خلاصه قسمت پنجاه و یکم ( آخرین قسمت امپراطور دریا )

خلاصه قسمت 51 امپراطور دریا (قسمت اخر امپراطور دریا)

یون که نگران دیدار یوم جانگ و گونگ بود بود سعی میکند تا به گونگ بوک بگوید که در این دیدار او نیز حضور داشته باشد و مراقبش باشد ولی گونگ بوک قبول نمیکند و به این شکل یوم جانگ برای صحبت با او میاید. از این طرف جانگ هوا نیز بوسیله قایقی همراه با باکیونگ به چانگ هی میاید.اما با رفتن او بخاطر زخم شمشیری که داشت بیهوش میشود

یوم جانگ در ملاقات گونگ بوک سعی میکند اورا متقاعد کند که از جنگ با کیم یانگ دست بردارد زیرا افراد زیادی در این صورت کشته خواهند شد اما گونگ بوک قبول نمیکند .یوم جانگ با خشم به او میگوید که اگر او نتواند جنگ را متوقف کند باید او را بکشد گونگ باز هم با او صحبت میکند اما بینتیجه است گونگ بوک بلند میشود که برود که یوم جانگ با نامردی یک لحظه خنجرش را بیرون میاورد و به شکم او میزند و به این شکل گونگ بوک میمیرد 

یون در ساحل جانگ هوا را که بیهوش شده است پیدا میکند. از این طرف یوم جانگ دقایقی بر بالای جسد گونگ بوک مینشیند و بیاد تمام لحظاتی که با او داشته است میفتد. از این طرف جانگ هوا در خانه به هوش میاید و با شنیدن اینکه یوم جانگ دارد با گونگ بوک دیدار میکند سریعا بلند میشود و همراه یون برای دیدنش میرود .یون چند بار گونگ بوک را صدا میکند ولی صدایی نمیشنود با نگرانی داخل میشود و با دیدن جسد گونگ بوک فریاد و اشک سر میدهد

جانگ هوا نیز با دیدن جسد گونگ بوک در حال افتادن میباشد ناله های یون همچنان ادامه دارد. یوم جانگ بیهدف در ساحل قدم میزند چشمانش نیز پر از اشک است یون دستور میدهد که سراسر چانگ هی را دنبال یوم جانگ بگردند در این لحظه رییس موچانگ سر میرسد و با دیدن اشکهای یون سریعا به اتاق گونگ بوک میرود و با دیدن جسد گونگ بوک یخ کرده و ناتوان نگاهش میکند چاریونگ نیز با دیدن وضع فوق العاده چانگ هی نگران گونگ بوک میشود و با آمدن به اتاق گونگ بوک و دیدن جسد گونگ بوک بیهوش میشود

نیروهای سلطنتی دستور حمله را از کیم یانگ میگیرند و به سمت چانگ هی حرکت میکنند .یوم جانگ با دیدن گروهی از سربازان و فهمیدن اینکه کیم یانگ قصد حمله به چانگ هی را دارد سریعا به دیدار کیم یانگ میرود و به او میگوید که اگر میخواهد به چانگ هی حمله کند اول باید او را بکشد اما کیم یانگ دستور میدهد او را دستگیر کنند آنها یوم جانگ را دستگیر میکنند

از این طرف نیروهای سلطنتی حمله را آغاز میکنند و به بندرگاه و جانگ دوری حمله میکنند . رییس موچانگ با شنیدن این خبر دستور میدهد که سربازان جمع شوند او در این ملاقات از سربازان میخواهد که تا سر حد مرگ برای گرفتن انتقام خون گونگ بوک بجنگند آنها با چهره های خشمگین به سربازان سلطنتی حمله میکنند و نبرد تن به تن آغاز میشود از این طرف یوم جانگ به درختی بسته شده و اسیر است

باکیونگ که همراه جانگ هوا به چانگ هی آمده بود برای نجات یوم جانگ میاید و با کشتن سربازان او را آزاد میکند یوم جانگ با دیدن باکیونگ و فهمیدن اینکه جانگ هوا به چانگ هی آمده سریعا به سمت مرکز فرماندهی میرود اولین حمله نیروهای سلطنتی دفع میشود و نیروهای سلطنتی عقب نشینی میکنند . در این نبرد بازوی یون زخمی میشود

مراسمی برای سوزاندن جسد گونگ بوک صورت میگیرد جسد گونگ بوک از میان چانگ عبور میکند و مردمی که بینهایت او را دوست داشتند با عبور جسد او اشک میریزند (خدا کنه همه ما در زندگی محبوب قلبها باشیم نه منفور قلبها ـ ان شا الله ـ ) و به این شکل گونگ بوک از میان دیدگان دوستدارانش میرود ارباب جو سعی میکند چاریونگ را متقاعد کند که برای حفظ جان بچه های گونگ بوک از چانگ هی برود ولی او قبول نمیکند

در اینحال کیم یانگ یک پیام آور میفرستد که به آنها بگوید تسلیم شوند چانگ هی در امان خواهد بود ولی یون چنان عصبانی بود که با چند ضربه این پیام آور و سربازان همراهش را میکشد از اینطرف یوم جانگ و باکیونگ به قصد کشتن کیم یانگ  به اردوگاه وی میروند ولی با حضور سربازان فرار میکنند رییس موچانگ و یون در ساحل بیاد گذشته میفتند یون نوشیدنی که از شیر اسب قبلا هنگامی که در مزرعه اسبها بودند را برای او میاورد و بیاد گذشته  از رییس موچانگ یک شمشیر میخواهد که چرا فقط برای گونگ بوک شمشیر درست کرده بود...

نبرد نهایی سرانجام آغاز میشود و ابتدا تیر و کمان اندازهای دو طرف به هم شلیک میکنند و سرانجام جنگ تن به تن آغاز میشود .نیروهای ارتش سلطنتی خیلی بیشتر از نیروهای چانگ هی مباشند به این خاطر نیروهای سلطنتی به مرکز فرماندهی حمله میکنند رییس موچانگ دستور میدهد سریعا برای حفظ مرکز فرماندهی برگردند .طی نبردی مشاور جانگ به عنوان اولین نفر از خوبان  میمیرد

نبرد تن به تن همچنان ادامه دارد یون بخاطر حفظ جان چاریونگ و بچه های او به چاریونگ و جانگ هوا میگوید که باید هر چه سریعتر از آنجا فرار کنند و به بندرگاه بروند که یک قایق منتظر آنهاست . آنها در حال فرار میباشند که گروهی از سربازان سلطنتی به آنها حمله میکنند و بعد از کشتن محافظان آنها ابتدا با یک ضربه به چاریونگ او به زمین میفتد اما وقتی آن افسر میخواهد با شمشیر جانگ هوا را بزند یوم جانگ و باکیونگ سر میرسند و آنها را میکشند ولی چاریونگ نیز بخاطر این ضربه شمشیر میمیرد.او قبل از مرگش از جانگ هوا میخواهد از بچه او بخوبی مراقبت کند

سربازان چانگ هی تماما کشته میشوند و دیگر کسی جز رییس موچانگ و یون باقی نمیمانند آنها  پشت به پشت هم در محاصره صدها نفر سرنیزه داره قرار میگیرند ولی تا پای جان تا آخرین لحظه میجنگند . ضربات نیزه از هر طرف  به بدنشان میخورد و سرانجام این دو دوست باوفای  گونگ بوک نیز جانشان را از دست میدهند

جانگ هوا به سرعت برای حفظ جان تنها باز مانده گونگ بوک به سمت ساحل میدود ولی سربازان او را تعقیب میکنند دقیقا در ساحل یوم جانگ و باکیونگ برای متوقف کردن سربازان و کمک به فرار جانگ هوا به جنگ با سربازن میپردازند ابتدا نیزه ای به شکم باکیونگ میخورد و او کشته میشود و سرانجام یوم جانگ نیز بخاطر عشقی که هیچ گاه نتوانست قلبش را بدست بیاورد با ده ها تیر بدنش مورد اصابت قرار میگیرد و در حالیکه با اشک برای آخرین بار به جانگ هوا نگاه میکند میمیرد

و به این شکل داستان زیبای امپراطور دریا با این پایان تلخ به اتمام میرسد و این آخرین جمله های داستان از زبان جانگ هوا  خطاب به گونگ بوک عشق همیشگی او میباشد

 

یک زمانی در جزیره سایانگ
تو بمن گفتی این دریای زیبا محل درد و غم هست
شاید سرنوشت ما یکی از اون غمها بوده
بخاطر موجهای غم انگیز و دردناک
که در تمام عمر تو وارد قلبت شدند
حالا
من به تو اجازه میدم بری
به دور دست برو دور دست در امتداد این آبراه که باز کردی
من پرتو درخشنده خورشید را نگه میدارم
و ریگهای سفید و شنهای چانگ هی که تو خیلی دوست داشتی
در قلب من
در کنار خاطرات تو
......

و سرانجام آخرین سکانس امپراطور دریا با جمله ای معنی دار از زبان جانگ هوا به پسر کوچک گونگ بوک که در بغلش میباشد به پایان میرسد

عزیزم این آبراه را خوب بخاطر بسپار زیرا باید روزی از این آبراه بازگردی

پایان