خلاصه قسمت پنجاهم امپراطور دریا
خلاصه قسمت 50 امپراطور دریا
گونگ بوک و افرادش بعد از شنیدن خبر مرگ امپراطور به سرعت به شهر سلطنتی میروند گونگ بوک از یوم جانگ دلیل مرگ ناگهانی او را میپرسد ولی یوم جانگ مگیوید که دلیلش مشخص نشده است گونگ بوک به اتاق امپراطور میرود و با دیدن جسد امپراطور او رییس موچانگ و یون بر روی زمین مینشینند و با اشک امپراطور را صدا میزنند
گونگ بوک بخاطر قدرتی که به عنوان فرمانده ارتش دارد دستور میدهد مراسم خاکسپاری امپراطور به تعویق بیفتد تا حقیقت مرگ او مشخص شود ضمنا او تمام صاحب منصبان را به جلسه ای فوری دعوت میکند او در این جلسه میگوید که مراسم خاکسپاری را به تعویق خواهد انداخت تا حقیقت مرگ امپراطور مشخص شود گروهی از پزشکان بدن امپراطور را به احتمال مسموم شدن او بررسی میکنند
آنها در بازرسی اول نشانه ای از مسمویت پیدا نمیکنند کیم یانگ که مرگ امپراطور بوسیله او سازماندهی شده بود دستور میدهد یکی از افرادی که در این ماجرا دست داشت را سریعا بکشند تا قضیه لو نرود.این ملاقات را برادر جانگ هوا میبیند و با تحقیق متوجه سمی به نام گل انگشت دانه چینی میشود که بعد از کشتن طرف آثار مسمویت آن بعد از پنج روز ظاهر میشود او از شخصی که کیم یانگ دستور مرگش را داده بود سوال میپرسد اما یوم جانگ و افرادش که برای مرگ او آمده بودند برادر جانگ هوا ( چانگ گیوم ) را نیز میکشند
گونگ بوک بخاطر تحریک شدن صاحب منصابان بخاطر حضور او در شهر امپراطوری تصمیم میگیرد به چانگ هی باز گردد از این طرف جانگ هوا نیز وضیفه مراقبت از شاه جدید را بر عهده میگیرد . گونگ بوک قبل از رفتن از یوم جانگ میخواهد که مراقبت جانگ هوا باشد در چانگ هی گونگ بوک با جمع کردن صاحب منصبان مناطق متوسط از آنها میخواهد در این وضعیت بخاطر مهارتهایی که دارند و همیشه به خاطر فساد درباریان نادیده گرفته شده به شهر امپراطوری بروند و به اعلیحضرت کوچک (پسر لرد کیم ووجینگ امپراطور قبلی ) کمک کنند
کیم یانگ تصمیم میگیرد که دختر خودش را به عنوان همسر امپراطور کوچک بکند تا با این وسیله به عنوان پدرزن او قدرت بسیار زیادی را بدست بیاورد وعملا امپراطور را تحت کنترل خود در بیاورد .افرادی که بعنوان کمک به امپراطور به شهر سلطنتی آمده بودند توسط امپراطور پذیرفته میشوند ولی کیم یانگ در جلسه با خشونت از امپراطور میخواهد آنها را باز گرداند زیرا گونگ بوک در فکر کنترل شهر سلطنتی میباشد امپراطور کوچک میترسد و نمیتواند حرفی بزند
جانگ هوا نامه ای به گونگ بوک میفرستد که او را خبر کند ولی افراد کیم یانگ افسر محافظان او را که حامل نامه میباشد میکشند .کیم یانگ با خواندن نامه جانگ هوا تصمیم میگیرد خودش به چانگ هی برود و به گونگ بوک اخطار دهد دست از مداخله در امور سلطنتی بردارد. او به ملاقتش میرود و این حرفها را میزند گونگ بوک نیز به او اخطار میدهد اگر به مداخله در امور سلطنتی ادامه دهد ارتشش را به شهر امپراطوری خواهد فرستاد
بدستور گونگ بوک چانگ هی به حالت جنگی در میاید وآماده باش اعلام میشود تا منتظر هر حمله ای از طرف ارتش امپراطوری باشند یوم جانگ تصمیم میگیرد خودش به چانگ هی برود و با گونگ بوک مذاکره کند شاید بتواند جلوی جنگ را بگیرد او از کیم یانگ اجازه اینکار را میگیرد و میگوید که برای متوقف کردن این جنگ حاضر است هر کاری بکند حتی اگر مجبور شود گونگ بوک را بکشد
کیم یانگ دستور میدهد که دو لشکر در اطراف چانگ هی مستقر شوند جانگ هوا که متوجه شده بود یوم جانگ به چانگ هی رفته از باکیونگ میخواهد کمکشک ند تا او به چانگ هی برود شب که جانگ هوا و باکیونگ مخفیانه در حال رفتن هستند درگیری پیش میاید که باعث میشود جانگ هوا زخمی شود. از این طرف یوم جانگ نیز وارد چانگ هی میشود و سرانجام اجازه میگیرد که با گونگ بوک صحبت کند....