خلاصه قسمت چهلم امپراطور دریا

گونگ بوک وارد معبد میشود و در آنجا با رییس موچانگ یون  و افراد محافظ روبرو میشود که تعجب میکند ولی رییس موچانگ میگوید چون یوم جانگ و دارو دسته اش ناپدید شده بهتر است که آنها محافظت از او را بطور کامل و دقیق انجام دهند گونگ بوک چاریونگ و خوبان امپراطور دریا مشغول دعا کردن میشوند .گونگ بوک شب هنگام بار دیگر برای دعا به معبد میرود.

او در آنجا بیاد ارباب سول با او صحبت میکند و میگوید که حالا شمشیر امپراطور و لقب کنسول دارد و مسئولیتش بسیار سنگین است ولی هیچ وقت تعلیمات او را فراموش نخواهد کرد.از اینطرف رییس یانگ و باکیونگ به ملاقات یوم مون میروند و رییس یانگ  با دیدن حالت یوم مون میگوید که انگار او احساسات خودش را تحت کنترل در آورده  است !

گونگ بوک که نگران ناپدید شدن یوم جانگ است رییس موچانگ و یون را به ملاقات کیم یانگ (فرماندار) میفرستد تا دراینباره از او سوال کنند اما فرماندار مگوید که از بابت آنها مشکلی پیش نخواهد آمد.رییس موچانگ و یون که به حرفهای او شک کرده بودند بوسیله رشوه دادن به افسری که بازپرسی یوم جانگ را قبلا انجام داده بود خانه ای را که یوم جانگ در آن میباشد را پیدا میکنند

آنها شب هنگام بطور پنهانی وارد خانه میشوند تا آنجا را بررسی کنند ولی بادارودسته یوم جانگ درگیر میشوند و ناچارا عقب نشینی میکنند.خبر به کیم یانگ میرسد و او دستور میدهد که سریعا خانه قبلی تخلیه و محل جدیدی برای افراد انتخاب شود و از بابت اینکه کسی محلش را نخواهد فهمید اطمینان حاصل شود

جانگ هوا به ملاقات گونگ بوک در معبد می آید و نامه لرد کیم ووجینگ را به وی میرساند سپس جانگ هوا درباره خطرات کاری که گونگ بوک قصد انجامش را دارد یعنی برچیدن نظام طبقاتی  و احتمال عکس العمل اشراف به وی هشدار میدهد و همچنین اشاره میکند که اینکار شاید خیانت به نظر بیاید


رییس موچانگ و یون بر روی کار ساختن سگرهای ساحلی وپایگاهها نظارت میکنند که ارباب جو می آید و میگوید که چرا آنها به فکر ازدواج گونگ بوک نیستند؟ ارباب جو تصمیم قاطعانه ای میگیرد و به تنهایی به ملاقات جانگ هوا میرود او در آنجا از جانگ هوا میخواهد که به گونگ بوک کمک کند تا بتواند گذشته را پشت سر بگذارد و با چاریونگ ازدواج کند

جانگ هوا در ساحل به این موضوع فکر میکند و تصمیمش را میگیرد او ابتدا به سون جانگ و پدرش میگوید که میخواهد به شهر سلطنتی برود وبه این خاطر اداره مسافرخانه را  آنها باید بر عهده بگیرند.سون جانگ سریعا موضوع را به گونگ بوک میگوید گونگ بوک بیاد حرفهای جانگ هوا درباره علت جدایی از او و همچنین وظیفه او در مقابل مردم ستمدیده میافتد

جانگ هوا نیز بی اندازه در فکر میباشد. سرانجام گونگ بوک و جانگ هوا بطور اتفاقی  در  جزیره ای که در اوایل آشنایی با هم رفته بودند  یعنی جزیره ساهیانگ با هم روبرو میشوند .در آنجا جانگ هوا بار دیگر حرفهایش را تکرار میکند و میگوید که او برای خدمت به نایل السلطنه به شهر امپراطوری خواهد رفت.گونگ بوک او را در آغوش میگیرد

جانگ هوا در آغوش گونگ بوک میگوید که اگر او دوباره متولد شود دوست دارد که یک گل وحشی بینام در این جزیره باشد و همین برای خوشبختی او کافیست گونگ بوک او را بخود میفشارد اشک از دیدگان آنها جاریست و سرانجام دو عشق از همدیگر جدا میشوند و جانگ هوا به شهر امپراطوری میرود

 در شهر امپراطوری بازرس کل توطئه هایی را برای شوراندن اشراف علیه جانگ بوگو انجام میدهد بانو جمی نیز در این قضیه دست دارد.گونگ بوک سرانجام شبی  پیش چاریونگ میرود و میگوید که قصد ازدواج با اورا دارد .او میگوید که تمام عمرش مراقب او خواهد بود و جانگ هوا را فراموش خواهد کرد به این شکل مراسم ازدواج گونگ بوک و چاریونگ در معبد اینوانگ برگزار میشود    

اما...هاجین که تازه خبر خوش بچه دار شدنش را به یون گفته بود در حال کشیک دادن در مراسم ازدواج ناگهان یوم جانگ را میبیند و را تعقیب میکند اما یوم جانگ متوجه میشود و به باکیونگ و یکی از افراد میگوید که مراقبش باشند  آنها به هاجین حمله میکنند و در درگیری باکیونگ با پا به شکم هاجین که حامله است میکوبد که این باعث میشود خون از دهن هاجین بیرون بزند با اینحال او باز هم میجنگد ولی سرانجام او کشته میشود.....


 مراسم ازدواج به پایان میرسد و یون به دنبال هاجین میگردد ولی اثری از او پیدا نمیکند افراد برای پیدا کردن او میروند و سرانجام جسد او را پیدا میکنند یون با فهمیدن موضوع با پای پیاده به آنجا میدود و بعد صحنه هایی که دل آدم را بدرد در میآورد....

یوم جانگ برای رسیدن به اهدافشان قصد رفتن به شهر امپراطوری و ملاقات با کیم ووجینگ را دارد.او برای اینکار به شهر امپراطوری میرود ولی در حال رفتن محافظ جانگ هوا او را میبیند و موضوع را به جانگ هوا میگوید .جانگ هوای نگران هم برای پیدا کردن او به منزل لرد کیم ووجینگ میرود و با دیدن یوم جانگ ترس بر وجودش میافتد.....

      


خلاصه قسمت سی و نهم امپراطور دریا


یوم مون به زندانی برده میشود که در آنجا رییس یانگ و باک کیونگ نیز حضور داشتند فرماندار موجینجو کیم یانگ با جاه طلبی هایی که دارد یوم مون و سایر دزدان دریایی را احضار میکند و مبارزه ای بین یوم مون و یکی از افراد ماهر تشکیل میدهد.یوم مون بدون اینکه شمشیرش را بیرون بکشد با او مبارزه میکند و شکستش میدهد .معاون کیم یانگ به آنها میگوید که آنها دیگر یک برده نیستند که باید تا آخر عمر کار کنند بلکه به دستور فرماندار آنها از هم اکنون جز نیروهای مخفی فرماندار کیم یانگ خواهند بود

کیم یانگ یوم مون را ملاقات میکند و به او میگوید که میتواند برود و گونگ بوک را بکشد.از این طرف گونگ بوک اداره چانگ هی را به چند قسمت تقسیم میکند که شامل بخش نظامی برای تامین امنیت بخش امور داخلی برای تجارت و بخش امور مردمی برای راحتی مردم.بدین ترتیب رییس موچانگ بعنوان رییس بخش نظامی انتخاب میشود و یون بعنوان رییس هنگ ارباب جو بعنوان رییس امور داخلی و چاریونگ بعنوان رییس بخش امور مردمی

سرانجام بوی ازدواج در سریال امپراطور دریا میپیچد ! یون و هاجین توسط گونگ بوک احظار میشوند و گونگ بوک به آنها میگوید که تاریخ عروسی آنها را پنجم ماه بعد مشخص کرده است و چون آنها خانواده ندارند گونگ بوک بعنوان حامی یون و چاریونگ بعنوان حامی هاجین انتخاب میشود یون و هاجین میگویند که چطور آنها ازدواج کنند در حالیکه هنوز گونگ بوک و چاریونگ ازدواج نکرده اند اما گونگ بوک او را راضی میکند

گونگ بوک با یون صحبت میکند و به او میگوید که از این ببعد باید بیشتر به فکر هاجین باشد و کمتر به فکر او زیرا بخاطر گونگ بوک خیلی عذاب کشیده و حالا باید به فکر هاجین باشد. دو دوست بیاد لحظات تلخ و شیرینی که از ابتدا با هم داشتند میافتند.طبق معمول چهره یون احساساتی لبریز از اشک میشود و گونگ بوک هم با همان چهره مصمم همیشگی  در فکر میباشد

یوم مون که با چهره پوشیده به کافه جانگ هوا برای خوردن نوشیدنی رفته بود او را میبیند و تعقیبش میکند که محافظ جانگ هوا میفهمد کسی دارد تعقیبشان میکند آنها درگیر میشوند اما یوم مون ضربه ای به محافظ جانگ هوا میزند و فرار میکند یوم مون  رییس یانگ و باک کیونگ در حال عبور از بازار هستند که گونگ بوک و افرادش را میبینند آنها متوجه میشوند که گونگ بوک محافظان زیادی دارد و کشتن او براحتی امکانپذیر نیست.چاریونگ هاجین زیبا را آماده مراسم میکند

چاریونگ جواهراتی به هاجین میدهد و بعد در واب حرف هاجین که میگوید  محافظ اوست و این جواهرات را چکار کند میگوید که او باید زندگی آسوده ای در کنار کاپیتان جانگ ( یون )داشته باشد .مراسم آغاز میشود طبق رسم آنها ابتدا هاجین تعظیم میکند بعد یون و سپس هر دو با هم تعظیم میکنند و بعد نوشیدنی میخورند نگاه گونگ بوک در این لحظات به جانگ هوا است و جانگ هوا نیز آنرا حس میکند

یون و هاجین با هم تنها میشوند و طبق معمول یون خنگ ! که هیچ چیز نمیداند فقط نوشیدنی میخورد و هاجین هم با لبخند نگاهش میکند .بالاخره یون حرکت مثبتی انجام میدهد ! و میگوید که از وقتی عاشقت شدم گرما را حس کردم حتی در میدان سخت جنگ ! و امیدوار است که تا وقتی هاجین با اوست احساس سرما و تنهایی نکند.میگوید که کاش پدر و مادرش آنجا بودند و میدیدند عروسشان چقدر زیباست.هاجین برمیخیزد و یون را بر روی قلبش در آغوش میگیرد

یوم مون به پیش کیم یانگ برمیگردد.کیم یانگ میگوید که میداسنته او نمیتواند گونگ بوک را بکشد برای کشتن او باید تغییر کند  و در حال حاضر نفرتش از ا ورا باید کنار بگذارد و از او اطاعت کند سرانجام به او میگوید که به او فرصت خواهد داد تا گونگ بوک را بکشد .یوم مون نیز قبول میکند که از او اطاعت کند.فرماندار نام جدیدی به یوم مون میدهد و میگوید که او دیگر یوم مون نیست و نام او یوم جانگ خواهد بود


ارباب هوانگ بزرگترین تاجر چانگ آن که وسایل دربار تانگ را تامین میکند  با کشتی وارد چانگ هی میشود و ضمن اینکه دیگر با بانو جمی تجارت نخواهد کرد  قصد تجارت با گونگ بوک را دارد.گونگ بوک به او میگوید که او باید قانون چانگهی در تجارت را رعایت کند یعنی تجارت غیر قانونی نخواهند داشن و ارباب هوانگ قبول میکند خبر به بانو جمی میرسد و او جلسه ای از سران تشکیل میدهد.بانو جمی در ساحل خلوت بندر دوکجین میگوید که روزی ده ها کشتی به اینجا می آمدند ولی حالا خبری از هیچ کشتی نیست

گونگ بوک روسای تجاری را دعوت به جلسه ای میکند  و بانو جمی که فهمیده نمیتواند با او مبارزه کند تصمیم میگیرد در این جلسه تجاری شرکت کند.او با افرادش به چانگ هی میرود. در جلسه گونگ بوک درباره متحد شدن با بازرگانان چینی با آنها صحبت میکند و میگوید که آنها جز بخش امور داخلی خواهند شد و اگر کمکش کنند او به آنها کمک خواهد کرد اما خاطیان را مجازات خواهد کرد او میگوید که اینکار را برای کسانی خواهد کرد که با توجه به استعدادی که دارند ولی بخاطر موقعیت اجتماعیشان استعدادشان کشف نمیشود

 
کیم یانگ دوباره به یوم مون هشدار میدهد که او با شمشیر نمیتواند گونگ بوک را بکشد وباید قدرت داشته باشد به این خاطر یوم جانگ را به معبد اینوانگ که نزدیک گونگ بوک میباشد میفرستد تا او در آنجا مطالعه کند یوم مون جنبه دیگری از زندگی را در آنجا آغاز میکند و کار و مطالعه و تمرین نظامی را با هم ادغام میکند

طرح گونگ بوک  برای برداشتن موقعیت اجتماعی در تجارت به گوش لرد کیم ووجینگ میرسد و او تصمیم میگیرد با گونگ بوک درباره این موضوع صحبت کند زیرا میداند این موضوع دلیل خوبی برای مخالفت اشراف با او خواهد بود.یوم مون با شکستن سد دفاعی اول منزل گونگ بوک قصد رفتن به داخل منزل را دارد که نگهبانان او را میبینند و او فرار میکند.گزارش به گونگ بوک که میرسد او بیاد حرفهای یوم جانگ میافتد که گفت تو را خواهم کشت.

گونگ بوک دستور میدهد که افراد بروند و او را پیدا کنند اما خبر میرسد که او دیگر در آنجا بعنوان برده نیست و رییس یانگ و باکیونگ نیز دیگر در آنجا نیستند . گونگ بوک دستور میدهد آنها را پیدا کنند از طرفی چاریونگ قصد دارد به همان معبدی برود که یوم جانگ در آنجا میباشد گونگ بوک به او میگوید که نباید تنها برود و او و افرادش همراه او خواهند آمد.گونگ بوک چاریونگ وارد معبد میشوند و یوم  جانگ آنها را میبیند  



خلاصه قسمت سی و هشتم امپراطور دریا

گونگ بوک با شکست دادن یوم مون و دستگیری او با موفقیت به چانگ هی باز میگردد در چانگ هی جانگ هوا که به ساحل امده بود یوم مون را میبیند. در جلسه ای گونگ بوک  وافراد درباره اینکه با یوم مون چکار کنند صحبت میکنند گونگ بوک میگوید که باید بیشتر در این مورد فکر کند او به ساحل میرود و بیاد ماجراهای گذشته بین خودش و یوم مون میافتد

 
یوم مون را به زندان میاندازند .بعد از مدتی گونگ بوک  دستور میدهد که او را بحضورش بیاورند.او را با دستان بسته می اورند که گونگ بوک دستور میدهد بازش کنند و  همه بیرون بروند تا با او صحبت کند گونگ بوک از گذشته میگوید و یوم مون نیز از بزرگ شدنش در کشتی دزدان دریایی

آنها از هر چیزی صحبت میکنند گونگ بوک میگوید که وقتی او را از دست یی سا دو نجات داد به او گفته بو.د که زندگیش بعد از این بدتر از مرگ خواهد بود و ادامه میدهد که حالا نوبت اوست که این درد را بکشد .میگوید که او را نمیکشد و به او فرصت زنده ماندن خواهد داد.گونگ بوک میگوید که پیشانی او را داغ کنند تا بردگی کند

این علامت روی پیشانی معنی دزد میدهد و کسی که خیانتکار است آنها یوم مون را به محل انجام اینکار میبرند و او را بر روی صندلی میبندند.گونگ بوک به او میگوید که بخاطر جان افراد بیگناهی که گرفه پیشانی  او را داغ میکنند. آهن داغ بر پیشانی یوم مون مینشیند و او با تمام مقاومتی که دارد اما اشک در چشمانش حلقه میزند و خون چشمانش را میگیرد

گونگ بوک دستور میدهد که یوم مون را به بندر چانگ هی ببرند بر روی چوبی او را ببندند تا مدتی با آب دریا و جزر و مد بماند.یوم مون چند شب و روز در همانجا باقی میماند او آنقدر عصبانی است که با دیدن گونگ بوک میگوید که یک روز خنجری در قلبش قرو خواهد کرد.در بازار گونگ بوک متوجه فرار دختری کوچک میشود و وقتی پیگیر ماجرا میشود میفهمد که تجارت برده دوباره رونق گرفته و گروهی در شیلا اینکار را انجام میدهد او آن دختر را میخرد و به منزلش می اورد


 

 آنها میفهمند که ارباب چون پشت این قضیه میباشد به این خاطر گونگ بوک ک هانجمن تاجران شیلا را تشکیل داده بود در ان جلسه این قضیه را مطرح و سپس او را از این گروه اخراج میکند و  به تاجران دیگر میگوید که حق تجارت با او را ندارند.گونگ بوک ان دختر کوچک را به عنوان دخترش انتخاب میکند.رییس موچانگ میگوید که  او هنوز ازدواج نکرده است پس مادرش کیست ؟ چاریونگ ؟!

از طرف نایب السلطنه نامه ای به گونگ بوک میرسد .در آن نامه از گونگ بوک میخواهند که به پایتخت برود زیرا اعلیحضرت قصد دارد وی را ملاقات کند.اما از این طرف بانو جمی همانند همیشه بخاطر اینکه بتواند لرد کیم ووجینگ را از سر راهشان بردارد میگوید که انها باید بهرشکل گونگ بوک را بکشند

گونگ بوک وارد پایتخت میشود و به ملاقات اعلیحضرت میرود.اعلیحضرت به وی میگوید که او باید در ارامش و نظم در شیلا کمکش کند به این خاطر او را به عنوان کنسول نظامی شیلا برمیگزیند و قدرت داشتن ده هزار سرباز را به وی میدهد

زمانی که گونگ بوک در پایتخت است نماینده کیم یانگ به سراغ او میرود و به گونگ بوک نامه ای میدهد که حاکم موجینجو قصد دیدن او را دارد.او به انجا میرود و با هم مسابقه تیراندازی برگزار میکنند بعد از این مسابقه فانتزی کیم یانگ از گونگ بوک میخواهد که با قدرت و ثروتی که دارد از وی حمایت کند ولی گونگ بوک میگوید که خودش را درگیر سیاست نخواهد کرد سپس با کنایه به وی میگوید که اگر حامی میخواهد به سراغ بانو جمی برود که با اهداف او همخوانی دارد

ارباب جو به گونگ بوک میگوید که دیگر وقت تشکیل خانواده است و نباید بیشتر از این چاریونگ را منتظر بگذارد. گونگ بوک در ساحل ایستاده است که جانگ هوا به دیدار او می اید و میگوید که خوشحال است که مدتها پیش احساسش را به وی کنار گذاشته زیرا اکنون وقتی است که گونگ بوک کمکی برای مردم گرسنه چانگ هی و مردم ستمدیده شیلا باشد.در اردوگاه کار یوم مون به سختی کار میکند او بخاطر کتکی که از فرمانده انجا میخورد عصبانی میشود و اورا میزند که این باعث میشود او را کتک بزنند وبه جایی ببندند. اوضاع او بسیار خراب است که در این حال فرمانده کیم یانگ او را میبیند. ماجراهایی دیگر در راه است .... 


خلاصه قسمت سی و هفتم امپراطور دریا

باک کیونگ و دزدان دریایی که با نقشه یوم مون وارد گروه گونگ بوک شده بودند افسران امنیتی را میکشند و فرار میکنند از این طرف دزدان دریایی منتظر علامت باک کیونگ هستند تا حمله را آغاز کنند.در ساحل یون  با سون جانگ و پدرش در حال قدم زدن هستند که اجساد را میبینند و یون سریع موضوع را به گونگ بوک اطلاع میدهد

در این حین خبر میرسد که دزدان فرار کرده به مرکز چانگ هی حمله کردند و خود را مسلح نمودند اما در آخرین لحظات گونگ بوک و افراد سر میرسند و اکثر افراد را میکشند یون یا باک کیونگ درگیر میشود و او را زخمی میکند ولی او فرار میکند یوم مون به فکر ارباب لی است

دزدان دریایی به سرکردگی یوم مون در ساحل منتظر علامت باک کیونگ هستند ولی گونگ بوک و افرادش که با دستگیری چند نفر محل اعلام علامت را فهمیده بودند خودشان علامت را که یک تیر آتشین است شلیک میکنند تا یوم مون وافرادش گول بخورند وبه ساحل بیایند آنها سرانجام درگیر میشوند و دقیقا بلایی که دفعه پیش بر سر افراد گونگ بوک آمد اینبار بر سر افراد یوم مون می آید و او مجبور میشود فرار کند.او بسیار عصبانی میشود

افراد گونگ بوک محموله ای از تیرهای دولتی از دزدان پیدا میکنند که این باعث میشود به شک بیافتند که این تیرها چگونه بدست دزدان دریایی رسیده آنها به بانو جمی شک میکنند.از این طرف فرماندار جدید موجینجو گونگ بوک را احظار میکند و آنها به دیدار او میروند در این دیدار ماجرای تیرهای دولتی که دزدان استفاده کردند را به او میگوید و میخواهد که وی درباره این موضوع تحقیق کند و از کارهای بانو جمی نیز میگوید آنها در حال بازگشت هستند که با بانو جمی روبرو میشوند


بانو جمی به دیدار فرماندار موجینجو میرود که هدیه ای نقدی به وی به خاطر فرمانده شدن بدهد ولی او قبول نمیکند در عوض تیرهای دولتی را نشانش میدهد که بانو جمی با دیدنش جا میخورد ولی بروی خودش نمی آورد.بانو جمی از جانگ دال میخواهد برای اثبات وفاداریش به او سریعا نامه ای را برای یوم مون ببرد.او نیز این نامه را به یوم مون میرساند

یوم مون به دیدار بانو جمی میرود اما در دام آنها گیر میکند و او و رییس جانگ دستگیر میشوند وپیش بانو جمی میروند .بانو جمی برای اهدافی که در سر دارد ایندو را تسلیم فرماندار موجینجو میکند.فرماندار دستور میدهد آنها را به پایتخت بفرستند ولی نقشه بانو جمی بسیار زیرکانست افراد او به کاروان حامل ایندو حمله میکنند و آندو را نجات میدهند

 این قضیه باعث میشود که فرماندار ناچارا با بانو جمی از در صلح در بیاید زیرا اگر بانو جمی قضیه را به پایتخت بگوید فرماندار در دردسر بزرگی خواهد افتاد .فماندار موجینجو نامه ای به گونگ بوک میفرستد ومیگوید که مدرکی دال بر همدستی بانو جمی با دزدان دریایی پیدا نکرده است. از این طرف به گونگ بوک خبر میرسد مخفیگاه یوم مون پیدا شده است

گونگ بوک و افرادش یوم مون را در آن جزیره میینند و گونگ بوک نقشه ای برای حمله به آنها میکشد.کشتی گونگ بوک به عنوان دام پیش میرود و کشتی یوم مون آنها را تعقیب میکند.آنها به سمت آبهای سوچانگ عقب نشینی میکنند و یوم مون نیز آنه را تعقیب میکند آنها سرانجام با استفاده از تاریکی شب به کشتی یوم مون حمله میکنند .رییس موچانگ در نبردی رییس جانگ را دستگیر میکند یون در نبردی باک کیونگ را شکست میدهد و سرانجام گونگ بوک در نبرد آخر یوم مون را شکست میدهد و اسیرش میکند....


خلاصه قسمت سی و ششم امپراطور دریا

سلام دوستان عزیزم خلاصه قسمت سی و ششم امپراطور دریا را تقدیم میکنم

گونگ بوک و افرادش تصمیم میگیرند در یکی از سواحل جزیره پیاده شوند و سپس با پیاده روی به کشتی ارباب لی برسند.از این طرف ارباب لی که عدم حضور طولانی یوم مون نگرانش کرده توسط یکی از دزدان متوجه میشود که یوم مون برای تامین غذا برای افراد با یک کشتی عازم شده همچنین رییس جانگ را هم با خود برده است.گونگ بوک با اسیری یکی از دزدان متوجه میشود که یوم مون از جزیره رفته اما دستور میدهد که برای حمله شب هنگام به کشتی ارباب لی آماده باشند

یوم مون وافرادش برای تامین مایحتاج غذایی به جزیره باریونگ حمله میکنند و شروع به کشتار مردم و سربازان میکنند در این فرصت جانگ دال وخدمتکارش از فرصت استفاده میکنند و همانطور که از قبل قرار گذاشته بودند فرار میکنند  از این طرف هنگام شب گونگ بوک و افرادش حمله به شکتی ارباب لی را آغاز میکنند و با حمله ای سریع با کشتن گارد محافظ وسربازان وارد اتاق ارباب لی میشوند.او از دیدن گونگ بوک شوکه میشود ولی نتیجه صحبتهای آنها این میشود که گونگ بوک با یک ضربه ارباب لی را میکشد

گونگ بوک دستور میدهد که افراد به جسد ارباب لی کاری نداشته باشند تا یوم مون که برگشت جسد اربابش را ببیند زیرا عصبانیت او با دیدن جسد اربابش در جنگ با او به نفع آنهاست .گونگ بوک دستور بازگشت به چانگ هی را میدهد از این طرف یوم مون که ذخایر غذایی را جمع کرده و به جزیره بازگشته بود با دیدن جسد ارباب لی اشکانش سرازیر میشود

جانگ دال نزد بانو جمی میرود و از او درخواست میکند که او را به عنوان خدمتکار خودش بپذیرد او موضوع مرگ ارباب لی را به بانو جمی میگوید سرانجام بانو جمی او را قبول میکند و میگوید که برای اثبات وفاداری یک شانس به او میدهد لرد کیم ووجینگ نیز با شنیدن خبر مرگ ارباب لی توسط گونگ بوک برای دیدن او به چانگ هی میرود از این طرف دزدان دریایی جسد ارباب لی را در مراسمی میسوزانند

 
اما از این قسمت شخصیت جدیدی به مجموعه اضافه میشود .کیم یانگ که فرد جاه طلبی است به عنوان فرماندار جدید موجینجو به آنجا می آید و پست فرمانداری را برعهده میگیرد او دقیقا تمام کارهایی که فرماندار موجینجو  با حمایت بانو جمی کرده را به او میگوید و سپس میگوید قصد داشت کارهای او را گزارش کند ولی به احترام فرمانده بودنش از آن میگذرد بانو جمی به دیدار فرماندار جدید می آید

اما فرماندار او را  به حضور نمیپذیرد .فرماندار جدید برای تشکر از لرد کیم ووجینگ به چانگ هی میرود ولی لرد کیم با او سرد برخورد میکند  وبه جانگ هوا درباره علتش میگوید که او بازمانده یکی از افرادی است که قصد برانداختن حکومت را داشتند ولی پدر لرد کیم ووجینگ او را نجات داد و او یاد گرفت که چگونه با این شرایط زنده بماند .لرد کیم اشاره میکند که دوست ندارد او نزدیکش باشد

یوم مون برای دیدار بانو جمی میرود و به او میگوید که احتیاج به کمکش دارد و اگر او کمکش نکند بد خواهید دید و او را با خودش نابود میکند !بانو جمی نیز  بعد از فکر قبول میکند یکی از روسای دزدان دریایی ب اافرادش تسلیم گونگ بوک میشود زیرا گونگ بوک دزدانی که خودشان تسلیم شوند را نمیکشد .یون هاجین را در جای خلوتی ملاقات میکند و میگوید که دلش برای او تنگ شده است و بعد... در آغوشش میگیرد ! گونگ بوک و رییس موچانگ آنها را میبینند ولی چیزی نمیگویند و به این نتیجه میرسند که برای این دو عاشق ومعشوق هم که شده باید زودتر دزدان دریایی را سرکوب کنند تا آنها به خواسته قلبیشان برسند

یوم مون نقشه ای برای نفوذ به مقر گونگ بوک میکشد او جوان زیردستش را با گروهی برای تسلیم شدن به چانگ هی میفرستد وسر یکی از روسا را هم به او میدهد تا باعث جلب اعتماد گونگ بوک شود آنها به چانگ هی رفتند وبا این حربه توانستند وارد گروه گونگ بوک شوند.یوم مون نیز با افرادش بسوی چانگ هی می آید افراد تسلیم شده در یک لحظه در بندر افسران امنیتی را میکشند و بندر برای ورود یوم مون آماده میشود.یوم مون نیز از راه میرسد ....