قسمت پنجاه و نهم (59)جومونگ

قسمت پنجاه و نهم : شکست

 

قافله سوسونو دروازه رو که رد میکنند تو شهر یه گروه گشتی جلوشون رو میگیره و میخوان بازرسی کنن که سایونگ میگه ما رو گشتن چه خبره فرمانده هم میگه اصلاً تا یک به یک خمره ها رو نبینم نمیزارم برین تا بفهمی من کیه ام

خلاصه مشغول گشتن میشه تا به خمره سوسونو میرسه و سایونگ که اون قبلی رو زیر سیبلی رد کرده بود به این یکی هم یه کسیه پول میده و میگه بیا این شیتیلو بگیر بزار دو زار کاسب شیم سهم شبت هم با خودم

اینها هم راه میوفتن و وقتی به محل امن میرسن از خمره در میان و سوسونو یه کیسه گیاه سمی به چان سو میده میگه اینو بریز تو مشروبها چان سو میگه اگه سربازها بمیرن که وجودمون لو میره سایونگ میگه نترس این نمیکشدشون فقط گیرایی مشروب رو میبره بالا .سوسونو هم توصیه لازم برای اجرای نقشه رو میکنه

اونطرف دامولیها بین راه اتراق میکنن و بوبونو هم سایه به سایه دنبالشون میره و به افرادش میگه تا نفهمیم کجا میخوان برن بی خیال نمیشم

و خلاصه شب از دور دامولیها رو زیر نظر دارن بوبونو هم که بلند پروزایش گل کرده به زیر دستش میگه میخوام یه تنه بزنم به اردوگاه و سر جومونگو ببرم برای تسو و با کشتن نگهبانها اردوگاه به اونجا نفوذ میکنه

وسط اردوگاه هم هیوبو معرکه راه انداخته و همه بی خبر از عوامل نفوذی دورش جمع شدن و مجلس حسابی گرمه . هیوبو هم با اتکا به زور بازوش تو کشتی آلیش موگول میزنه و نفس کش میطلبه و حتی برای تحریک یه کیسه سکه میزاره وسط که کسی جلو نمیاد .بوبونو هم میاد قاطی سربازها تا ببینه اوضاع چی به چیه

هیوبو که حسابی رفته توی حس و گرم شده وقتی میبنیه کسی نمیاد وسط فنگو میندازه و به جومونگ میگه تو بیا بقیه هم سریع هندونه ها رو از این طرف اونطرف مینداز زیر بغل جومونگ که اونهم شیر میشه بیاد وسط . هیوبو میگه مایه چی میزاری جومونگ هم که چیزی دم دستش نیست ، شمشیری که موپالمو براش ساخته رو میزار وسط

مبارزه شروع میشه که جومونگ هر چی زور میزنه حریف قدرت هیوبو نمیشه و خاک میشه آخر سر به موپالمو میگه شرمند یکی دیگه برام بساز اونهم که خیلی ناراحت شده میگه تو که اینقدر ضعیفی شمشیر برا چیته آبرمون رو بردی موسونگ هم متلک میندازه میگه ولش کن خودم برات شمشیر چوبی میسازم (به یاد دوران جوانی) که جومونگ خودش هم خنده اش میگیره

بوبونو هم که این همه رفاقت و صمیمت جومونگو با نفراتشو میبینه به زیر دست میگه بیا بریم که اشتباهی اومدیم تا حالا فرمانده ای اینطور ندیده بودم که اینقدر با سربازهاش خاکی باشه و سربازهاش اینقدر بهش وفادار باشن

جومونگ و دارو دسته توی چادر جلسه میگیرن تا در مورد راه رسیدن به گیرو تصمیم بگیرن در همین راستا جسا میگه از بویو رد شیم  فوقش هرکی جلومون رو گرفت حالشون رو میگیرم که ماری و حزبش مخالفت میکنن و میگه ما باید هر چی زودتر برسیم گیرو وقت این کارها رو نداریم تازه یوهوا و سویا تو خطر میوفتن که جومونگ میگه از راه تپه های چان سو میریم که نه گذرمون به مرز بویو بیوفته و نه کسی مزاحمون شه خلاصه اویی و موگول رو میفرسته تا مسیر رو پاک سازی کنن

باز از اون شبهایی میرسه که جومونگ در فکر کارهای بزرگیه که فردا میخواد صوردت بده و توی اردوگاه به سربازهاش که خوابند سر میزنه و پتو رو روشون میکشه

در ادامه یادش میوفته که استاد چان اومده بود بونگی و بهش گفته که میخواد یه سفر بره بویو و اگه شد براش هم خبر بیاره و هم تاریخچه چوسانو که جومونگ بهش میگه پس قربون دستت یه نامه دارم ببر برای خانواده ام ثواب داره

و همینطور که جومونگ تو فکره بر میگرده توی چادر که ماری بهش خبر میده دو تا از نگهبانهامون رو کشتن جومونگ هم لوزم لو نرفتن هدف رو متذکر میشه و تمام افرادو بسیج میکنه تا عامل نقوذی رو پیدا کنن

اونطرف هم توی سرما بوبونو مصتعدانه دنباله اینه تا بفهمه جومونگ کجا میخواد بره زیر دستش هم که تو سرما زیادی فشار بهش میاد از کمین میزنه بیرون تا خودشو خالی کنه که اویی میبنیدش و وجود بوبونو اینها لو میره

در گیری پیش میاد که افراد بوبونو کشته میشن ولی اویی و مولگول دوتایی با هم حریف بوبونو نمیشن تا ماری به عنوان عضو پوششی به کمکشون میاد و بوبونو در میره

 

سوسونو و افرادش هم آمار راههای ورود به مقرر فرماندهی سونگ ینگ و تعداد نگهباناشون میگیرن

به همون موازات زمانی یون تابال تو گیرو حسابی نگرانه و یادش میاد به سوسونو هر چی اصرار کرد که نره خطر داره سوسونو قبول نکرد و میگفت سرنوشت گیرو رو قرار رقم بخوره و به عنوان فرمانده باید کنار زرمنده ها و پسر عمه اش باشه تا روحیه بگیرن و میگه به جون دو تا بچه ام قول میدم سالم برگردم

رییس پیل خبر ورود سوسونو و افرادش به بیرو رو به یون تابال میده اونهم اعلام آماده باش میده .چی ریانگ که نمیتونه ترسشو قایم کنه هنوز میخواد یون تابال رو متقاعد کنه تا کوتاه بیاد که یون تابال میگه اصلاً حرفشو نزنید که دخترم رفته اونجا جونشو به خطر انداخته و این حرفهاتون روحیه سربازها رو پایین میاره و به یانگ تاک میگه سربازهامون پولی و جیره خوارن ممکنه هوایی شن حواست باشه فرار نکنن که به خاک سیاه میشینیم

در بویو هم ملکه برای اینکه کشور در آینده بی صاحب نمونه دختر وزیر مالیات بول چون رو برای تسو در نظر میگیره و تائیدشو از مأوریونگ میگیره تا مقدمات کار رو فراهم کنه

خبر به سولان هم میرسه و اونهم میگه اینها همه به خاطر اون سویا کیس بریدست با اون بچه اش که اینهمه جلوی ملکه راه میرن پس این داروه که بهشون دادیم چی شد هائوچن میگه فعلاً منتظریم تا اثر کنه همین موقع یوهوا میاید اونجا یه کاسه دارو براش میاره و میگه شنیدم خیلی به عروس گلم و نوه ام لطف داشتی خواستم جبران کنم سولان هم برای سه نشه میگه من اصلاً داروهای بویو رو نیمخورم یوهوا هم که یه دستیش گرفته میگه نترس مثل خودت توی این سم نریختم ولی اگه دفعه دیگه از محبت بازیها بخوای در کنی برامون خودم موهاتو دونه دونه میکنم

بوبونو هم بر میگرده بویو و خبر بیرون زدن جومونگ و ارتششو به تسو میده

 

تسو هم که میبینه زمینه جور شده بلند میکنه میره پیش باباش که یه وری با دیگران ملاقات میکنه و جریانو شرح میده و میگه یه ارتش بدین من برم اونجا بی خونه شون کنم من تا میرم سربازها رو آماده کنم شما فکرهاتون رو بکنید

تسو که میره یوهوا پشت سرش میاد داخل و میگه این یوری و سویا رو بفرست برن گوموا میگه توی این وضعیت اصلاً حرفشو نزنن که اینها گروگانن و تا وقتی که جومونگ بخواد به اینجا حمله کنه پیش خودم میمونن یوهوا که خیلی ناراحت شده میگه میخواستن یوری رو بکشن اگه اینطوره خودم هم باهاش از قصر میرم گوموا میگه چه غلطها مگه من اینجا بوغم یه راهب که ناتور کمان دامول بود گفت که جومونگ بویو رو نابود میکنه اگه خدایان با جومونگند و میخوان کشورمو نابود کنن من هم اینطور میخوام جلوشون در بیام  .خوبه خودت هم میدونی اون بچه یتیم شدت کمان رو شکسته . خرافه گویی آخوندها چطور یه کشور رو بهم میریزه

یوهوا که اشکهاش در اومده ناراحت میاید بیرون و توی دلش به گوموا میگه دیگه چیزی بین ما وجود نداره و دیگه بویو دینی به گردن من نداره.گوموا هم که حسابی سیم آخرو دستش گرفته به سونگ جو میگه در اتاق یوهوا و سویا رو حسابی مامور بکاره

در همین راستا برای پاس اول بول چون و با نگهبانها دم قصر یوهوا کاشته میشن و سویا جریان رو به یوهوا میگه که اونهم میگه ولشون کن آماده باش که همین روزها دست جمعی از بویو فرار کنیم

خبر به ملکه هم میرسه اونهم حسابی خوشحال میشه و میگه حالا بکشه تا بفهمه من چی از دست بی توجه ای گوموا کشیدم

استاد چان به بویو میاید و برای قولی به جومونگ داده میره سراغ یونگ پو و یه صندوقچه طلا و نقره میده دست یونگ پو که اونهم کف بر میشه ولی سعی میکنه خودشو اروم جلوه بده میگه ای بابا چهار تا دست نوشته یه کشور خرابه که چیزی نیست برات میارمشون

استاد چان سر راه به ماجین میگه میخوام یوهوا رو ببنیم قبلنها مثل خودم تاجر بود حیفه اومدم اینجا سری بهش نزنیم خلاصه ماجین رو راضی میکنه و ماجین هم در غیاب بول چان سیبل نداشته نگهبانه رو چرب میکنه تا استاد چن بره دیدن یوهوا

استاد چان هم نامه رو میده به یوهوا که جومونگ برای اون و سویا از دوری و دل تنگیش برای اونها میگه که چقدر دلش میخواد یوری رو ببنیه ولی نمیدونه که اون چه شکلیه و به علت قرار گرفتن اونها توی این وضعیت ازشون معذرت میخواد

تسو هم اجازه حمله به بونگی رو از گوموا میگیره و با ارتش سمت اونجا راه میوفته

یونگ پو هم بی خبر از همه جا در حال پول شمردنه  که ماجین خبرو بهش میده اونهم میزنه تو سر خودش و میگه خاک بر سرم ، من باید جای اون میرفتم

بالاخره نیروهای کمکی سونگ ینگ میرسن و قراره میشه شب سونگ ینگ براشون ضیافت بگیره سوسونو هم دستورات لازم رو میده و قرار میشه چادر تجهیزات رو آتیش بزنن تا وقتی همه مقر رو خالی کردن سوسونو و بقیه به سونگ ینگ حمله کنن

سوسونو یادش میوفته که قبل از اومدن به بچه اش بیرو قول داده بود که انتقام خون باباشو بگیره و زنده برگرده تا اون رو شاه جولبون کنه و یادی هم از اوته میکنه و با روحش تجدید میثاق میکنه

دامولیها هم به نزدیکی گیرو میرسن که جومونگ بهشون میگه اینجا اردو بزنید تا من برم ببنیم اوضاع از چه قراره و وفتی میرن اونجا یون تابال بهشون میگه سوسونو چند روزه رفته بیریو سونگ ینگ رو بکشه

 

بر و بچ در خطر بودن سوسونو و لوزم نجاتشو رو به جومونگ میگن اونهم میگه آماده شیم بریم بیرو

شب میشه و افراد سونگ ینگ هم ضیافت رو شروع میکنن و حسابی بهشون خوش میگذره

اونطرف افراد سوسونو عملیات رو شروع میکنن و چادر تجهیزات رو آتیش میزنن خبر به مقر میرسه که همه حسابی مست و ملنگن و حال راه رفتن ندارن .سونگ ینگ هم نگهبانهای مقر رو زیاد میکنه

سوسونو هم با افرادش وارد مقرر میشن ولی خوب نیروهای کمکی میرسن و تعداد کم نفراتش باعث میشه همه شون کشته بشن و خودش هم بعد از شیر زن بازی در اوردن زخمی میشه  (این زخمی شدن هم بر اساس فیلم نامه بود و اگرنه سوسونو هم جز افراد فناناپذیره)

چان سو هم سریع کشون کشون میبردش و صحنه رو خالی میکنن خلاصه به یه جای امن پناه میبرن . سوسونو که زخم شمشیر برداشته خونریزی شدید داره سایونگ هم چان سو رو میفرسته دنبال گیاه دارویی

 

سوسونو به سایونگ میگه من دیگه رفتنی ام همین مقدار سربازی هم که برامون مونده حرومشون نکن برشوندار برو سایونگ هم میگه اصلاً حرفشو نزن که خودم از اینجا میبرمت بیرون .سوسونو از هوش میره

سونگ ینگ هم تمام افرادشو بسیج میکنه تا هر طور شده سوسونو رو پیدا کنن

 

جومونگ و همقطاریها در قالب تیم امداد و نجات میرسن بیرو و بعد از گرفتن آمار اونجا دنبال سوسونو میگردن که بین راه درگیر میشن

 



برچسب ها : , ,