خلاصه قسمت چهل و دوم امپراطور دریا
سلام دوستان امیدوارم که حالتان خوب باشد با خلاصه قسمت چهل و دوم امپراطور دریا در خدمت شما هستم.
گونگ بوک به افرادی که برای بردن او آمده بودند میگوید که باید فکر کند.او در جلسه ای با افرادش این مساله ار بررسی میکند برادر جانگ هوا به او میگوید که او باید حتما برود زیرا نرفتن او به منزله اعلام جنگ به آنها میباشد به این خاطر گونگ بوک راهی شهر سلطنتی میشود
یوم جانگ با دانستنی هایی که از شهر سلطنتی و بازی قدرت در آن دارد به کیم یانگ میگوید که باید از فرمانداری موجینجو استعفا دهد و به مقر امپراطوری برود تا بتواند تمام مسایل را زیر نظر داشته باشد. جانگ دال به این خیال که با گفتن اینکه میداند یوم جانگ کجاست به خانه گونگ بوک میرود ولی وقتی به رییس موچانگ میگوید که با گرفتن پول به آنها میگوید کتک درست و حسابی از رییس موچانگ میخورد !
جانگ دال به بانو جمی میگوید که هم اکنون یوم جانگ در موجینجو میباشد. افسر محافظان بانو جمی یوم جانگ را به دیدار او میبرد بانو جمی در این دیدار از یوم جانگ میخواهد که فرمانبردار او باشد ولی یوم جانگ قبول نمیکند.کیم میونگ در ملاقات با گونگ بوک از وی میخواهد که فرمانبردار او باشد ولی گونگ بوک میگوید که او فقط برای پیشرفت چانگ هی کار میکند تا به شیلا کمک کند و به این شکل درخواست او را قبول نمیکند
بانو جمی در دیدار با کیم میونگ به او میگوید که باید هر چه زودتر بجای سرکنسول قدرت را در دست بگیرد.گونگ بوک به خانه کیم ووجینگ میرود که جانگ هوا هم آنجاست شب هنگام گونگ بوک در حال فکر است و جانگ هوا نیز او را میبیند گونگ بوک به سمتی دیگر میرود که ناگهان متوجه چند نفر میشود سریع با آنها مبارزه میکند و شکستشان میدهد و بسراغ خانه کیم ووجینگ میرود و چند نفر دیگر را که قصد کشتن کیم ووجینگ را داشتند میکشد
گونگ بوک به کیم ووجینگ میگوید که جانش در خطر است وبا وی به چانگ هی بیاید ولی او میگوید که نمیتواند بزارد کیم میونگ به تخت سلطنتی بنشیند و در آنجا میماند.کیم یانگ به دیدار کیم ووجینگ میرود و از وی میخواهد که او را جز افرادش بپذیرد ولی او قبول نمیکند در نتیجه کیم یانگ تصمیم میگیرد کیم میونگ را بکشد.یون نیز سرانجام با چند پسر و یک دختر که او را به یاد هاجین میاندازد به چانگ هی باز میگردد
گونگ بوک در صحبت با روسای تجاری به آنها میگوید که باید برای رشد چانگ هی کار کنند و کاری به بازی سیاست در شهر امپراطوری ندارد او از افراد مختلف با توجه به استعدادشان کمک میگیرد و آنها را مشغول به کار میکند.خبر میرسد که شاه وضعیت خوبی ندارد و تایک ماه دیگر میمیرد کیم یانگ که خطر را احساس میکند به یوم جانگ میگوید که باید حتما کیم میونگ را بکشد
بانو جمی به کیم میونگ میگوید که او به شکلی از شر کیم ووجینگ و سرکنسول خلاصش خواهد کرد اما خبر ندارد که این طرف یوم جانگ قصد کشتن کیم میونگ را دارد.یوم جانگ با نقشه ای جز افراد شرکت کننده در جلسه وارد میشود در یک لحظه بانو جیم او را میبیند ولی دیگر دیر شده و یوم جانگ با خنجری کیم میونگ را میکشد
کیم ووجینگ متوجه میشود که اینکار بدستور کیم یانگ انجام شده دستور میدهد او را احظار کنند ا ودر این ملاقات حقیقت را میگوید که اینکار با دستور او انجام شده است بخاطر حفظ جان آنها.. کیم ووجینگ دستور میدهد که تمامی افراد کیم میونگ بازدداشت شوند که اینکار از وزیر جنگ شروع میشود که همیشه از بانو جمی حمایت میکرد.به بانو جمی خبر میرسد که کیم میونگ دیگر زنده نمیماند و او با فریاد میگوید که او باید زنده بماند ....