خلاصه قسمت پنجاه و یکم ( آخرین قسمت امپراطور دریا )

خلاصه قسمت 51 امپراطور دریا (قسمت اخر امپراطور دریا)

یون که نگران دیدار یوم جانگ و گونگ بود بود سعی میکند تا به گونگ بوک بگوید که در این دیدار او نیز حضور داشته باشد و مراقبش باشد ولی گونگ بوک قبول نمیکند و به این شکل یوم جانگ برای صحبت با او میاید. از این طرف جانگ هوا نیز بوسیله قایقی همراه با باکیونگ به چانگ هی میاید.اما با رفتن او بخاطر زخم شمشیری که داشت بیهوش میشود

یوم جانگ در ملاقات گونگ بوک سعی میکند اورا متقاعد کند که از جنگ با کیم یانگ دست بردارد زیرا افراد زیادی در این صورت کشته خواهند شد اما گونگ بوک قبول نمیکند .یوم جانگ با خشم به او میگوید که اگر او نتواند جنگ را متوقف کند باید او را بکشد گونگ باز هم با او صحبت میکند اما بینتیجه است گونگ بوک بلند میشود که برود که یوم جانگ با نامردی یک لحظه خنجرش را بیرون میاورد و به شکم او میزند و به این شکل گونگ بوک میمیرد 

یون در ساحل جانگ هوا را که بیهوش شده است پیدا میکند. از این طرف یوم جانگ دقایقی بر بالای جسد گونگ بوک مینشیند و بیاد تمام لحظاتی که با او داشته است میفتد. از این طرف جانگ هوا در خانه به هوش میاید و با شنیدن اینکه یوم جانگ دارد با گونگ بوک دیدار میکند سریعا بلند میشود و همراه یون برای دیدنش میرود .یون چند بار گونگ بوک را صدا میکند ولی صدایی نمیشنود با نگرانی داخل میشود و با دیدن جسد گونگ بوک فریاد و اشک سر میدهد

جانگ هوا نیز با دیدن جسد گونگ بوک در حال افتادن میباشد ناله های یون همچنان ادامه دارد. یوم جانگ بیهدف در ساحل قدم میزند چشمانش نیز پر از اشک است یون دستور میدهد که سراسر چانگ هی را دنبال یوم جانگ بگردند در این لحظه رییس موچانگ سر میرسد و با دیدن اشکهای یون سریعا به اتاق گونگ بوک میرود و با دیدن جسد گونگ بوک یخ کرده و ناتوان نگاهش میکند چاریونگ نیز با دیدن وضع فوق العاده چانگ هی نگران گونگ بوک میشود و با آمدن به اتاق گونگ بوک و دیدن جسد گونگ بوک بیهوش میشود

نیروهای سلطنتی دستور حمله را از کیم یانگ میگیرند و به سمت چانگ هی حرکت میکنند .یوم جانگ با دیدن گروهی از سربازان و فهمیدن اینکه کیم یانگ قصد حمله به چانگ هی را دارد سریعا به دیدار کیم یانگ میرود و به او میگوید که اگر میخواهد به چانگ هی حمله کند اول باید او را بکشد اما کیم یانگ دستور میدهد او را دستگیر کنند آنها یوم جانگ را دستگیر میکنند

از این طرف نیروهای سلطنتی حمله را آغاز میکنند و به بندرگاه و جانگ دوری حمله میکنند . رییس موچانگ با شنیدن این خبر دستور میدهد که سربازان جمع شوند او در این ملاقات از سربازان میخواهد که تا سر حد مرگ برای گرفتن انتقام خون گونگ بوک بجنگند آنها با چهره های خشمگین به سربازان سلطنتی حمله میکنند و نبرد تن به تن آغاز میشود از این طرف یوم جانگ به درختی بسته شده و اسیر است

باکیونگ که همراه جانگ هوا به چانگ هی آمده بود برای نجات یوم جانگ میاید و با کشتن سربازان او را آزاد میکند یوم جانگ با دیدن باکیونگ و فهمیدن اینکه جانگ هوا به چانگ هی آمده سریعا به سمت مرکز فرماندهی میرود اولین حمله نیروهای سلطنتی دفع میشود و نیروهای سلطنتی عقب نشینی میکنند . در این نبرد بازوی یون زخمی میشود

مراسمی برای سوزاندن جسد گونگ بوک صورت میگیرد جسد گونگ بوک از میان چانگ عبور میکند و مردمی که بینهایت او را دوست داشتند با عبور جسد او اشک میریزند (خدا کنه همه ما در زندگی محبوب قلبها باشیم نه منفور قلبها ـ ان شا الله ـ ) و به این شکل گونگ بوک از میان دیدگان دوستدارانش میرود ارباب جو سعی میکند چاریونگ را متقاعد کند که برای حفظ جان بچه های گونگ بوک از چانگ هی برود ولی او قبول نمیکند

در اینحال کیم یانگ یک پیام آور میفرستد که به آنها بگوید تسلیم شوند چانگ هی در امان خواهد بود ولی یون چنان عصبانی بود که با چند ضربه این پیام آور و سربازان همراهش را میکشد از اینطرف یوم جانگ و باکیونگ به قصد کشتن کیم یانگ  به اردوگاه وی میروند ولی با حضور سربازان فرار میکنند رییس موچانگ و یون در ساحل بیاد گذشته میفتند یون نوشیدنی که از شیر اسب قبلا هنگامی که در مزرعه اسبها بودند را برای او میاورد و بیاد گذشته  از رییس موچانگ یک شمشیر میخواهد که چرا فقط برای گونگ بوک شمشیر درست کرده بود...

نبرد نهایی سرانجام آغاز میشود و ابتدا تیر و کمان اندازهای دو طرف به هم شلیک میکنند و سرانجام جنگ تن به تن آغاز میشود .نیروهای ارتش سلطنتی خیلی بیشتر از نیروهای چانگ هی مباشند به این خاطر نیروهای سلطنتی به مرکز فرماندهی حمله میکنند رییس موچانگ دستور میدهد سریعا برای حفظ مرکز فرماندهی برگردند .طی نبردی مشاور جانگ به عنوان اولین نفر از خوبان  میمیرد

نبرد تن به تن همچنان ادامه دارد یون بخاطر حفظ جان چاریونگ و بچه های او به چاریونگ و جانگ هوا میگوید که باید هر چه سریعتر از آنجا فرار کنند و به بندرگاه بروند که یک قایق منتظر آنهاست . آنها در حال فرار میباشند که گروهی از سربازان سلطنتی به آنها حمله میکنند و بعد از کشتن محافظان آنها ابتدا با یک ضربه به چاریونگ او به زمین میفتد اما وقتی آن افسر میخواهد با شمشیر جانگ هوا را بزند یوم جانگ و باکیونگ سر میرسند و آنها را میکشند ولی چاریونگ نیز بخاطر این ضربه شمشیر میمیرد.او قبل از مرگش از جانگ هوا میخواهد از بچه او بخوبی مراقبت کند

سربازان چانگ هی تماما کشته میشوند و دیگر کسی جز رییس موچانگ و یون باقی نمیمانند آنها  پشت به پشت هم در محاصره صدها نفر سرنیزه داره قرار میگیرند ولی تا پای جان تا آخرین لحظه میجنگند . ضربات نیزه از هر طرف  به بدنشان میخورد و سرانجام این دو دوست باوفای  گونگ بوک نیز جانشان را از دست میدهند

جانگ هوا به سرعت برای حفظ جان تنها باز مانده گونگ بوک به سمت ساحل میدود ولی سربازان او را تعقیب میکنند دقیقا در ساحل یوم جانگ و باکیونگ برای متوقف کردن سربازان و کمک به فرار جانگ هوا به جنگ با سربازن میپردازند ابتدا نیزه ای به شکم باکیونگ میخورد و او کشته میشود و سرانجام یوم جانگ نیز بخاطر عشقی که هیچ گاه نتوانست قلبش را بدست بیاورد با ده ها تیر بدنش مورد اصابت قرار میگیرد و در حالیکه با اشک برای آخرین بار به جانگ هوا نگاه میکند میمیرد

و به این شکل داستان زیبای امپراطور دریا با این پایان تلخ به اتمام میرسد و این آخرین جمله های داستان از زبان جانگ هوا  خطاب به گونگ بوک عشق همیشگی او میباشد

 

یک زمانی در جزیره سایانگ
تو بمن گفتی این دریای زیبا محل درد و غم هست
شاید سرنوشت ما یکی از اون غمها بوده
بخاطر موجهای غم انگیز و دردناک
که در تمام عمر تو وارد قلبت شدند
حالا
من به تو اجازه میدم بری
به دور دست برو دور دست در امتداد این آبراه که باز کردی
من پرتو درخشنده خورشید را نگه میدارم
و ریگهای سفید و شنهای چانگ هی که تو خیلی دوست داشتی
در قلب من
در کنار خاطرات تو
......

و سرانجام آخرین سکانس امپراطور دریا با جمله ای معنی دار از زبان جانگ هوا به پسر کوچک گونگ بوک که در بغلش میباشد به پایان میرسد

عزیزم این آبراه را خوب بخاطر بسپار زیرا باید روزی از این آبراه بازگردی

پایان


خلاصه قسمت پنجاهم امپراطور دریا

خلاصه قسمت 50 امپراطور دریا

گونگ بوک و افرادش بعد از شنیدن خبر مرگ امپراطور به سرعت به شهر سلطنتی میروند گونگ بوک از یوم جانگ دلیل مرگ ناگهانی او را میپرسد ولی یوم جانگ مگیوید که دلیلش مشخص نشده است گونگ بوک به اتاق امپراطور میرود و با دیدن جسد امپراطور او رییس موچانگ و یون بر روی زمین مینشینند و با اشک امپراطور را صدا میزنند

گونگ بوک بخاطر قدرتی که به عنوان فرمانده ارتش دارد دستور میدهد مراسم خاکسپاری امپراطور به تعویق بیفتد تا حقیقت مرگ او مشخص شود ضمنا او تمام صاحب منصبان را به جلسه ای فوری دعوت میکند او در این جلسه میگوید که مراسم خاکسپاری را به تعویق خواهد انداخت تا حقیقت مرگ امپراطور مشخص شود گروهی از پزشکان بدن امپراطور را به احتمال مسموم شدن او بررسی میکنند

آنها در بازرسی اول نشانه ای از مسمویت پیدا نمیکنند کیم یانگ که مرگ امپراطور بوسیله او سازماندهی شده بود دستور میدهد یکی از افرادی که در این ماجرا دست داشت را سریعا بکشند تا قضیه لو نرود.این ملاقات را برادر جانگ هوا میبیند و با تحقیق متوجه سمی به نام گل انگشت دانه چینی میشود که بعد از کشتن طرف آثار مسمویت آن بعد از پنج روز ظاهر میشود او از شخصی که کیم یانگ دستور مرگش را داده بود سوال میپرسد اما یوم جانگ و افرادش که برای مرگ او آمده بودند  برادر جانگ هوا ( چانگ گیوم ) را نیز میکشند

گونگ بوک بخاطر تحریک شدن صاحب منصابان بخاطر حضور او در شهر امپراطوری تصمیم میگیرد به چانگ هی باز گردد از این طرف جانگ هوا نیز وضیفه مراقبت از شاه جدید را بر عهده میگیرد . گونگ بوک قبل از رفتن از یوم جانگ میخواهد که مراقبت جانگ هوا باشد در چانگ هی گونگ بوک با جمع کردن صاحب منصبان مناطق متوسط از آنها میخواهد در این وضعیت بخاطر مهارتهایی که دارند و همیشه به خاطر فساد درباریان نادیده گرفته شده به شهر امپراطوری بروند و به اعلیحضرت کوچک (‌پسر لرد کیم ووجینگ امپراطور قبلی ) کمک کنند

کیم یانگ تصمیم میگیرد که دختر خودش را به عنوان همسر امپراطور کوچک بکند تا با این وسیله به عنوان پدرزن او قدرت بسیار زیادی را بدست بیاورد وعملا امپراطور را تحت کنترل خود در بیاورد .افرادی که بعنوان کمک به امپراطور به شهر سلطنتی آمده بودند توسط امپراطور پذیرفته میشوند ولی کیم یانگ در جلسه با خشونت از امپراطور میخواهد آنها را باز گرداند زیرا گونگ بوک در فکر کنترل شهر سلطنتی میباشد امپراطور کوچک میترسد و نمیتواند حرفی بزند

جانگ هوا نامه ای به گونگ بوک میفرستد که او را خبر کند ولی افراد کیم یانگ افسر محافظان او را که حامل نامه میباشد میکشند .کیم یانگ با خواندن نامه جانگ هوا تصمیم میگیرد خودش به چانگ هی برود و به گونگ بوک اخطار دهد دست از مداخله در امور سلطنتی بردارد. او به ملاقتش میرود و این حرفها را میزند گونگ بوک نیز به او  اخطار میدهد اگر به مداخله در امور سلطنتی ادامه دهد ارتشش را به شهر امپراطوری خواهد فرستاد

بدستور گونگ بوک چانگ هی به حالت جنگی در میاید وآماده باش اعلام میشود تا منتظر هر حمله ای از طرف ارتش امپراطوری باشند یوم جانگ تصمیم میگیرد خودش به چانگ هی برود و با گونگ بوک مذاکره کند شاید بتواند جلوی جنگ را بگیرد او از کیم یانگ اجازه اینکار را میگیرد و میگوید که برای متوقف کردن این جنگ حاضر است هر کاری بکند حتی اگر مجبور شود گونگ بوک را بکشد

کیم یانگ دستور میدهد که دو لشکر در اطراف چانگ هی مستقر شوند جانگ هوا که متوجه شده بود یوم جانگ به چانگ هی رفته از باکیونگ میخواهد کمکشک ند تا او به چانگ هی برود شب که جانگ هوا و باکیونگ مخفیانه در حال رفتن هستند درگیری پیش میاید که باعث میشود جانگ هوا زخمی شود. از این طرف یوم جانگ نیز وارد چانگ هی میشود  و سرانجام اجازه میگیرد که با گونگ بوک صحبت کند....

 


خلاصه قسمت چهل و نهم امپراطور دریا

خلاصه قسمت 49 امپراطور دریا


بانو جمی بعد از اسارت به شهر بازگردانده میشود او را پیش گونگ بوک میبرند تا با او صحبت کند در این جلسه بانو جمی با تمام حرفهایی که گونگ بوک میزند باز هم میگوید که قدرت او به پایان نرسیده و اشراف زادگان به او کمک خواهند کرد ولی گونگ بوک میگوید که اشراف زادگان هرگز بخاطر کارهایی که او کرده خودشان را بخطر نخواهند انداخت. بانو جمی عصبانی میشود و با عصبانیت به گونگ بوک میگوید که مطمئن است از این مخمصه نجات پیدا خواهد کرد

گونگ بوک یوم جانگ را احضار میکند واز وی تشکر میکند ولی یوم جانگ میگوید که این پیروزی متعلق به گونگ بوک میباشد چرا که با یک استراتژی قوی توانست یک لشکر صد هزار نفری را فقط با ده هزار نفر شکست دهد. گونگ بوک درباره جانگ هوا نیز از یوم جانگ میپرسد که میشنود او سالم میباشد درباره بانو جمی نیز بحث میشود و گونگ بوک اشاره میکند که او هرگز به فکر قدرت نمیباشد و اصلا به این خاطر به شهر امپراطوری نیامده است.

یوم جانگ به ملاقات بانو جمی در زندان میرود بانو جمی با دین او از وی میخواهد که به او کمک کند تا از زندان بیرون بیاید به او میگوید که گونگ بوک را بکشد تا با کمک هم به هر چیزی که دوست دارند دست پیدا کنند به او میگوید برای چی زیر دست گونگ بوک کار میکند اما یوم جانگ به او میگوید که پول نمیتواند او را نجات دهد وبهتر است برای زندگی خودش اینطور رقت بار التماس نکند

جانگ هوا شب هنگام تصمیم میگیرد به دیدار بانو جمی در زندان برود او از یون خواهش میکند اجازه اینکار را به وی بدهد واو نیز اینکار را میکند جانگ هوا به دیدن بانو جمی میرود با نوجمی با دیدن او میگوید که تنهایش بگذارد .بانو جمی میگوید که افسوس میخورد که چرا وقتی میتوانست گونگ بوک را بکشد بخاطر التماس او نکشت جانگ هوا میگوید که او همیشه به فکر قدرت و پول بود درحالی که او احتیاج به کسی داشت که او را دوست داشته باشد بانو جمی با فریاد میگوید که از اینجا برو.با رفتن جانگ هوا او اشک میریزد

جانگ هوا از گونگ بوک میخواهد که زندگی بانو جمی را ببخشد گونگ بوک میگوید که او مرتکب جرم شده و باید طبق قانون با وی رفتار شود ولی گونگ بوک میگوید که او دیگر قدرتی ندارد وثروت وقدرتش را از دست داده واین بزرگترین مجازات برای بانو جمی میباشد جانگ هوا از گونگ بوک میخواهد که بانو جمی را آزاد کند گونگ بوک نیز به فکر فرو میرود

از اینطرف جانگ دال که دستگیر میشود به کیم یانگ میگوید که او میداند که پولهای بانو جمی کجاست. از این طرف گونگ بوک سرانجام تصمیم میگیرد که بانو جمی را آزاد کند او را احظار میکند وبه او میگوید که یک کشتی در وولجو منتظر اوست و او باید شیلا را ترک کند.بانو جمی برای گرفتن تنها پولهای مخفی خودش میرود که میبیند جانگ دال وکیم یانگ آنها را از قبل پیدا کرده و در حال رفتن هستد بانو جمی به لب ساحل میرود اشک میریزد و سرانجام خودش را به آب دریا میسپارد و به این شکل عمر بانو جمی نیز به پایان میرسد...

سرانجام کیم ووجینگ به عنوان پادشاه بعدی انتخاب میشود کیم یانگ به یوم جانگ میگوید که آنها باید خیلی زود از شر گونگ بوک خلاص شوند یوم جانگ به فکر حرفهای گونگ بوک میفتد شب نشینی توسط کیم ووجینگ برگزار میشود که در آن گونگ بوک و تمام افراد او حضور دارند او از گونگ بوک میخواد در شهر امپراطوری بماند و کمکش کند تا ثبات بازگردد ولی گونگ بوک میگود که بودن او در آنجا باعث مخالفت اشراف میشود و بهتر است که به چانگ هی باز گردد این  باعث میشود که نقشه قتل او که توسط کیم یانگ کشیده شده بود عوض شود و در بین راه در اسکله وولجو این نقشه عملی شود.گونگ بوک و افرادش به سمت چانگ هی بازمیگردند

 

یوم جانگ و افرادش در محلی برای کشتن وی و افرادش کمین کرده اند یوم جانگ دستش را بالا میبرد که دستور تیراندازی دهد ولی نمیتواند اینکار را انجام دهد و باز میگردد. گونگ بوک به چانگ هی بازمیگردد. اما خبر خوب برای گونگ بوک ! چاریونگ سرانجام فرزند گونگ بوک را که یک پسر است به دنیا می آورد

امپراطور گونگ بوک را احظار میکند تا نام او را در لیست افراد شایسته وارد کند ولی گونگ بوک قبول نمیکند و بجای آن برادر جانگ هوا وارباب جو را میفرستد. اما کیم ووجینگ با دیدن آنها و فهمیدن اینکه گونگ بوک از دستورش سرپیچی کرده به فرمانده گارد سلطنتی که یوم جانگ باشد دستور میدهد به چانگ هی برود و او را به نزد او بیاورد یوم جانگ در راه رفتن به شهر سلطنتی با جانگ هوا روبرو میشود که او نیز قصد رفتن به چانگ هی دارد

یوم جانگ با گونگ بوک صحبت میکند تا او را راضی کند که با وی بیاید گونگ بوک در بیرون به فکر فرو میرود که جانگ هوا را میبیند صحبت باو با جانگ هوا باعث میشود که تصمیم بگیرد به شهر سلطنتی برود در ملاقات با امپراطور , امپراطور به وی بعنوان کاردار نظامی قصر میدهد که وظیفه حفظ امنیت مردم را بر عهده بگیرد  اما همین دستور کار خودش را میکند وکیم یانگ که قصد کشتن گونگ بوک را دشات با این کار امپراطور به این نتیجه میرسد که باید هرچ هر چه زودتر امپراطور کشته شود و اینکار را میکند. خبر مرگ امپراطور به گونگ بوک میرسد


خلاصه قسمت چهل و هشتم امپراطور دریا

خلاصه قسمت 48 امپراطور دریا

با دستگیر شدن جانگ هوا گونگ بوک و یوم جانگ سخت در فکر میباشند که چگونه نجاتش دهند گونگ بوک شب هنگام که بیرون میرود یوم جانگ را در حال فکر کردن میبیند از طرفی کیم یانگ نیز با دیدن یوم جانگ به وی میگوید که همه عقل خودشان را بخاطر یک دختر از دست داده اند و سپس میگوید که اگر او گفته که تمام ریشه های یوم مون ( اسم سابق یوم جانگ) را فراموش کرده است بنابراین باید این دختر را نیز فراموش کند

بانو جمی نامه ای مینویسد و به افسر محافظانش میدهد تا به موجینجو و به پیش گونگ بوک برود در این نامه معامله ای مطرح شده بود به این شکل که گونگ بوک باید برای نجات جان جانگ هوا سربازانش را به چانگ هی بازگرداند و تسلیم شود.افسر محافظان بانو جمی نامه را به گونگ بوک میرساند ولی گونگ بوک میگوید که هیچ معامله ای بابانو جمی ندارد و به این شکل پیشنهادش را قبول نمیکند گونگ بوک از یون میخواهد که یوم جانگ را پیشش بیاورد او به یوم جانگ میگوید که تنها اوست که میتواند جانگ هوا را نجات دهد .به او میگوید که از طریق یک کشتی در بندر دوکجین راهی شهر سلطنتی شود

این خبر به کیم یانگ میرسد و به گونگ بوک اعتراض میکند ولی گونگ بوک میگوید که فرستادن او برای نجات جان جانگ هوا بخشی از یک استراتژی برای نبرد و غلبه بر نیروهای امپراطوری است به این شکل که نیروهای گونگ بوک به  سمت دالبول حرکت میکنند بانو جمی قطعا دستور میدهد ارتش صد هزار نفری امپراطوری به آنجا بروند به این شکل شهر بدون محافظ میماند و یوم جانگ در عین نجات دادن جانگ هوا با فرستادن یک علامت اضطراری دود باعث میشود سربازان بانو جمی فکر کنند به شهر امپراطوری حمله شده بنابراین سریعا نیروهایی را برای دفاع از شهر باز میفرستند که در این لحظه کیم یانگ باید در تپه های مشرف به شهر به آن سربازان حمله کند از این طرف نیز گونگ بوک به نیروهای بانو جمی در دالبول حمله خواهد کرد

نیروهاتی گونگ بوک به سمت دالبول حرکت میکنند خبر به بانو جمی که میرسد طبق پش بینی گونگ بوک بانو جمی دستور میدهد که کل ارتش امپراطوری به دالبول برود و خودش نیز فرماندهی این ارتش را به عهده خواهد گرفت و به دالبول خواهد آمد دولشکر  به هم نزدیک میشوند اما از این طرف طبق نقشه گونگ بوک یوم جانگ به شهر بدون محافظ حمله میکند و جانگ هوا را نجات میدهد او سریها به محلی که با نشان دادن دود خبر میدهند شهر در خطر است میرود و آنجا را تصرف میکند در صحنه نبرد نیروهای بانو جمی  آماده به حمله هستند که ناگهان از شهر امپراطوری دودی که یوم جانگ با تصرف آن محل درست کرده بود بلند میشود


بانو جمی فکر میکند شهر امپراطوری در خطر است بنابراین طبق پیش بینی زیرکانه گونگ بوک او مجبور میشود دو لشکر از نیروهایش را به شهر امپراطوری بفرستد تا از شهر دفاع کنند گونگ بوک نیز که علامت دود یوم جانگ را دیده بود دستور حمله میدهد و نیروهای دو طرف با هم درگیر میشوند نبرد ادامه پیدا میکند و نیروهای گونگ بوک با موفقیت بسیاری از سربازان بانو جمی را میکشند افسر محافظان بانو جمی و افرادش سریعا عقب نشینی میکنند در اینحال خبر میرسد دو لشکری که به شهر امپراطوری فرستاده شده بودند توسط کیم یانگ مورد حمله قرار گرفته و نابود شده اند.بانو جمی سریعا فرار میکند


گونگ بوک با شنیدن این خبر به لرد کیم ووجینگ میگوید که با سربازان وارد شهر سلطنتی شود و از این طرف خودش با افراد خودش  برای دستگیر کردن بانو جمی میرود از این طرف کیم میونگ که خبر شکست خوردن بانو جمی به او میرسد سریعا قصد فرار از آنجا را دارد که یوم جانگ  و افرادش او را میبینند و در یک درگیری او را دستگیر میکنند.کیم یانگ به امپراطور میگوید که با کشتن او انتقام خون پدر وپدر بزرگش را میگیرد و به این شکل او امپراطور و بازرس کل را میکشد

اما توطئه هایی که به پایان ناخوشایند سریال منجر میشود از صحبت کیم یانگ با یوم جانگ شروع میشود او به یوم جانگ میگوید که باید برای رسیدن به اهدافشان گونگ بوک را از سر راه بردارند . از این طرف بانو جمی در بیشه ای شب هنگام برای استراحت میایستند . گونگ بوک و افرادش همچنان به دنبال آنها در شب  میگردند تا پیدایشان کنند. از این طرف افسر محافظان بانو جمی با او صحبتن میکند و میگوید که متاسف است که به او نتوانسته بگوید که روزی ثروت و قدرت مثل ماسه ای از چنگ آدم میرود و او دقیقا در این لحظه همان احساس ترحن جانگ هوا به او را دارد بانو جمی چشمانش پر از اشک است و افسر محافظان بانو جمی نیز اشکی از چشمانش سرازیر میشود

ناگهان گونگ بوک و افرادش وارد صحنه میشوند و سربازان بانو جمی را سریعا میکشند نبردی بین گونگ بوک و افسر محافظان بانو جمی در میگیرد که سرانجام گونگ بوک ضربه ای به او میزند که زخمی میشود و کارش را دو سرباز دیگر تمام میکنند به این شکل افسر محافظان و دو معاون او نیز میمیرند و بانو جمی تنها و شکست خورده با چشمان اشک آلود  و خشمگین به گونگ بوک نگاه میکند

 

 


خلاصه قسمت چهل و هفتم امپراطور دریا

گونگ بوک یوم جانگ و باک کیونگ بعد از عدم موفقیت در برداشتن قانون منع تجارت به چانگ هی باز میگردند گونگ بوک با بازگشت به چانگ هی متوجه خودکشی پادشاه میشود بانو جمی با بازگشت از چین خبر عدم موفقیتش در به رسمیت شناختن امپراطوری کیم میونگ توسط دولت تانگ را به اطلاعش میرساند او علت این امر را که بخاطر گروگان گرفتن چون سانگ گی توسط گونگ بوک بود را  به کیم میونگ میگوید و سپس ادامه میدهد که آنها باید به چانگ هی حمله کنند و گونگ بوک را نابود کنند

گونگ بوک متوجه تحرکات اخیر بانو جمی در فرستادن حاکمی به چانگ هی برای سازماندهی کردن نیروهای امپراطوری  در آنجا برای حمله به چانگ هی میشود گونگ بوک در فکر فرو میرود و سرانجام تصمیم خودش را میگیرد ا وبسراغ کیم ووجینگ میرود و به او نامه ای میدهد در این نامه با خطوط درشت نوشته شده بود ارتش پیونگ دونگ او به کیم ووجینگ میگوید که ده هزار نفر سرباز او ارتش او هستند و او باید حاکم باشد تا به مردم بیپناه کمک کند وبتواند کیم میونگ را که به زور حاکم شده را شکست دهد

 

شهر به حالت جنگی در میاید از طرفی جانگ هوا نیز افراد کافه را جمع میکند و میگوید که باید بطور کامل از ارتش پیونگ دانگ پشتیبانی کنند گونگ بوک نیز یوم جانگ را بعنوان فرمانده بزرگ ارتش انتخاب میکند و یوم جانگ نیز میپذیرد جانگ هوا شب هنگام به سراغ یوم جانگ میرود و میگوید که امیدوار است که کشمکشها وماجراهای بین او و گونگ بوک تمام شده باشد و آنها برای آرامش همه بجنگند.گونگ بوک نیز از این طرف به چاریونگ دلداری میدهد که آنها در جنگ موفق خواهند شد

بانو جمی ارتش را برای جنگ با گونگ بوک آماده میکند. در جلسه ای که میان افراد مختلف گونگ بوک تشکیل میشود گونگ بوک میگوید که آنها باید ابتدا به موجینجو حمله کنند وقتی کیم یانگ میگوید چرا وقتشان را بجای حمله به شهر امپراطوری صرف موجینجو کنند یوم جانگ توضیح میدهد که این باعث ورزیده شدن بیشتر سربازان و خراب شدن روحیه دشمن میشود از طرفی اگر آنها به شهر امپراطوری حمله کنند احتمال دارد حاکم موجینجو به چانگ هی حمله کند و چانگ هی در خطر قرار میگیرد

گونگ بوک برای حمله به موجینجو نقشه زیرکانه ای میکشد از آنجا که میداند دشمن آماده این حمله است به کیم یانگ و یوم جانگ دستور میدهد آنها به دسته ساجگونم دشمن که در دالبول میباشد حمله کنند این کار باعث میشود که حواس دشمن پرت شود و نگرانی از دست دادن سرزمینهای عقب باعث عدم تمرکز آنها در جنگ خواهد شد از طرفی با این وضعیت گونگ بوک به موجینجو حمله خواهد کرد

کیم یانگ به نزدیکی دسته ساجگونم میرسد و  به یوم جانگ میگوید که خودش به آنها حمله خواهد کرد و آنها به جمع سربازان گونگ بوک ملحق شوند آنها نیز سریعا به اردوگاه او ملحق میشوند نقشه زیرکانه دیگری توسط گونگ بوک انجام میگیرد او میگوید که اگر آنها بتوانند مخفیانه به موجینجو بروند و حاکم موجینجو را بکشند میتوانند براحتی افرادش را خلع سلاح کنند آنها به این منظور شبانگاه به موجینجو میروند

 

آنها طی یک درگیری سریعا سربازان را میکشند و حاکم را زنده دستگیر میکنند او نیز تسلیم میشود و سربازان نیز به همین شکل و براحتی موجینجو به تصرف گونگ بوک در میاید جانگ دال که او را با سربازان در حال ورود به شهر دیده بود سریعا به بانو جمی که در موجینجو میباشد خبر میدهد که او باید هر چه زودتر فرار کند از این طرف کیم یانگ که بعداز شکست دادن دسته ساجگونم به موجینجو آمده بود از باک کیونگ میشنود که بانو جمی در موجینجو میباشد به این خاطر به یوم جانگ میگوید که او را دستگیر کند یوم جانگ به خانه او حمله میکند و همه سربازانش را میکشد ولی میگوید که قرضش را به او ادا میکند (بانو جمی در قسمتهای قبل که یوم جانگ را یکبار بخشیده بود و او را نکشته بود) بانو جمی از شهر میرود

بانو جمی از طرف کیم میونگ اختیار تام میگیرد که راهی برای شکست گونگ بوک پیدا کند بانو جمی نیز دستور میدهد که به نیروی پشتیبانی گونگ بوک که از چانگ هی به آنها کمک میکنند حمله کنند تا با شکست آنها ارتش گونگ بوک کم کم شکست بخورد آنها به این دسته که به سرپرستی جانگ هوا در حال آمدن بود حمله میکنند و همه افراد را میکشند سون جانگ و پدرش فرار میکنند و خبر را به گونگ بوک میرسانند او نیر سریعا دستور میدهد نیروها برای رفتن به آن محل آماده شوند از این طرف این خبر به یوم جانگ نیز این خبر میرسد و او نیز به آنجا میتازد.آنها در آنجا مووجین محافظ جانگ هوا را زنده پیدا میکنند آنها متوجه میشوند که جانگ هوا توسط آنها دستگیر شده است و هم اکنون پیش بانو جمی میباشد. بانو جمی به جانگ هوا میگوید که با داشتن او یوم جانگ گونگ بوک و کیم ووجینگ زجر خواهند دید