگ پو رو بهش میده و میگه ارتش اوکجه رییس چانگ رو گرفت و فهمیدن که کار افراد بویو نبوده تازه فقط این نیست نقشه ات باعث شد گوگوریو با اوکجه پیمان اتحاد ببنده یونگ پو که عصابانی شده میگه حالا لومون نداده باشه ماجین میگه نه بابا لااقل اینجا رو شانس اوردیم چون ما رو نمیشناخت

هوانگ منتظره تا یونگ پو برش کاری بکنه رییس چین هم بهش میگه هنگ این هم فتح شد رفت پی کارش ولی تو همینطور بی خیال اینجا نشستی بهتره به امید عموت نمونی چون اگه کاری نکنی امپراطور میندازت کنار

هوانگ هم یونگ پو رو صدا میزنه و بهش میگه پس چی شد تو که گفتی میخوای تنهایی جلوی گوگوریو رو بگیری این همه مدت چه کار کردی یونگ پو میگه یه طرحهایی داشتم ولی شانس که نداریم بهم خوردن یه کم دیگه صبر کن تا درستش کنم هوانگ هم میگه تو هم گرفتی ما رو دو روز دیگه از چانگ ان برام اخطار میفرستن اونوقت من خر عقلمو دادم دست تو

هوانگ اینبار خودش با یونگ پو بلند میکنه میره بویو تا با گوموا حرف بزنه ولی تسو میگه بابام مریضه طرفتون منم که یونگ پو دوباره هویج میشه و تسو هم با نگاهش میگه خودتی

جلسه درباری تشکیل میشه و هوانگ میگه جومونگ هنگ این رو گرفته و اگه دست رو دست بزاریم میاد سراغ ما و بعدش هم شما یونگ پو هم میگه بیا با ما متحد شو و اگرنه همون بلایی که سر هنگ این اومد سر بویو میاد تسو عصبانی میشه و میگه تو شلنگ لازم نکرده برامون نطق کنی فکر کردی مثل قبل بردارمی هر چی میخوای میگی ما همین الانش هم بلدیم چطور با گوگوریو کنار بیایم تو برو فکر خودت باش خورزوخان هم ختم کلام رو میگه و بهشون میگه گوگوریو به ما حمله نمیکنه اگه میخواست تو این مدت کرده بود زودتر شرتون رو کم کنید

اینها هم با پوز کش اومده میان بیرون و اینبار هوانگ به جای یونگ پو میگه یه روزی این تسو از کاری که امروز کرد پشیمون میشه و میره لیادونگ ماجین میگه نمیخوای بریم دنبالش یونگ پو میگه نه بابا دیگه هوانگ هم بدردمون نمیخوره همینجا بمونیم بهتره

سونگ جو جریان رو به گوموا میگه و گوموا هم وقتی میفهمه تسو جواب رد به هانیها داده میگه آفرین به پسرم معلومه دیگه بزرگ شده که غرور بویو رو حفظ کرده و سریع بلند میکنه بره جلسه دربار . نکته جالب در مورد رشد ریش اینکه کسانی که میان سال بودن و دوره پانزده ساله رو طی کردن دیگه ریششون رشد نکرده فقط سفید شده مثل گوموا و یون تابال و وزیر بو

تسو هم به مقامات میگه دیدین که چطور جلوی هانیها خالی بستم حالا باید یه برنامه بریزیم تا آبرمون نره حالا بگید ببینم چه کار کنیم که اگه گوگوریو خواست بهمون حمله کنه خاک بر سر نشیم ژنرال هوک چی میگه باید سربازهای پاداگانها رو ببریم لب مرز مستقر کنیم  بقیه قصرها رو هم خالی کنیم و همه سربازهای گارد رو بزارم تو قصر اصلی تسو میگه خوبه و به وزیر خارجه جین یونگ میگه هر کسی از هر کجا اومد برای تجارت با آغوش باز ازشون پذبرایی کنید حتی اونهایی که با گوگوریو متحد شدن و به وزیر مالیات بول چون میگه جیره خانواده سلطنتی رو هم نصف کنید و بعد میگه حواستون باشه موقع جنگ همه چه خانواده اشراف و سلطنتی چه مردم عادی باید برای حفظ کشور تلاش کنن چون میخوام با کمک همه دوباره اعتبار بویو رو برگردونم

همین موقع که بحث این موضوع گرمه گوموا میاد اونجا میره رو منبره و میگه میخوام مطلبی رو بهتون بگم خواهشن نه نیارین تصمیم گرفتم تاج تخت و زمام امور کشور رو بسپارم به تسو و به وزیر بو میگه مقدمات کار رو فراهم کن تسو هم میگه اخه پدر جان شما زنده اید من چطور شاه شم گوموا میگه نه تو با این کار امروزت نشون دادی که مرد شدی من هم کم کم باید برم کنار

وزیر بالگوئه هم خبر رو به ملکه و سولان میرسونه و ملکه که بالاخره به عرش الهی رسیده از خوشحالی چند سال جوانتر میشه و سولان هم نمیدونه چطور خوشحالی کنه

خبر به جومونگ میرسه و میگن گوموا با اختیار خودش اینکارو کرده جومونگ هم سریع جلسه رو راه میندازه و سوسونو میگه این مدت به خاطر شاه گوموا ما کاری به کار بویو نداشتیم(یعنی چون قدرت دارن باید همه جا رو بگیرن البته خدا خر رو شناخت که شاخ بهش نداد و اگرنه سوسونو بود به اونجا هم حمله میکرد) ولی الان که تسو سر کار اومده موضوع فرق میکنه که همه آینده نگری رو در صدر کار قرار میدن و میگن بهتره قبل از اینکه تسو دوباره حال و هوای حمله به سرش بزنه و با هانیها متحد شه ما پیشدستی کنیم و تا سرشون گرمه کارشون رو تمام کنیم جومونگ هم با شنیدین این حرفها اعصابش خورد میشه

یوری و مادرش و رفقا در حال ترک اوکجه اند که بین راه استراحت میکنن و مادر رفیقش گوش پسرشو میگیره میبره یه گوشه و میگه خاک بر سرت کنن که به خاطر یوری تو همچین دردسری نندازیمون اگه دفعه دیگه با یوری ببینمت من میدونم و تو یوری هم متوجه موضوع و دردسرهای بوجود اورده میشه که میره پیش مادرش میگه مثلاً خیر سرمون میخواستم زندگیمون رو از این رو به اونرو کنم ولی از اونرو به این رو شده و اینطور توی دردسر افتادی بعدش هم میزنه اون کانال و میگه راستی چطوریه که من بابا ندارم(شبیه سازی که نشده) اگه بابای داریم بگو حداقل بدونم کی بود چه کاره بود الان کجاست سویا میگه هنوز وقتش نشده بهت بگم صبر کن تا زمانش رسید بهت میگم برای همین هم بهتره بریم بویو زندگی کنیم چون اونجا چیزی هست که با اون میتونم بگم بابات کیه (خنجر شکسته جومونگ)

جومونگ که همچنان در خماری مونده بود با اون حرفهای وزیرها و مقاماتش در مورد بویو بیشتر افسردگی میگیره و به همین منظور سوسونو میره پیش جومونگ و میگه از حرف افسرها ناراحت نشو اونها نگران تو و کشورن ولی من خودم میدونم چه حسی نسبت به بویو داری جومونگ میگه اونها اینطور گفتن تازه خبر ندارن که میخوام توی مراسم تاج گذاری تسو شرکت کنم

هیئت وزیران در بویو تشکیل جلسه میده و وزیر بالگوئه که باید همیشه در اینجور مواقع یه ایده ژورنالیستی! از خودش در کنه میگه باید ترتیب یه جشن بزرگ رو برای تسو بدیم تا عظمت بویو برای همه روشن شه و از این حرفها که طبق معمول ژنرال هوک چی میزنه تو ذوقش و میگه مگه همین چند روز پیش خود تسو گفت که کشور وضعش خرابه نباید ریخت پاش کنیم وزیر بو هم میگه الان که وضعمون خرابه به صلاح نیست مراسم اونچنانی بگیرم چون خود تسو هم اینطور نمیخواد وزیر جین یونگ میگه من برای همه قبیله های دور و اطراف نامه فرستادم به نظرتون برای گوگوریو هم بفرستم وزیر بو میگه نمیخواد اونها که نمیان برای چی خودمون رو سبک کنیم

ملکه هم به تسو میگه حواست باشه ایندفعه داری شاه میشی دوباره مثل قبل گند نزنی به کشور آبرمون رو ببری تسو هم میگه ایندفعه فرق داره حواسم هست میخوام بویو رو سرافراز کنم و انتقام تو رو هم بگیرم ملکه میگه آفرین پسر خوب اگه میخوای برام انتقام بگیری باید گوگوریو رو نابودی کنی که تسو میمونه زیرش و چیزی نمیکنه

نظر به اینکه با شاه شدن تسو سولان ملکه میشه از همین الان ماوریونگ من باب عرض ارادت (پاچه خواری) به عنوان اولین نفر یه کادو برمیدار میره دیدن سولان ، سولان هم همون اول طاقچه بالا میزاره میگه خوب حالا بگو چی میخوای ماوریونگ میگه این شوهرت و پدرش این سالها خیلی به معبد محبت داشتن و مثل اینکه جدیداً قرار درشو گل بگیرن برای همین همه کاهنها التماس دعا دارن سولان هم مغرورانه نگاه میگنه و میگه که اینطورهاست

یوری و همقطاریهاش تو بویو تاب میخورن و تصمیم میگیرن دیگه دور کارهای خلاف رو خیط بکشن و در مورد پیدا کردن کار فکر میکنن که پارچه نوشته های روی دیوار رو میبینن توش نوشته به مناسب تاجگذاری تسو مسابقه مهارتهای رزمی گذاشته شده و هر کی اول شه یه جایزه و یه پست دولتی از دست خود شاه میگیره رفقا هم هندونه رو میزارن زیر بغل یوری و میگن بیا کار بهتر از این تو حتماً در میای

یوری برمیگرده خونه که میبینه دوباره مامانش ولو شده رو زمین که میبردش داخل و ازش پرستاری میکنه .سویا هم حالش بهتر میشه و به یوری میگه خیلی دلت میخواد باباتو ببینی بهت بگم که بابات هنوز زنده است و برای اینکه بتونی بهش ثابت کنی پسرشی نیاز به یه نشونه داری که من اونو تو قصر بویو قایم کردم الان هم نپرس که من اونجا چه کار میکردم وقتی پیداش کردی همه چیو بهت میگم .یوری هم میاد بیرون و عزمشو برای برنده شدن در مسابقه حسابی جزم میکنه و به دوستاش میگه میخوام تو مسابقه شرکت کنم

جومونگ تو جلسه دربار موضوع سفر به بویو رو مطرح میکنه که همه بشدت مخالفت میکنن و اویی اصلاً میگه مگه از رو جنازه من رد شی جومونگ هم میگه حرفهاتون رو زدین حالا گوش کنید من چی میگم من میخوام برم اونجا تا با تسو حرف بزنم و قبل از اینکه با هانیها متحد بشه بهش بگم بیاد با ما متحد بشه اینطوری هم قدرتمون زیادتر میشه و هم دیگه لازم نیست باهاشون وارد جنگ بشیم و در ثانی رویای من و پدرم برای بیرون کردن هانیها تحقق پیدا میکنه بیرو هم در میاد میگه حالا که شما میرید من هم میخوام باهاتون بیام جومونگ هم قبول میکنه و امور مملکت رو میده دست یون تابال و سوسونو

نماینده ها و فرستاده ها از قبایل دور و اطراف بویو برای شرکت در مراسم میان وزیر بو و بقیه هم ازشون استقبال میکنن که خبر میرسه جومونگ هم برای شرکت در مراسم وارد بویو شده وزیر بو هم سریع میره پیش تسو و میگه جومونگ خودش برای شرکت در مراسم بلند کرده اومده حالا چه کار کنیم تسو هم فکرهاشو میگنه و میگه راهشون بدین و به گرمی ازشون استقبال کنید تا خودم بیام

جومونگ و دارو دسته وارد بویو میشن و میرن سمت قصر . مردم هم برای دیدن میان تو مسیر که یوری هم میاد بین جمعیت و جومونگ رو نگاه میکنه که یدفعه جومونگ هم چشمش یوری رو میگیره و به اون خیره میشه



برچسب ها : ,