خلاصه قسمت چهل و نهم امپراطور دریا

خلاصه قسمت 49 امپراطور دریا


بانو جمی بعد از اسارت به شهر بازگردانده میشود او را پیش گونگ بوک میبرند تا با او صحبت کند در این جلسه بانو جمی با تمام حرفهایی که گونگ بوک میزند باز هم میگوید که قدرت او به پایان نرسیده و اشراف زادگان به او کمک خواهند کرد ولی گونگ بوک میگوید که اشراف زادگان هرگز بخاطر کارهایی که او کرده خودشان را بخطر نخواهند انداخت. بانو جمی عصبانی میشود و با عصبانیت به گونگ بوک میگوید که مطمئن است از این مخمصه نجات پیدا خواهد کرد

گونگ بوک یوم جانگ را احضار میکند واز وی تشکر میکند ولی یوم جانگ میگوید که این پیروزی متعلق به گونگ بوک میباشد چرا که با یک استراتژی قوی توانست یک لشکر صد هزار نفری را فقط با ده هزار نفر شکست دهد. گونگ بوک درباره جانگ هوا نیز از یوم جانگ میپرسد که میشنود او سالم میباشد درباره بانو جمی نیز بحث میشود و گونگ بوک اشاره میکند که او هرگز به فکر قدرت نمیباشد و اصلا به این خاطر به شهر امپراطوری نیامده است.

یوم جانگ به ملاقات بانو جمی در زندان میرود بانو جمی با دین او از وی میخواهد که به او کمک کند تا از زندان بیرون بیاید به او میگوید که گونگ بوک را بکشد تا با کمک هم به هر چیزی که دوست دارند دست پیدا کنند به او میگوید برای چی زیر دست گونگ بوک کار میکند اما یوم جانگ به او میگوید که پول نمیتواند او را نجات دهد وبهتر است برای زندگی خودش اینطور رقت بار التماس نکند

جانگ هوا شب هنگام تصمیم میگیرد به دیدار بانو جمی در زندان برود او از یون خواهش میکند اجازه اینکار را به وی بدهد واو نیز اینکار را میکند جانگ هوا به دیدن بانو جمی میرود با نوجمی با دیدن او میگوید که تنهایش بگذارد .بانو جمی میگوید که افسوس میخورد که چرا وقتی میتوانست گونگ بوک را بکشد بخاطر التماس او نکشت جانگ هوا میگوید که او همیشه به فکر قدرت و پول بود درحالی که او احتیاج به کسی داشت که او را دوست داشته باشد بانو جمی با فریاد میگوید که از اینجا برو.با رفتن جانگ هوا او اشک میریزد

جانگ هوا از گونگ بوک میخواهد که زندگی بانو جمی را ببخشد گونگ بوک میگوید که او مرتکب جرم شده و باید طبق قانون با وی رفتار شود ولی گونگ بوک میگوید که او دیگر قدرتی ندارد وثروت وقدرتش را از دست داده واین بزرگترین مجازات برای بانو جمی میباشد جانگ هوا از گونگ بوک میخواهد که بانو جمی را آزاد کند گونگ بوک نیز به فکر فرو میرود

از اینطرف جانگ دال که دستگیر میشود به کیم یانگ میگوید که او میداند که پولهای بانو جمی کجاست. از این طرف گونگ بوک سرانجام تصمیم میگیرد که بانو جمی را آزاد کند او را احظار میکند وبه او میگوید که یک کشتی در وولجو منتظر اوست و او باید شیلا را ترک کند.بانو جمی برای گرفتن تنها پولهای مخفی خودش میرود که میبیند جانگ دال وکیم یانگ آنها را از قبل پیدا کرده و در حال رفتن هستد بانو جمی به لب ساحل میرود اشک میریزد و سرانجام خودش را به آب دریا میسپارد و به این شکل عمر بانو جمی نیز به پایان میرسد...

سرانجام کیم ووجینگ به عنوان پادشاه بعدی انتخاب میشود کیم یانگ به یوم جانگ میگوید که آنها باید خیلی زود از شر گونگ بوک خلاص شوند یوم جانگ به فکر حرفهای گونگ بوک میفتد شب نشینی توسط کیم ووجینگ برگزار میشود که در آن گونگ بوک و تمام افراد او حضور دارند او از گونگ بوک میخواد در شهر امپراطوری بماند و کمکش کند تا ثبات بازگردد ولی گونگ بوک میگود که بودن او در آنجا باعث مخالفت اشراف میشود و بهتر است که به چانگ هی باز گردد این  باعث میشود که نقشه قتل او که توسط کیم یانگ کشیده شده بود عوض شود و در بین راه در اسکله وولجو این نقشه عملی شود.گونگ بوک و افرادش به سمت چانگ هی بازمیگردند

 

یوم جانگ و افرادش در محلی برای کشتن وی و افرادش کمین کرده اند یوم جانگ دستش را بالا میبرد که دستور تیراندازی دهد ولی نمیتواند اینکار را انجام دهد و باز میگردد. گونگ بوک به چانگ هی بازمیگردد. اما خبر خوب برای گونگ بوک ! چاریونگ سرانجام فرزند گونگ بوک را که یک پسر است به دنیا می آورد

امپراطور گونگ بوک را احظار میکند تا نام او را در لیست افراد شایسته وارد کند ولی گونگ بوک قبول نمیکند و بجای آن برادر جانگ هوا وارباب جو را میفرستد. اما کیم ووجینگ با دیدن آنها و فهمیدن اینکه گونگ بوک از دستورش سرپیچی کرده به فرمانده گارد سلطنتی که یوم جانگ باشد دستور میدهد به چانگ هی برود و او را به نزد او بیاورد یوم جانگ در راه رفتن به شهر سلطنتی با جانگ هوا روبرو میشود که او نیز قصد رفتن به چانگ هی دارد

یوم جانگ با گونگ بوک صحبت میکند تا او را راضی کند که با وی بیاید گونگ بوک در بیرون به فکر فرو میرود که جانگ هوا را میبیند صحبت باو با جانگ هوا باعث میشود که تصمیم بگیرد به شهر سلطنتی برود در ملاقات با امپراطور , امپراطور به وی بعنوان کاردار نظامی قصر میدهد که وظیفه حفظ امنیت مردم را بر عهده بگیرد  اما همین دستور کار خودش را میکند وکیم یانگ که قصد کشتن گونگ بوک را دشات با این کار امپراطور به این نتیجه میرسد که باید هرچ هر چه زودتر امپراطور کشته شود و اینکار را میکند. خبر مرگ امپراطور به گونگ بوک میرسد