خلاصه قسمت بیست و پنجم امپراطور دریا

خلاصه قسمت بیست و پنجم امپراطور دریا



یوم مون دستان جانگ هوا را میگیرد واز آنجا فرار میکنند اما گونگ بوک دستور میدهد یک تیم تعقیب تشکیل شود واز آنجا که حدس میزند او به بندر یوسان خواهد رفت به آن سمت میتازند یوم مون با گروهی درگیر میشود که این باعث میشود زخمی شود بعد از بستن زخمش با جانگ هوا صحبت میکند واین باعث میشود جانگ هوا تنها بطرف یوسان برود .یوم مون در جایی کمین میکند ودر حالیکه قصد دارد با خنجر گونگ بوک را بزند این خنجر به یون که متوجه او شده بود برخورد میکند آنها با هم درگیر میشوندیوم مون که دید نمیتواند در مقابل گونگ بوک مقاومت کند سوار بر اسبش فرار میکند







  در این میان جانگ هوا که با بیاد افتادن حرفهای یوم مون در حال بازگشت پیش آنهاست توسط راهزنانی محاصره میشود یوم مون در حال فرار بر روی تپه ای بلند میرسد و خود را در محاصره آنها میبیند با اسبش به داخل دریا میپرد راهزنان در حال بردن جانگ هوا هستند که متوجه گروه گونگ بوک میشوند وجایی مخفی میشوند.آنها جلوی دهان جانگ هوا را میگیرند تا او نتواند صدایشان کند در بندر یوسان جانگ دال یوم مون را در که درحال بیهوش شدن است پیدا میکنند در اردوگاه گونگ بوک سخت در فکر میباشد







افراد گونگ بوک یی سا را دستگیر میکنند و به مقر گونگ بوک میروند.فرمانده ارتش ووجینگ جون هم بعد از مدتی به کمپ میرسد و او را با خود میبرد.چاریونگ از یون درباره علت حال خراب گونگ بوک میپرسد واو نیز ماجرای ماندن جانگ هوا در اردوگاه یی سا برای نجات جان گونگ بوک را توضیح میدهد.گونگ بوک بخاطر موفقیتهایش در نبرد بعنوان فرمانده ارتش ووجینگجو انتخاب میشود ولی گونگ بوک قبول نمیکند.







گونگ بوک در صحبتی با ارباب سول میگوید که او قصد ندارد به حکومت تانگ خدمت کند ودوست دارد تاجر موفقی شود و از ارباب سول میخواهد که به او کمک کند.ارباب سول نیز میپذیرد.دوسال از این ماجرا میگذرد و در این دوسال گونگ بوک هیچ خبری از جانگ هوا ندارد.در این میان یون برخلاف گونگ بوک به خدمتش به حکومت تانگ ادامه میدهد.گونگ بوک برای تجارتی به ژاپن رفته بود اما با گذشت مدت مورد نظر هنوز به یانگزو برنگشته بود واین باعث نگرانی ارباب سول وارباب جو که در صورت نیامدن گونگ بوک آبجوسازیش را از دست میداد شده بود







اما در موجینجو برادر چانگ هوا بعنوان فرماندار جدید آن منصوب میشود که این بخاطر تلاشهای دوساله بانو جمی در این زمینه بود او به بانو جمی اطمینان میدهد که در خدمت  او خواهد بود گونگ بوک و گروهش سرانجام از سفر ژاپن با سود زیادی برمیگردند .بعد از مدتی از جانب ارباب هووانگ درخواستی برای ازدواج پسرش با چاریونگ میرسد اما چاریونگ میگوید که کس دیگه ای را در نظر دارد و ارباب سول میفهمد این شخص گونگ بوک میباشد و در صحبتی با او میگوید که چاریونگ درخواست را رد کرده و او حدس میزند چاریونگ گونگ بوک را دوست دارد







گونگ بوک به فکر فرو میرود وسرانجام شب هنگام به دیدارش میرود وبه او میگوید که نباید او را در قلبش نگه دارد و باید با کسی باشد که فقط او را دوست داشته باشد چاریونگ هم میگوید که میداند او جانگ هوا را دوست دارد اما تا وقتی که او در قلبش جایی برای او داشته باشد صبر میکند.روز بعد در حالیکه گونگ بوک وارباب سول منتظر گروهی از موجینجو هستند با ناباوری بانو جمی را میبینند که همراه با برادر جانگ هوا که فرمانده جدید موجینجو میباشد وارد میشوند....