خلاصه قسمت بیست و سوم امپراطور دریا

 


گونگ بوک با گروه کوچکش با نقشه ای حساب شده ژنرال جانگ را نجات میدهند و یوم مون در این نبرد شکست میخورد وکسی نمیداند که او زنده هست یا مرده و اما دوستان سربلند ما با موفقیت به خانه بازمیگردند



گونگ بوک در جلسه ای که بخاطر موفقیت آنها برگزار شد به این موضوع اشاره میکند که ارتش ووجینگجون بخاطر شرایط بد آب و هوایی عقب نشینی کرده اما آنها هنوز هم قوی هستند.از این طرف یون بسراغ معشوقه اش هاجین میرود !البته رییس موچانگ آنها را میبیند!


 




یوم مون با عده اندکی زنده به اردوگاه بازمیگردد اما یی سا او را مسئول این شکست میداند و به زندان میاندازد.ارباب لی به یی سا میگوید که باید هر چه زودتر برای مقابله با ارتش تانگ که هر روز قویتر میشود فکری بیاندیشد وخودش پیشنهادی به او میدهد که از مردم شیلا کمک بگیرد و بواسطه همین نقشه یوم مون را آزاد میکند.از طرف یی سا نامه ای به بانو جمی فرستاده میشود که میخواهد با او دیدار کند بانو جمی هم در فکر فرو میرود



بانو جمی با این فکر که بواسطه همکاری با یی سا بتواند به گروهش سر وسامانی دهد وبا گرایش به سمت چین غارتگریهای گذشته را جبران کند عازم میشود آنها شب هنگام در حال خروج هستند که گارد ساحلی آنها را میبیند و طی نبردی افسر محافظان بانو جمی و دو محافظش نگهبانان را میکشند.روز بعد گونگ بوک متوجه قضیه میشود ودستور میدهد نگهبانان اطراف یانگزو بیشتر شود



گونگ بوک بخاطر جانگ هوا تصمیم میگیرد به هیبت یک جاسوس به اردوگاه یی سا برود اما یون او را میبیند واین باعث میشود او هم همراهش برود یی سا به بانو جمی پیشنهاد میکند که پیامهای او را به دربار امپراطوری برساند و در قبال آن مزارع نمک و حق تجارت انحصاری به او خواهد داد.بانو جمی در صحبتی با جانگ هوا از او میخواهد همراهش به شیلا برگردد اما او قبول نمیکند و بانو جمی خشمگین میشود



گونگ بوک و یون وارد اردوگاه میشوند و با کشتن دو سرباز اسلحه آنها را میگیرند.یوم مون از کنار آنها میگذرد اما متوجه آنها نمیشود اما گونگ بوک با دیدن جانگ هوا دچار حالتی میشود که باعث میشود سربازان به آنها مشکوک شوند و با تلاش یون آندو از آنجا فرار میکنند اما موفقیت آنها در نجات ژنرال جانگ کار خودش را میکند وآنها بعنوان فرمانده رده دوم ارتش تانگ محسوب میشوند




گونگ بوک در دیداری با بانو جمی به او هشدار میدهد که تمام خروجهایش از یانگزو باید با اطلاع او باشد.سپس برای سرکشی مناطق مرزی میرود.از این طرف گروه کوچک ارباب لی و جانگ هوا که عازم سفری هستند توسط ماموران شناسایی ودستگیر میشوند اما جانگ دال فرار میکند وخبر را به یوم مون میرساند از یک طرف یوم مون برای نجات آنها میرود واز طرفی دیگر گونگ بوک که این خبر به او رسیده برای بررسی موضوع به آنجا میتازد...