قسمت چهل و هشتم جومونگ
قسمت چهل و هشتم : اگه جومونگ خودشو تسلیم نکنه مادر و زنشو میکشم
جومونگ و دار و دسته به نزدیکی میسر میرسن و درمورد محل حمله روی نقشه حرف میزن که ماری مغز متفکر گروه میگه کمین براشون میگیریم جسا میگه اونها که میدون ما بهشون حمله میکنم از یه جا میرن که جا کمین نداشته باشه میخوای برای عمه ات کمین بگیری که جومونگ میگه راست میگه بنده خدا شاید اصلاً تله باشه اول برید ببیند چقدر نیرو دارن میشه حمله کرد نمیشه بعداً دعوا کنید . همین موقع موپالمو میاد و به جومونگ میگه یومی یول گفت که همون جا وایسید تا خودم بیام و جومونگ هم که بشدت نگران پناهنده هاست صبر میکنه
نارو هم پناهنده های فرضی رو از میسری که شبیه جاده چالوسه به سمت چانگ ان میبره که بین راه به سربازهاش میگه وقتی بهمون حمله کردن ما دفاع میکنیم تا زره پوشها برسن و باقی ماجرا
تسو هم که این روزها تمام فکر و ذکرش گرفتن جومونگه میره پیش مأوریونگ و بهش میگه برو پرنده سه پا رو احضار کن ببینیم جومونگ کجاست ماوریونگ هم میگه اینجور مکان یابیها کار خداست نه بنده حقیر تسو میگه من یه نقشه برای جومونگ کشیدم اومدم استخاره بگیرم ببینم موفق میشیم یا نه . یا میری زورتو میزنی یا میفرستمت همون جای قبلیت اینجا نون مفت به کسی نمیدم
اینها میرن ماتم میگیرن که چه کنن هون مو میگه دیگه بابامون دراومد رفت پی کارش یوسانگ میگه این که عقل درستی نداره اگه اشتباه کنیم ما رو جای جومونگ میکشه ماوریونگ هم میگه من وضعشو درک میکنم باید با روانکاوی کارو جلو ببریم تا بعداً ببنیم چه خاکی میشه تو سرمون کنیم
گوموا هم که بازداشت شده و حسابی نگران جومونگه از اتاق میاد بیرون تا کاری کنه ولی نگهبانها جلوشو میگیرن اونهم دوباره جوش میاره و شمشیرو میزاره پس گردن نگهبانه ، طرف میگه خواهشن برگردین توی اتاقتون یا ما رو بکشین که سنگینتر باشم چون اونوقت تسو ما رو میکشه گوموا که دنبال شر نیست میره داخل اتاقش.یوهوا هم میاد و میخواد بره دیدن گوموا که جلوشو میگیرن که اونهم میره پیش تسو اعتراض کنه
توی این اوضاع قمر در عقرب وزیر بالگوئه به تسو میگه دایی چرا باباتو زندانی کردی .نکن این کارها رو مردم پشت سرمون حرف در میارن تسو میگه کی گفته وزیر بالگوئه میگه همین وزیر مزیرها و افسرهای خودمون تسو میگه چشمم روشن بگو کدومشون بوده تا بابای یکی یکشونو در بیارم هر کی از این حرفها بزن دشمن بویو محسوب میشه
در همین احوالات یوهوا هم بدون خبر میاد داخل و به تسو میگه بچه اینقدر بی غیرت نشو باباتو آزاد کن تسو میگه حرف غیرتو نزن که اگه اینطور چرا اون میخواست منو بکشه برو تا ننداختم کنارش یوهوا میگه منو میترسونی خوب من هم زندانی کن
همین موقع ملکه میاد اونجا و میگه بیا برو برامون نطق نکن ببینم تو انگار یادت رفته مادر جومونگی وبا تبصر و ماده زنده موندی اگه به خاطر گوموا نبود خودم میدادم بکشنت الانم برو دعا کن که زنده مونده و اگرنه تو هم الان توی قبر کناریش بودی
جومونگ و دارو دسته منتظر یومی یول اند تا ببین قضیه از چه قراره که بالاخره یومی یول پیاده میاید اونجا و جومونگ میگه جریان چیه جلوی عملیاتو گرفتی اونهم میگه نرید کمک که تسو براتون تله گذاشته بابات هم مثل تو وقتی اسم پناهنده ها رو شنید رفت نجاتشون بده که دیگه رفت که رفت تو دیگه نباید گول بخوری که این نقشه تسو و خرزوخانه
جومونگ که نسبت به پناهنده ها خیلی حساسه و حرف یومی یولو بارو نمیکنه ، مونده که چه کنه و بالاخره برای اینکه جانب احتیاط رو گرفته باشه برو بچو میفرسته تا ببینن قضیه از چه قراره
بروبچ میرن اوضاع رو بررسی کن که میبین نارو داره پناهنده های فرضی رو میبره و سواره نظام حسابی نفر با خودشون برداشتن و پشت سرشون میان
سریع میرن موضوع رو به جومونگ میگن که شانش اوردیم یومی یول به دادمو رسید و اگرنه گور همه مون رو کنده یودن
جومونگ هم به یومی یول میگه حالا که تا اینجا اومدیم و وقتمون حروم شده حیفه حال تسو رو نگیریم میخوام بلایی سرش بیارم که دیگه از این شیرین کارها نخواد با من بکنه
نارو و پناهنده ها به نزدیکیهای هیون تو میرن و جومونگ خودشو نوشون نمیده و فرمانده زره پوشها میگه ما رو سر کار گذاشتین اگه تا هیون تو خودشون رو نشون ندادن ما برمیگردیم
جومونگ هم افراد رو به خط میکنه و میگه وقتی سواره نظام و ارتش بویو از هم جدا شدن ما هم به نوبت بهشون حمله میکنم و دخلشون رو میاریم زره پوشها هم در حال برگشتنن که توی راه برای استراحت اتراق میکنن و جومونگ و افرادش هم همون موقع طی یه عملیات غافلگیرانه میرزن سرشون و روفت همه شونو میارن
و آخر سر هم شب به نارو و افرادش حمله میکنن اونها هم که کشته هاشون میره بالا صحنه رو خالی میکنن و ناور تنها میمونه و برای اینکه نگن کم اورده به جومونگ حمله میکنه و جومونگ هم جلوی جمع خفتش میده و میگه یه خورده حسابی بابت گذشته ها با هم داریم ولی حیف باید بری به تسو خبر بدی برو بهش بگو اگه دفعه دیگه بخواد سر به سرمون بزاره میایم بویو رو روی سرش خراب میکنم
نارو با خفت و خواری برمیگرده بویو به تسو میگه روم سیاه شکست خوردیم جومونگ دستمونو خونده بود و همون جمله قصور همیشگی منو بکشین و از این حرفها شکست خوردگان جلسه میگیرن و یانگ جو میگه اینهم از نقشه تون که جومونگ راحت دستمونو خوند شما اگه بدرد میخوردین و عرضه اینکارها رو داشتن حالو روزمون این نبود وزیر بو میگه فکر کنم همه اش زیر سر این یومی یول ناکس باشه چون فقط اونه که از ماجرای هئ موسو خبر داره و میتونه بهش رسونده باشه اگه یومی یول پیش جومونگ باشه با خدایانش بدجور دستمونو برای جومونگ رو میکنه
شورای حکومتی هم دوباره میزگرد میگیرن و ملکه که متوجه وخامت اوضاع شده به تسو میگه تنها راه این که زن و مامان جومونگو گروگان بگیری تسو میگه همینم مونده که این کارو بکنم مردم درموردم چی میگن ملکه میگه هر چیزی دلشون بخواد بگن بعدها میگن تو موفق شدی کسی یادش نمیمونه که چطور این امر صورت گرفته
سر و صدای وزرا هم از دست کارهای تسو در میاد وزیر جین یونگ میگه اینطور پیش بره دو روز دیگه خودمونو جای سرباز میفرسته دنبال جومونگ باید جلوشو بگیریم تا بدبختمون نکرده ژنرال هوک چی هم میگه اینها کافی نیست باشید شاه رو آزاد کنیم که از همه چی واجبتره .وزیر بو هم طبق معمول یه زیر چشمی به اینطرف و اونطرف میکنه و میگه شما که وجود این کارهارو ندارین برید هواشناسی ببین جهت باد کدوم طرفه جلو میسرش واینستید
تسو هم هر چی فکر میکنه میبینه به غیر از این راه خفت ناک راهی دیگه ای نداره و میگه یوهوا وسویا رو بیارن
گوموا هم بی خبر از ماجرا دوره درمان رو طی میکنه که دکترش خبر زندانی شدن یوهوا وسویا بهش میده و گوموا هم که رگ غیرتش در حال ترکیدنه میزنه بیرون از اتاق و شمشیرو میزاره زیر گردن نگهبانه و میگه یا میرید کنار یا برای همیشه میبرمتون کنار که مسئله ناموسی شده
خلاصه شمشیر بدست میره پیش تسو و میگه بچه زورت به زن و بچه رسیده تسو میگه تا جومونگ خودشو تسلیم نکنه آزادشون نمیکنم گوموا میگه تا تو سر به سر جومونگ نزاری اون به بویو حمله نمیکنه من تضمین میدم ، هانیها دشمن ماند نه جومونگ تسو میگه هانیها دشمن شما بودن الان برای من نیستن من که کوتاه نمیایم میخوای بکشی بکش گوموا هم دو تا داد بیداد میکنه و میخواد تسو رو بکشه که نمیتونه و حالش بد میشه و میبرنش تو اتاقش
این روزها همه به فکر دستگیری جومونگ و جایزه بگیری شدن و سونگ ینگ هم پیرو همین مطلب به چی ریونگ میگه اگه بشه از طریق سوسونو جومونگو گیر بندازیم نونمون تو روغن میره . بیرون از جلسه چان سو میگه بابا به خدا گناه داره که چی ریونگ دوباره میگه تو حرف نزن چیزی سرت نمیشه اینطوری میخوای برامون رییس بشی و قبیله داری کنی برامون
یون تابال هم این روزها زده توی ماهیگیری که رییس پیل یه نامه از سوسونو براش میاره اونهم که جوگیر شده سریع میره یه زمین توی دشت و صحرا پیدا میکنه و میگه میخوام اینجا یه قصر بزنم سوسونوام میخواد جولبونو بیاره زیر نظر گیرو و یه کشور جدید بزینم
سوسونو هم با کاراونش میرسه هانگ ریونگ و اوته میگه اینها زیر سلطه هانیها بدجور مالیات میدن و فکر نکنم به ما خوب پول بدن سایونگ هم میگه فردا قرار معامله رو گذاشتم و از این حرفها و جریان کارهای که جومونگ انجام داده رو بهش میگه
سوسونو هم طبق معمول یاد ایام میزنه گوشه نگاری و آهنگ سکانس مربوطه
فردا سوسونو برای معامله نمک میره پیش یه بازرگان و قیمت رو میبره بالا که بازرگان زیر بار نمیره و میگه سر گردنه گیر ارودی اگه تونستی نمکهاتون اینجا آب کنی سوسونو هم میگه فکر کردین نمیدونم جومونگ کاروان خراجتون رو غارت کرده بیاید همین قیمت بخرین به نفعتونه که طرف کوتاه نمی یاد و میگه شما فروشنده نیستین
هوا بارونی میشه و سوسونو که میدونه اینجا چقدر به نمکشون محتاجن و دوز کلک بازی تو معامله رو از باباش یاد گرفته میگه چند تا کیسه رو پر شن و ماسه کنید و بندازین توی بارون تا بهتون بگم
بازرگانه هم که سرش به سنگ خورده میاد پای معامله که سوسونو بهش میگه چقدر بهتون گفتن همون اول بخرین نخریدین حالا نصف جنسامون توی بارون خراب شد رفت باید خسارت اینها رو هم بدی که طرف قبول میکنه و سوسونو هم خوشحال از اینکه با کلک وزرنگ بازی تونسته نمکهاشو چند برابر قیمت بچپونه
در چانگ ان هم امپراطوری هان تصمیم میگیره برای بررسی اوضاعی که جومونگ به وجود اورده استاد چین رو بفرسته بویو که ماجین به یونگ پو میگه موضوع رو بهش گفتم که بره به امپراطور بگه همین موقع استاد چین هم که این دو روزه کره ای یاد گرفته میاد اونجا و میگه امپرطور قبول کرده با من بیایی بویو یونگ پو هم که نزدیکه بال در بیاره دوباره میزنه توی وعده های همیشکی و تو خالی دادن به دیگران
در بونگه هم تمرینات پی گیری میشه که مربیهای آموزشی هم یکم تبحر خودشون رو جلوی جمع به رخ همدیگه میکشن مخصوص اویی و موگول . حتی جومونگ ید طولاش در تیر کمان رو به رخ همه میکشونه شدید
در همین اوضاف هیوبو هم برای جومونگ از گیرو و تسلیم شدن سوسونو به سونگ ینگ برای جومونگ خبر میاره و میگه بریم کمکشون و جومونگ هم که ناراحت شده تا میاد فکر کنه ماری میاد و میگه مثل اینکه دم تنگه مهمون داریم که جومونگ هم میفرستش تا ببین موضوع چیه
ماری هم میره تنگه که سربازهای تسو نامه گروگان گرفته شدن سویا و یوهوا رو بهش میدن .اونهم برمیگرده و به جومونگ میگه یه قافله تجاری بودن هیچی جومونگ هم میگه حواستون باشه ما فقط کاروان هانیها رو خفت میکنیم نه ماله بقیه مردمو
بر و بچ هم جلسه میگیرن چه چطور خبرو به جومونگ بدن که به سرانجامی نمیرسن
که ماری میره پیش یومی یول برای استخاره که یومی یول میگه خوب کار کردی به جومونگ نگفتی و شیرشون میکنه و میگه شما سه تایی بدون اینکه به جومونگ بگین باید برین بویو یا نجاتشون میدن یا به کشتنشون میدین چون اگه جومونگ بره ممکنه بلایی سرش بیاد و به اون اهداف بزرگش نرسه
جومونگ هم با افرادشو جلسه میزاره و سراغ ماری رو میگیره که میگن میاد و موضوع جلسه حمله به منطقه چانگ چونه که از نظر نظامی بسیار استراتژیکه و قراره میشه جسا و رفقاش با جومونگ برن و ماری و اینها بمونن اردوگاه
توی زندان هم یوهوا حسابی نگران جومونگه و داره فکر میکنه که چطور جلوی اومدن جومونگ به قصر رو بگیره
و وقتی حکیم باشی برای معاینه وضعیت سویا میاد اونجا ازش کمک میگیره که اونهم میگه یه دارو میدم به مودوک که مثل مرده ها میشه و میندازنش بیرون قصر
جومونگ هم برای بررسی اوضاع اطراف چانگ چون از اردوگاه میزنه بیرون و برو بچ هم تصمیم میگیرن همون موقع برن بویو و یوهوا و سویا رو نجات بدن
برچسب ها : قسمت چهل و هشتم جومونگ,