قسمت چهل و ششم جومونگ

قسمت چهل و ششم : سازماندهی و احیای مجدد ارتش دامول

 

ارودگاه دامول در منطقه کوهستان بونگه که مکان سابق اردوگاه دامول در زمان هموسو بوده برپا میشه و پناهنده زیر نظر جومونگ و بقیه تمرین نظامی میکن .جومونگ هم که چند تیکه  چرم و آهن پاره به خودش بسته تا مثلاً زره تنش کرده باشه و با بقیه تمایز داشته باشه همه رو به خط میکنه و میگه برای آزاد سازی قبایل از دست هان و گسترش قلمرومون و تعقیل منابعشون از قبله هان بک که نزدیکمون شروع میکنیم . جومونگ برای اینکه فبیله سویا رو آزاد کنه و انتقام پدر زنشو بگیره این حمله رو طرح ریزی میکنه

جومونگ

جومونگ

جومونگ

جومونگ

اروگاه احداث شده در بونگه منطقه بسیار استراتزیکه،طوری که مسیرهای ورودی صعب العبوری دارن و تنها راه ورودی به اونجا باریک و راحت تحت کنترل قرار میگیره و برای کمین کردن و اختفا در برابر دشمنانی که بخوان حمله کنن بسیار مناسبه جومونگ هم این نکات رو به ماری گوشزد میکنه و میگه چند نفر که توی این کار واردن رو بفرست برن توی سربالایی بین بوته ها کمین بگیرن و نگهبانی بدن و چند تا برج هم توی ورودی بسازن

جومونگ

جومونگ

و برای موپالمو هم چند تا آهنگر میاره تا کار ساختن شمشیر تسریع پیدا کنه و زودتر حمله رو شروع کنن

بر و بچ درمورد کمبود نیرو برای حمله میگن و میخوان جومونگو متقاعد کنن که بعداً حمله کنه ولی جومونگ که مستعد انتقام گرفتن برای سویاست میگه میرم به مقرر اصلیشون میزنیم و باباشو نو در میاریم  نترسین همین موقع موسونگ هم میاد و آمار سول تاک و افرادشو میده که چهار برابرشون نیرو داره جومونگ هم میگه ما شمشمیر فولادی داریم فکر کردین کم الکی هستیم ترس به دلتون راه ندین

جومونگ

همه سخت کار میکن و تمرینات تا این وقت شب پیگیری میشه

موپالمو هم شب و روز کار میکنه موسونگ هم میاید پیشش میگه بیا برات مشروب اوردم توپ بزن تو رگ روشن شی اینجا مشروب گیرت نمیاد ولی موپالمو ظرف مشروب رو میشکنه و میگه من خودم مست کارم و تا وقتی جومونگ هانیها رو شکست نده لب به مشروب نمیزنم!!

جومونگ

شب جومونگ به فکر حمله به سول تاک و گرفتن انتقام پدر سویا ست و به همین موازات در بویو سویا هم در زندان به فکر جومونگ و سرنوشت خودشه

یوهوا به گوموا جریان حامله بودن سویا رو میگه تا اون شاید بتونه کاری بکنه

جومونگ

تسو با وزرا میزگرد گرفته تا در مورد پیدا کردن جومونگ به نتیجه برسن وزیر بالگوئه میگه صد در صد رفته گیرو ( توی تلفظ کره ای میگن کروهه ، در زبان اونها گ خونده میشه ک و گ در زبانشون برای ما ک خونده میشه)  پیش سوسونو بریم اونجا پیداش کینم وزیر بو میگه مرحبا به این ذکاوت جومونگ که خنگ نیست بره اونجا که ما زود پیداش کنیم تسو میگه اینکه جومونگ به خاطر گیرو منو نجات داده درش شکی نیست اون از خداش بود من بمیرم ولی به خاطر سوسونو از این خواسته قلبیش گذشت الان هم کاری نمیکنه که گیرو توی دردسر بیوفته وزیر مالیات بول جون همت به خرج میده و میگه پس همه جا شایعه کنید میخوایم گردن سویا رو بزنیم پیداش میشه این بار ژنرال هوک چی که به آرمانهای اعتقادیش برخورده اعتراض میکنه و میگه میخواید مردم بهمون بخندن و بگن از یه زن توی این راه استفاده کردیم و خلاصه طبق معمول جلسه به سرانجامی نمیرسه و سونگ جو میاد میگه شاه باهات کار داره

گوموا به تسو میگه این سویا رو آزاد کن خدا رو خوش نمیاد تسو هم که حسابی دلش پره هر چی تو دلش میریزه بیرون و میگه همین که یوهوا رو ننداختم توی زندان باید برین صلوات بفرستین جومونگ به من و شما خیانت کرد اما هنوز ازش طرفداری میکنید اون بچه تون هم نیست من تا سرشو نزنم سویا رو آزاد نمیکنم  گوموا میگه تو هنوز از جومونگ میترسی، باباشو کشتی سرشو فرستادی برای هانیها خودت جاش بودی چه میکردی تو از چی میترسی وقتی خودت اینجا تنهایی از خر شیطون بیا پایین سویا حامله است برو آزادش کن مردم بهمون میخندن

تسو هم کوتاه میاد و سویا رو به اتاقش میبرن تا اونجا بازداشت باشه . یوهوا هم ازش پرستاری میکنه بهش میگه تو دیگه مال خودت نیستی و بچه داری و ازا ین حرفها تا بهش روحیه بده نمیره

جومونگ

بالاخره شمشیرهای فولادی ساخته میشه جومونگ هم میگه افراد رو آماده کنن .شمشیرها بین افراد تقسیم میشه و پلاک دامول هم بهشون داده میشه

سول تاک هم چند قلم کالا مرغوب میبره برای یانگ جو تا سبیلشون چرب کنه و اجازه معامله رو بگیره یانگ جو هم قبول میکنه و میگه راستی اگه بتونی جومونگ رو برام بگیری بهتر از اینها بهت میدم سول تاک میگه من خودم زودتر از اینها دنبالشم 

جومونگ هم سمت هان بک قشون کشی میکنه و سول تاک هم بی خبر از این موضوع زیردستهاشو جمع کرده و گل میگن و گل میشنون وسول تاک میگه حالا مونده جومونگ رو بگیرم تا موفقیتمون کامل بشه

جومونگ

جومونگ هم طی یه حمله حساب شده و غافلگیر کننده به مقرر سول تاک حمله میکنه که اونم فرار میکنه و جومونگ تنهایی میزاره دنبالش

جومونگ

خلاصه طی عملیات تعقیب و گریز جومونگ با مدد توانایی تیر اندازی سول تاکو گیر میندازه و اونم التماس زندگیشو میکنه جومونگ هم اول محکم بودن شمشیرش نسبت به شمشیر هانیها رو به سول تاک نشون میده و میگه به خاطر سویا و باباش میکشمت نه خودم

جومونگ همه مردم قبیله هان بکو جمع میکنه و براشون میره روی منبر که من جومونگم و شوهر یه سویا داماد ارباب مرحومتونم و برای گرفتن انتقام ارباب چون ، سول تاکو کشتم نه غارت قبیله الان هم که بی صاحب شدین میتونید خودتون انتخاب کنید که بیاید با ارتش دامول یا برین تحت سلطه هان که مردم میگن میایم با شما و با هانیها میجنگیم .لوکیشن هم که همون لوکیشن مقرر فرماندهی گونگ بوک توی چانگهیه

جومونگ و نفرات برمیگردن اردوگاه و همه برای اولین موفقیتشون هورا میکشن .جومونگ به موپالمو میگه شمشیر سازی رو سریعتر کن که نفراتمون زیادتر شده . یومی یول هم که اومده ارودگاه میره دیدن جومونگ که جومونگ میگه این سورارخی رو از کجا پیدا کردی یومی یول میگه تو فکر کردی من کم الکیم هر چا پرنده سه پا بره من ردشو میگیرم

یومی یول به جومونگ میگه اومدم اینجا زندگی کنم تا هم به تو کمک کنم و هم عضوی از ملت جدیدی که میخوای بسازی باشم یه کلبه درویشی برام ردیف کنی کافیه تا به امور آسمانی ارتشش بپردازم جومونگ هم قبول میکنه و حسابی روحیه میگیره

سایونگ خبر حمله همه جانبه سونگ ینگ رو به سوسونو میده و اونهم اعلام آماده باش میده و اوته هم که به واسطه ازدواج با دختر ارباب (نون پدر زن) زره جدید تنش کرده افرادو به خط میکنه و توصیه های لازم دفاعی رو بهشون میده . سایونگ به سوسونو میگه نفراتمون کمه بهتره یکی بفرستیم تا کلک سون ینگ رو بکنیم سوسونو میگه دیگه دیر شده اینطوری شجاعانه میجنگیم و زیر سلطه نمیریم

ولی بعدش که به یاد حرفهای یومی یول میوفته و میبینیه تسو و ارتش بویو پشت سونگ ینگند کوتاه میاد و به بقیه میگه به خاطر حفظ قبیله برای انجام ماموریت خطیری در آینده باید صلح کنم حتی لازم باشه از ریاست میرم کنار (اصلاً فکر نکنید به جومونگ ربط داره)

فردا هم سوسونو طی یه اقدام شجاعانه میره بیریو پیش سونگ ینگ اونهم بهش میگه چرا زحمت کشیدی میموندی اونجا ما داشتیم میومدیم خدمتون سوسونو هم با یه حرکت غرور شکن! جلوشو زانو میزنه و میگه من از ریاست میرم کنار حق نمک هم میدم بهت اصلاً گیرو برای خودت فقط جنگو راه ننداز

در همین راستا سونگ ینگ و افرادش میریزن تو گیرو و میگه از الان چان سو رییس گیروه و چون به سن قانونی نرسیده ننه اش صاحبتونه و حق هم ندارین سرباز آموزش بدین و فعالیتهای نظامیگری بکنید. فقط نگفت برید بمیرید

سوسونو هم همه خفتها رو به جون میخره و سمتشو به عمه اش تحویل میده

در چانگ ان هم ماجین یه چینی به نام استاد جین رو که قرار بعدها توی دولت هان مقام و نفوذ پیدا کنه براش میاره تا باهاش قرار و مدار بزاره تا هوای همدیگه رو داشته باشن

وانگ سو وان و دانگ سو میان بویو و مخفیگاه جومونگو به تسو میگن اون هم برای رفتن به اونجا نقشه میکشه

رسید این خبر به بویو بازتابهای متفاوتی داره و اول خبر به گوموا میرسه و اوهم میگه من هم اون موقع که رهبر ارتش دامول بودم اونجا اردوگاه زده بودیم این جومونگ هم فکرش خوب کار کرده رفته اونجا که نشه راحت بهش حمله کرد و یوهوا رو از نگرانی در میاره

یوهوا سری به سویا که داره کم کم قواشو بدست میاره میزنه و بهش میگه که جومونگ انتقام باباتو گرفت و سول تاک رو به درک فرستاد دیگه اینقدر ناراحت نباش سویا هم بعد از مدتها باری که روی دوشش بوده برداشته میشه به آرامش نسبی میرسه

خبر به سولان هم میرسه و نظر به اینکه ایشون در تمام زمینه ها منبع آمار و اطلاعاته میگه چشمم روشن اونجا که نزدیکه هیون تو و میره پیش تسو تا دوباره من باب منطق گرایی نصیحتش کنه که از باباش کمک بگیره

تسو موضوع رو به شورای اصلی حکومت میبره و ملکه میگه اینطور که جومونگ میکنه میخواد نیرو جمع کنه و بهمون حمله کنه مأوریونگ هم میگه من گفتم پرنده سه پا برنامه حمله داره دیر و زود اینکارو میکنه (در حالی که جومونگ اصلاً نقشه ای برای حمله به بویو نداره و نداشته )

سولان هم میاد اونجا و میگه حالا که میخوای بری جومونگو بکشی برو از بابام نیرو بگیر چون بونگه نزدیک هیون توه اینطوری میتونی هم از نیروهای سواره نظام هم استفاده کنی تا راحتر جومونگو شکست بدی و هم لازم نیست همه ارتشو برداری تا اونجا با خودت ببری .تسو هم حسابی کیف میکنه و به وزیر بالگوئه میگه همه رو برای جلسه خبر کن

حلسه تشکیل میشه و تسو  میره روی منبر و میگه جومونگو مکان یابی کردم و میخواد ارتشو ببرم هیون تو با افراد یانگ جو متحد شم برم باباشو در بیارم  وزیر بو هم بهش در مورد اون منطقه تذکر میده تسو  هم غرورانه میگه یه طور میگی انگار جومونگ با چند پناهنده گرسنه دور خودش جمع کرده میخواد چه کارکنه  که اینطور ترس ورتون داشته

روز به روز به ورودی پناهنده ها به اردوگاه دامول زیاد میشه و دیگه جا برای نگه داشتنشون نیست و رفقا محبور میشن گروه ها رو بگردونن که جومونگ میگه بزارید بیان داخل اونها دیگه جایی رو ندارن

و میره به یومی یول میگه روز به روز داره به جمعیتمون اضافه میشه  نه جا داریم براشون و نه چیزی که بریزیم تو شکمشون چه کنیم یومی یول هم میگه بگیریشون به کشاورزی تا اینطور بتونن شکمشون رو سیر کنن مردم بنیان یه ملت هستن بویو هم هم از همین پناهنده ها اینطور قوی شد تو نباید دست رد به سینه شون بزنی .همه از خداشونه که اینهمه جمعبت داشته باشن . برای اینکه به مشکل بر نخوری باید قبیله های جنگی بیشتری رو با خودت ملحق کنی و قبیله مودوم گوک آدمهای بدرد بخوری دارن برو بیارشون پیش خودت که خیلی به کارت میان

جومونگ هم به موسونگ میگه بره با پناهنده ها بزن تو کار زراعت و خودش با برچ بچ میرن سمت مودوم گوک

تسو هم با ارتشش میره هیون تو و با یانگ جو در مورد حمله به بونگه نقشه میکشن و میگه من خودم میرم اونجا تو هم چند زره پوشهاتو بده به من که دیگه جای اما و اگر برامون نمونه و یه حمله همه جانبه بزنیم

جومونگ هم میره سمت قببله مودوم گوک و موگول که یکی از کله کنده های اونجاست میره استقبالش که کارکترش دیگه برای همه دوستان آشناست جومونگ هم طلبکارنه میگه رییسهاتو بگین بیاد باهاشون کار دارم  . رییسشون جسا با موک گو هم میاد و میگه فرمایش جومونگ میگه من فرمانده ارتش دامولم شنیدم شما با هانیها جنگو دعوا دارین اومدم بگم من هم میخوام باهاشون بجنگم اینجا خودتونو حروم نکنید بیاید پیشم باهم کار کنیم جسا هم خنده اش میگیره و میگه اول نشون بده ببینم چی بارته تا اگه قانع شدیم بیایم برات کار کنیم

جومونگ اول اویی رو میندازه جلو که موگول مهارتشو نشون میده و میزندش و بعدش هیوبو رو با اون همه قدرت پرت میکنه (تاپیک چوخان) و میگه دامول دامول میکردین این بود خودت بیا جلو ببینم جومونگ هم که میبینه پرو شدن چند چشمه از مهارتهای خدادیشو رو میکنه و سه سوت شمشیرو میزاره زیر گردن موگول .ربطه سگ و درویشی اویی و موگول از اینجا شروع میشه

کار به دوئل وسترنی میرسه و جسا کمانو برمیداره و جومونگو نشونه میگیره و وقتی تیر رو پرت میکنه جومونگ همون موقع تیر دوبل به کار میبره که یکیش تیر جسا رو میزنه و یکی هم از بغل گوشش رد میشه

که همه شون کف بر میشن و قبول میکن تا به جومونگ خدمت کنن

تسو هم که معلوم نیست توی هیون تو از کجا زرهشو  اورده با سواره نظام سمت بونگه راه میوفته

جومونگ و نفرات تازه وارد میرن اردوگاه که هنوز نرسید موسونگ میگه بابامون در اومد رفت تسو با زره پوشها دارن میان سمتمون جومونگ هم دستورات لازمو میده و به جسا و افرادش میگه الان کمکم کنید تا بعداً سر پست و مقام با هم حرف بزنیم

تسو هم با اعتماد به زره پوشها با تعداد کم سربازهاش میرسه تنگه ورودی بونگه که جومونگ و افرادش اونجا کمین گرفتن و به نارو میگه برو بررسی کن برامون کمین نگرفته باشن



برچسب ها : ,